یادداشت

حمید امیدی/ من، دکتر محمد باقر نوبخت و دکتر صادق زیبا کلام!

حمید امیدی

نازار دلی را که تو جانش باشی
معشوقه پیدا و نهانش باشی
زان می ترسم که از دل آزاری تو
دل خون شود و تو در میانش باشی     (ابو سعید ابو الخیر)

“برای دکتر«محمد باقرنوبخت»ی که سی و پنج سال است نه سودا گرانه که برادرانه  ارادتی دارم
ساعت پنج عصر پنج شنبه چهاردهم اردیبهشت بود که دانشگاه گیلان به دعوت ستاد انتخابات دکتر روحانی میزبان دکتر صادق زیبا کلام بود،کسی که علوم سیاسی را از نهانخانه دانشگاه های ایران به کاربردی ترین رشته علوم انسانی تبدیل نمود و با سخنرانی در پارلمان بریتانیا در ردیف کسانی چون بنتهام و جان لاک سازندگان غرب جدید قرار گرفت و از تریبونی سخن گفت که نهرو جواهر سرزمین هند«جواهر لعل نهرو» در آن سخن گفته بود.ایشان اکنون در ردیف تحلیل گران برتر سیاسی مسائل امروز ایران و بین الملل همردیف فرید زکریا و… قرار دارد،بگذاریم و بگذریم

ایشان در این سخنرانی لحظاتی دکتر محمد باقر نوبخت را مورد انتقاداتی برادرانه قرار دادند-عتاب برادری بزرگ نسبت به برادی کوچکتر- که خودشان هم از آن به هیجان ناشی از شور “در لحظه بودن” به تعبیر روانشناسان تعبیر می کنند،من شک ندارم که ایشان دکتر نوبخت را همچون تمام گیلانی ها -از جمله راقم این سطور-  از مصادیق کسانی می دانند که باید قدر ببینند و بر صدر نشینند.چنان که این نوشته با توصیه ایشان نوشته شده است

اما جدا از این توصیه چرا به نوشتن این وجیزه همت گماشتم؟ پاسخش در اعتقادی است که به پاسداشت سرمایه های انسانی این سرزمین دارم که از  جمله مصادیق  آن را دکتر محمد باقر نوبخت حقیقی می دانم تاکید بر کلمه حقیقی به این معناست که با این کلمه در ادامه نام خانوادگی ایشان به دهه شصت بر می گردم  زمانی در این دهه که  افتخار شاگردی شان را در دبیرستان ماندگار شهید بهشتی داشتم – ایشان مدیریت آن را هم عهده دار بودند-ضمنا من یک ماه از سال تحصیلی گذشته بود که برای ثبت نام بدانجا رفتم دبیرستانی که تیرماه دیگر جایی برای ثبت نام نداشت،ایشان از تشییع جنازه شهیدان دفاع مقدس در صبح دوشنبه ای بر می گشتند-مطابق معمول آن زمان که صبح دوشنبه ها و پنج شنبه ها از پل عراق به سوی شهرداری انجام می شد – لحظه ای مواجهه با پدر زجر دیده از مزارع رنج و برنج کافی بود که بوسه بر پیشانی اش زند  و مرا روانه کلاس درسی کند که خود در همان کلاس تدریس می کرد ،البته در میان بهت معلمان و معاونان ؛آنانی که می گفتند ایشان فرزند بسیاری از بزرگان شهر را نپذیرفته است و مثلا شما از یک روستای آمده اید و چنین انتظاری دارید؟ ،و من در کنار پدرم منتظر مواجهه، و بعد از ساعتی دیدار، دیدار با نماد ی از یک انسان ایرانی و احترامی برای من و پدر روستایی ام که تاکنون شبیه آن را ندیده ام

اگر خیلی امروز برای دکتر نوبخت  در قامت معاون رییس جمهور احترامی قایلند ،من  در جبین ایشان طالع سعد  سیاستمداری شرافتمند را می دیدم؛در عین حال یک نخبه،نجیب زاده و روشنفکری تمام عیار ،او در آن زمان ما را با حقوق و آزادی انسانی آشنا می کرد.دفاع من از ایشان بدون منفعت طلبی مرسوم در سپهر سیاسی ایران است که تار و پود جامعه ایرانی را در نوردیده است.ایشان برای من اسوه ای حسنه از  سیاستمداری با شرف است،کالایی کمیاب در جامعه ایرانی، چنان که قاعدتا در جریان انتخابات مجلس ششم وبر حسب رسمی سیاسی در میان انبوه کاندیدای اصلاح طلبان  نباید به ایشان رای می دادم اما چون ایشان را لائق نمایندگی می دانستم در رای دادن به ایشان در کنار اصلاح طلبان لحظه ای  تردید نکردم و آن رسم معمول را زیر پا گذاشتم تا اصلی بزرگتر یعنی شایستگی زنده بماند.  بسیاری  امروز شاید در علاقه مندی خود به ایشان سوداگرانه رفتار کنند چنان که بلای جان استان گیلان شده  اما بر ای من یاد آور نجیب زاده ای دیندار از خانواده ای متدین است ،چه روزها که پشت سرشان نماز در دبیرستان بهشتی اقامه می کردیم و چه شب ها در پشت سر پدر گرانقدرشان در مسجد صفی -شب هایی که آیت الله رودباری”پدر و بعدها پسر “حضور نداشتند.

آن چه که مرا بر آن داشت تا این سطور را بنویسم نه سخنان دکتر زیبا کلام -چرا که مسئولیت حقوقی هرگفته ای با گوینده آن است-بیشتر توصیه ای بود که  ایشان  داشتند تا  نوشته ای هر چند  کوتاه در پاسداشت  دکتر نوبخت و نه دفاع -که اساسا فرض را بر تندی برادر بزرگتر نسبت به برادری کوچکتر می دانم -بنویسم – ضمن این که به پاسداشت احترامی که برای دکتر کیوان محمدی – که ایشان را هم انسانی شرافتمند در عصر کمیابی این کالای اخلاقی می دانم- و احترام حسادت بر انگیز ایشان نسبت به دکتر نوبخت ،مرا بر آن داشت که حس همگونگی خودم را با ایشان در مواجهه با محضرشان  نشان دهم .

من دکتر نوبخت را می ستایم«چنان که دکتر صادق زیبا کلام را- و تمام کسانی که  دل در گرو »فردایی بهتر برای ایران اسلامی”دارند

خدای را به  می ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی شنوم بوی خیر از این اوضاع
ایام عزت مردم ایران مستدام باد

/ دکتر حمید امیدی

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا