حجت الله جواد پور /حاتمی کیا و سینمای وابسته!!
۱) سینمای وابسته!
هر چند چندان اعتقاد و اعتنایی به سینمای ایران ندارم، اما به دلایلی رویدادهای این سینما را پیگیری می کنم. سینمای ایران از جهت هنری، سیاسی و اقتصادی نیازمند نقد و تحلیل جدّی است!
فارغ از اینکه سینمای ایران و فیلسازی در کشور ما به دلایل عدیده با دشواری ها و چالش های زیادی در بخش سرمایه گذاری، تأیید فیلمنامه، ممیزی و سانسور (به دلیل وجود خط قرمزها اعتقادی و سیاسی و غیره) مواجه و درگیر است؛ اما از سوی دیگر وجود برخی حمایت های رسمی، دخالت های بی جا، سرمایه سالاری و انحصار ها و رانت ها سبب شده تا سینمای پس از انقلاب دچار چالش های و مشکلات پیچیده ای شده و در مسیر رشد و تحول در بعد هنری و تکنیکی قرار نگیرد.
در این میان، «سینمای وابسته» هم از جهت ایدئولوژیکی و اعتقادی با قدرت رسمی همسو و همراه است و هم از حمایت مالی و سازمانی نهادهای قدرت بهره مند است و هدف غایی آن تثبیت و تقویت وضعیت موجود در بخش قدرت و سرمایه است! این همان نکته ای است که ابراهیم حاتمی کیا در پی انتقادها و افشاگری های رسانه ها و برخی اهالی سینما در بهره مندی او از رانت ها و حمایت های نهادهای قدرت و سرمایه، خود در نوعی فرار به جلو به آن اعتراف کرد و با «فیلمساز وابسته» نامیدن خود، تلاش کرد آشکارا هویت واقعی خود را تثبیت کند و آن را تبدیل به جایگاهی ارزشی و آرمانی کند! این شاید تنها راه برون رفت حاتمی کیا از سیل انتقادات بود!
۲) حاتمی کیا و ماخولیای سینما:
ماخولیا (Melancholia) نحوه ای از ایجاد ارتباط با واقعیت ها و ابژه هایی است که دیگر در زمان حال دست نیافتنی اند؛ زیرا ناموجود و غیر واقعی اند و در عینیت های اجتماعی اثری از آنها نیست. نگرش ماخولیایی به آگاهی همگانی و فردی کمک می کند تا با چشم بستن بر تفاوت میان «خسران» و «فقدان» بر شکاف ها و خلأهای درونی خویش سرپوش گذارد و خود را مالک چیزی بداند که همواره فاقد آن است. (مانند شکایت و آه و ناله سر دادن در باره گم شدن شکوه و عظمت گذشته و احساس اندوه و زیان دیدن در ارتباط با گذشته ای که از دست رفته است!) بعبارت دیگر، حسرت و اندوه و شکایت از خلأ و شکاف کنونی و در پی آن تلاش برای پر کردن فقدان های تاریخی و ساختن هویتی کامل و یکدست و به دور از هر گونه شکاف و تناقض! غافل از اینکه بازسازی جوهره گذشته ی از دست رفته در زمان حال، مجدداً به همان گذشته باز می گردد!
برخی از اهالی فرهنگ و هنر برای ایجاد چنین هویتی کاذب به هر عنصر پس مانده از گذشته چنگ می اندازند تا به گمان خود هویتی «اصیل» یا «ارزشی» را در قالب یادبودها و گرامیداشت ها و آثاری فاخر(!) خلق کنند!
خصلت ماخولیایی، خصلت مشترک کل سینمای وابسته و حتی شبه روشنفکری ایران است و پدیده هایی چون ابراهیم حاتمی کیا، از جمله نمایندگان چنین سینمایی هستند.
۳) حاتمی کیا، سینمای خنثی، و دیگر هیچ!
حاتمی کیا در آثار سینمایی خود تلاش می کند در داخل چارچوب نمادین قصه پردازی های سینمایی، فقدان (Lake) برخی چیزها را نشان دهد و مدعی است که برخی ارزشها و آرمان ها(چون جهاد، ایثار، شهادت، جانبازی، ارزشهای انقلابی، مبارزه ایدئولوژیکی، و مانند آن) هنوز باقی اند، ولی جای آنها در زندگی روزمره خالی است. در حالی که این فقدان به عنوان یک خلأ یا حفره در جای خود باقی است و چارچوب وضعیت کنونی را برهم نمی زند؛ لذا قادر به ایجاد تأثیر یا جذابیت برای آن ارزشهای از دست رفته را ندارد. بعبارت دیگر این خلأ و حفره، همه چیز را در خود پیچانده و غرق می کند. این میل به بازگشت به ارزشهای از دست رفته که خود را در هیئت نوعی دلسوزی به حال خود یا قسمی معنویت گرایی و یا دغدغه عرفانی نسبت به فقدان ارزشها و تلاش برای بازآفرینی آن نشان می دهد، در نهایت در وضعیت کنونی شکست می خورد و صرفاً به صورت یک «میل» (desire) بر اساس فقدان چیزها، تنها در چارچوب فریم ها و سکانس های سینمایی باقی می ماند و در آرشیو سینمایی ناکارآمد و خنثا به محاق فراموشی سپرده می شود!
۴) حاتمی کیا و آثار غیر سینمایی اش!
با توجه به اینکه مهمترین مؤلفه و عنصر در هنر سینما، تصویر است نه صدا، فیلم هایی چون ساخته های حاتمی کیا که صرفاً بر گفتار(دیالوگ ها و مونولوگ ها) استوارند و سایر مؤلفه ها و عناصر فیلمسازی مانند فیلمبرداری، زیبایی شناسی ها و استتیک تصاویر، تدوین، جلوه های ویژه بصری، ریتم و ضرباهنگ فیلم، بازیگری ها، دکوپاژ و حتی انتخاب لوکیشن ها در خدمت مضمون و محتوای اصلی فیلم نیستند، نمی توان ساخته های او را آثاری سینمایی به معنای ناب و واقعی آن دانست.
فیلمهای حاتمی کیا مبتنی بر فردیت های پرسوناژهای فیلم است؛ نه از جهت شخصیت پردازی، بلکه از جهت تیپ سازی ها ! یعنی بازنمایی اسطوره ها یا نمادهایی شکست خورده و سرخورده در قالب انسان هایی جامانده از یک وضعیت ایده آل در گذشته، که مدام تلاش می کنند راههای برون رفت از تنگناها و مشکلات زمان حال را در گذشته های از دست رفته بجویند! قهرمانان منتقد و معترض در فیلمهای حاتمی کیا هیچگونه حس همراهی و همدلی با مخاطبان خود را بر نمی انگیزند؛ مگر برانگیختن احساسات و عواطفی سطحی و حتی گاه سانتی مانتال! قهرمانان فیلمهای حاتمی کیا دُن کیشوت هایی هستند که مدام به سوی آسیاب های بادی از کار افتاده یورش می برند و نافرجام به گذشته های خود بازمی گردند!
فیلمهای حاتمی کیا در حکم تریبون هایی هستند برای سخنرانی و شعارسردادن شخصیت های فیلم که نمایندگان تفکر حاتمی کیا و حامیان و همفکرانش محسوب می شوند! لذا اگر دیالوگ¬های فیلمهای او را حذف کنیم، تصاویر و سایر عوامل فنی فیلم ناکارآمد و خنثا خواهند شد! بعبارت دیگر تصاویر نیستند که قصه یا مضمون فیلم را بازگو و روایت می کنند، بلکه حرفها و شعارها محور اصلی فیلم قلمداد می شوند. از این جهت حاتمی کیا می تواند بجای ساختن فیلمهایی با این هم هزینه و دردسر، به نوشتن یک مقاله یا ایراد یک سخنرانی یا صدور بیانیه بسنده کند!
حاتمی کیا و برخی دیگر از هم مسلکان او هنوز درنیافته اند که در سینما قصه را نباید تعریف کرد؛ بلکه باید نشان داد! به عنوان نمونه فیلمهایی مانند: «آژانس شیشهای»، «ارتفاع پست»،«چ »، «بادیگارد» و دیگر آثار حاتمی کیا؛ که در واقع از یک سنخ و جنس هستند، روایت زندگی کسانی است که از جایگاهی ایدئولوژیک، مدام به وضعیت معترض و منتقدند و این رویکرد صرفاً در قالب ادبیاتی کلیشه ای و به ظاهر انتقادی بر زبان آنان جاری می شود که اساساً معلوم نیست چه چیزی یا چه کسانی را آماج حملات و انتقادات خود قرار می دهند! آنان یا درمانده اند و یا گاه اقدام به کارهایی می کنند که در نهایت در تعارض با خاستگاههای ایدئولوژیک خودشان، شکست خورده و منجر به نفی یا عقب نشینی خود آنان می شود. (مانند قهرمان فیلم آژانس شیشه ای، ارتفاع پست و بادیگارد)
نمونه بارز از فیلمهای غیرسینمایی حاتمی کیا، فیلم ضعیف و پرحاشیه «چ» است که به روایت ۲ روز از زندگی دکتر مصطفی چمران در پاوه میپردازد. فیلم «چ» حاتمی¬کیا حدود سه ماه روی پرده سینماها بود و در این مدت توانست بیش از ۲ میلیارد تومان از گیشه را به خود اختصاص دهد؛ در حالی که «چ» جزو فیلم های فاخر سینمای ایران محسوب می شود که ۶ میلیارد تومان برای ساخت آن هزینه شده است!! هزینه های سنگین این فیلم عمدتاً صرف جلوههای ویژه و صحنه آراییهای نظامی و ویژوال افکت شد، اما حاصل کار چیزی غیر از گفتگوها و شعارهای شخصیت های فیلم از آب درنیامد. صحنه های جنگی فیلم و صحنه آرایی ها و جلوه های تصویری و غیره در خدمت مضمون اصلی فیلم نیستند و چیزی بر آن نمی افزایند! یعنی اگر شخصیت های فیلم در یک اتاق در بسته می نشستند و گفتگو می کردند، تفاوتی با اثر ساخته شده نداشت!
جالب اینجاست این فیلم که عمدتاً توسط نهادهای نظامی مورد تقدیر قرار گرفت و برنده ۶ سیمرغ بلورین از سی و دومین جشنواره فیلم فجر شد(!)، در میان منتقدان و اهالی سینمایی با استقبالی روبرو نشد و حتی با بی اعتنایی در جشن سینمای ایران مواجه شد و انتقاد برخی از جمله فرزند شهید «احمد کشوری» و برخی از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی کردستان ایران و علاقمندان سینما را نیز برانگیخت!
فیلمهای حاتمی کیا از فقدان منطق روایت و عقلانیت در بیان قصه رنج می برند! او گاه به عمد با تحریف واقعیات تلاش می کند آنها را تبدیل به آگاهی های ایدئولوژیک و آرمانی کند! اجرای ناشیانه و شلخته فیلمانه، حرّافی و دیالوگ های طولانی و زاید شخصیت ها در آثار او –بدون هیچگونه استتیک سینمایی- در نهایت فیلمهای او را تبدیل به آثاری غیرسینمایی(غیرهنری) می کند که بدون حمایت های رانتی و نهادهای رسمی و غیر رسمی فرهنگی، هیچگاه نمی توانسته اند ساخته و پرداخته شوند! به همین دلیل است که فیلمهای او هیچگاه در محافل هنری سینمایی مستقل یا حرفه ای در داخل و خارج کشور جدّی گرفته نشده اند!
توصیف سینمای حاتمی کیا به سینمای انتقادی صرفاً یک سوء تفاهم است؛ زیرا برخی همواره فراموش می کنند که او خود در چه جایگاهی انتقاد می کند! کسی که در طول سالهای فیلمسازی خود همواره مورد حمایت نهادهای فرهنگی و سیاسی و نظامی بوده و از اقسام پشتیبانی های مالی و تدارکاتی و سازمانی و بروکراتیک برخوردار بوده است، چگونه می تواند منتقد وضعیتی باشد که بخشی عمده ای از آن محصول عملکرد همین نهادها و سازمان هاست؟! حاتمی کیا خود اکنون بخشی از پیکره ی همان جریان یا تفکری است که به ظاهر از آن انتقاد می کند! او خود به میانجی همین وضعیت سیاسی و اجتماعی جدید و سازوکار بروکراتیک آن است که موفق به فیلمسازی می شود و همواره با در دست داشتن اقسام جوایز و مواهب، ژست انتقادی و اعتراضی خود را همچنان به نمایش می گذارد!!
حاتمی کیا و آثار او –همانگونه که خودش گفت- سینمایی است که تا اعماق وجودش «وابسته» است!!