چه سرانجامی در انتظار کره زمین است؟
تاثیر انسانها روی کرهی زمین در چندین قرن بهقدری زیاد بوده که دانشمندان گاهی از تعبیر غیررسمی انتروپوسن برای دورهی فعلی استفاده میکنند.
تدبیرشرق// من [گوینده متن اصلی] قصد دارم در این سخنرانی در مورد سرنوشت کرهی زمین صحبت کنم. ابتدا باید در مورد جنگ و نابودی هستهای صحبت کنیم. این جنگ طبق گفته جاناتان شل در نیویورکر در دههی ۱۹۸۰، امری خطرناک است و اکنون هم بهلطف وجود دونالد ترامپ و کیمجونگاون این خطر بیشتر از همیشه حس میشود. موضوع محتمل دیگر، تغییرات اقلیمی است که همکار من، بیل مککیبن، سال گذشته در همینجا در مورد آن صحبت کرد. کار بیل همانند کار شل، دارای انرژی اخلاقی زیادی است و ممکن است در آینده نهچندان دور اتفاق بیفتد. اینکه طوفان، خشکسالی، سیل، یا آتش سوزی (که الان در کالیفرنیای شمالی در حال اتفاق افتادن است) باعث از بین رفتن ما شود یا خیر دقیقا مشخص نیست و ما شاهد خطرات و اثرات گرمایش جهانی هستیم که در نیوروکر در سال ۱۹۸۹ با نام پایان طبیعت پیشبینی شده بود.اسکات پروت، مدیر آژانس حفاظت از محیط زیست، این هفته حکمی مبنی بر لغو طرح انرژی پاک را امضا کرد. طرح انرژی پاک یکی از هستههای توافقنامه پاریس است که به تازگی توسط کاخ سفید در حال لغو شدن است.
تمام چیزی که میتوان گفت این است که سال ۲۰۱۷ فرصتی طلایی برای بررسی جنگ اتمی و تغییرات اقلیمی است. اما من قصد دارم چیز متفاوتی را بررسی کنم. من قصد دارم بهجای اینکه سرنوشت جهان را از منظر به خطر افتادن جان انسانها نگاه کنم، سونوشت میلیونها گونه غیرانسانی این سیاره را مورد بررسی قرار دهم. این بررسی یک نوع تمرین برای پیشبینی آینده نیز هست. برای پیشبینی آینده نیازی نیست که به احتمالات نگاه کنیم؛ تنها کافی است به رویدادهای گذشته نگاهی بیندازیم تا بفهمیم چه چیزی قرار است اتفاق بیفتد. ما همیشه در این نوع پیشبینیها بیتفاوت عبور کردهایم، ولی به نظرم تلاشی مجدد میتواند مفید واقع شود.
بحث را با بررسی حیوانی با نام تافی (نوعی قورباغه) آغاز میکنیم. تافی تا آنجایی که من میدانم (البته ملاقات حضوری با او نداشتهام!) موجودی دوستداشتنی است. تافی در جنگل ابر بالای شهر الوالی در پانامای مرکزی که یک منطقه ناهموار با گونهها و تنوع زیستی فراوان است، زندگی میکند. تافی در سوراخ درختی که پر از آب است به دنیا میآید. ابتدا مادرش درون سوراخ درخت تخم میگذارد و بعد از اینکه آنها از تخم درآمدند، پدرشان از آنها نگهداری میکند. از آنجایی که داخل سوراخ درخت غذایی برای خوردن وجود ندارد، تافی از پوست پشت پدرش به عنوان غذا استفاده میکند. تافی تا سال ۲۰۰۵ در جنگل ابر زندگی میکرد تا اینکه گروهی از متخصصین خزنده شناسی او را پیدا کرده و به باغی گیاهی در آتلانتا بردند. تافی یکی از زیباترین موجودات از گونه خودش، قورباغه درختی راب، به شمار میرود. این گونه در سال ۲۰۰۵ کشف و در سال ۲۰۰۸ نامگذاری شد. دلیل کشف این گونه و آوردن آن به باغ گیاهی در آتلانتا این بود که زیستشناسان تلاش میکردند تا قبل از نابودی زندگی دوزیستان در پانامای مرکزی، این دوزیستان را فهرستبندی کنند. آنها از این میترسیدند که مبادا بیماری که در بخش غربی کشور است به بخش مرکزی بیاید و تمام قورباغهها و وزغها را از بین ببرد. این بیماری در حال حرکت به سمت مرکز و شرق بود و اگر قبل از زیستشناسان به مرکز میرسید، گونههای خارقالعاده زیادی از دوزیستان ازجمله قورباغه طلایی پاناما را منقرض میکرد.
بنابراین این زیستشناسان که تعدادی از آنها آمریکایی و تعدادی پانامایی بودند، سعی کردند قبل از اینکه همه چیز از دست برود، آنها را فهرستبندی کنند. آنها تصمیم گرفتند حیوانات زنده و باقیمانده را جمعآوری کنند، برای همین یک جفت از آنها را برای ادامهی نسل انتخاب کردند. قبل از آمدن بلا و بیماری، آنها توانستند تنها تعدادی از این نوع قورباغههای درختی را پیدا و جمعآوری کنند. پژوهشگران تصمیم گرفتند تعدادی ماده و تعدادی نر از جمله گونهی تافی را جمعآوری کنند؛ ولی وقتی آنها این قورباغهها را برای جفتگیری کنار هم قرار دادند، دیگر قادر به تولیدمثل نبودند. تلاشهای دیگر برای جمعآوری گونههای بیشتر، ناموفق بود. این قورباغه صدایی شبیه به صدای پارس سگ تولید میکند و صدای آن از سال ۲۰۰۷ به بعد دیگرشنیده نشد. آخرین گونهی ماده این قورباغهی درختی در سال ۲۰۰۹ از بین رفت. گونهی یکی مانده به آخر نر آن هم در سال ۲۰۱۲ مرد و تنها تافی زنده باقی ماند. وقتی تافی در سال ۲۰۱۶ مرد، به احتمال زیاد نسل آنها منقرض شد. مرگ تافی در روزنامه تایمز اینگونه بازتاب داشت:
قورباغهای در آتلانتا مرد و دنیا دیگر همانند آن را ندارد.
دلیل انقراض آنها و دلیل بیماری دوزیستان، بیماری قارچی به نام باتراچوچیتریوم دندروباتیدیس یا بیدی (Bd) بود. مکان دقیق گسترش این بیماری و اینکه چگونه در دنیا پخش شده است مشخص نشد، ولی شواهد بر این بود که این بیماری بهطور همزمان در چند اقلیم مختلف شیوع یافته است و بدین معناست که احتمالا دلیل بهوجود آمدن آن انسانی است. یک فرضیه این است که این بیماری توسط قورباغهی پنجهدار آفریقایی در سراسر دنیا منتشر شده است. این نوع قورباغه در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ از آفریقا برای تست بارداری صادر میشد. به این قورباغهها، ادرار زن تزریق میشد و اگر روز بعد قورباغه تخم میگذاشت، مشخص میشد که زن باردار است. مشخص شد که قورباغه پنجهدار آفریقایی میتوانند ناقل بیماری بیدی باشد، ولی خودش تحت تاثیر آن قرار نگیرد. ممکن است این قورباغهها دلیل اصلی شیوع بیماری باشند، ولی این فرضیه هنوز نیازمند تحقیقات بیشتری است.
چشمهای تافی و گونههای شبیه به او بسیار جذاب بودند. این چشمها قادر بودند در شب و تاریکی، رنگها را ببینند، چیزی که انسان قادر به انجام آن نیست و شاید هیچ حیوان دیگری هم نتواند. بیدی شبیه به یک سلاح میکروبی و زیستشناسی است که برای وارد کردن حداکثر آسیب طراحی شده است. یکی از آشفتهکنندهترین بخشهای کتاب شل در مورد جنگ هستهای، مرگ دوم نام دارد. شل در این بخش مینویسد:
ما همیشه میتوانستیم انسانها را بکشیم، ولی این بار خطر کشتن فراتر از این حرفها است و مسئلهی انقراض مطرح است.
این همان چیزی است که بیماری بیدی برای قورباغههای درختی راب به همراه داشت: تمام نسلهای آینده محکوم به نابودیاند و این نابودی تنها منحصر به این گونه نیست. بسیاری از قورباغهها و وزغهای دیگر با همین بیماری نابود شدند. قورباغههایی وجود داشتند که بچههایشان در شکمشان بودند و آنها را از طریق دهان به دنیا میآوردند. دو گونهی دیگر نیز در استرالیا زندگی میکردند که با شیوع بیدی از بین رفتند و منقرض شدند. قورباغه روزفعال پوزه نوکتیز که بومی استرالیا بود و وزغ طلایی (با قورباغه طلایی متفاوت است) که بومی کاستاریکا بود نیز منقرض شدند. بسیاری از قورباغههای آمریکای شمالی نیز با ورود بیدی از بین رفتند. بیدی روی هم رفته باعث انقراض یا کاهش چشمگیر حداقل ۲۰۰ گونه شد.
بیدی تنها یکی از چندین بیماریای بود که توسط انسان در دنیا شیوع پیدا کرد و تاثیرات زیستشناسانهی مخربی بهجا گذاشت. یکی دیگر از این بیماریها، سندروم بینی سفید است. شما شاید در مورد آن چیزهایی شنیده باشید. این بیماری اولین بار در سال ۲۰۰۷ در نیویورک در نزدیکی آلبانی شناسایی شد. این بیماری تا به حال میلیونها خفاش را از بین برده است. این بیماری هم نوعی عفونت قارچی است که بنابر گفتهی تحلیلگران ژنتیک، از اروپا آمده است و احتمالا از طریق کفش یا کولهی گردشگران به نیویورک وارد شده است. این بیماری در طول دههی گذشته، به ۳۱ ایالت آمریکا و ۵ استان کانادا وارد شده است. مشکل بیماری این است که به مانند بیدی، خودش میتواند بهراحتی تکثیر شود و یا با وارد شدن آن توسط حیوانات و انسانها به جایی دیگر به راحتی در منطقه جدید پخش شود.
وقتی من به همراه فردی از ورمونتفیش و دپارتمانحیاتوحش، به نام اسکات دارلینگ به یک غار رفتیم، چیزی حدود ۳۰۰ هزار خفاش در حال خواب زمستانی بودند که اکنون ۹۰ درصد این تعداد خفاش به دلیل سندروم بینی سفید طی دهه گذشته، از بین رفتهاند.
البته ما انسانها تنها موجودات ذرهبینی این چنینی را با خود به سایر نقاط دنیا نمیبریم. ما گیاهان و حیوانات را نیز جابهجا میکنیم که البته گاهی از عمد و گاهی هم بدون اینکه بدانیم و یا عمدی در کار باشد، این کار را انجام میدهیم. تخمین زده شده است که روزانه ۱۰ هزار گونه تنها از طریق آب مقطر تانکرهای ما در سراسر دنیا جابهجا میشوند. اکثر اوقات این گونهها با جابهجایی از بین میروند و یا نمیتوانند تولیدمثل کنند، درنتیجه ما متوجه جابهجایی نمیشویم. اما در بعضی از موارد این جابهجایی چنان دنیا را تغییر میدهد که ما تنها میتوانیم نظارهگر این تغییرات باشیم. هرچه ما موجودات بیشتری را از طریق مسافرت و یا تجارت در سراسر دنیا جابهجا کنیم، شاهد بلایای این چنینی بیشتری خواهیم بود.
هزاران مثال از این قبیل چیزها در دنیا وجود دارد. هاوایی حدودا ۱۰۰ گونه حلزون درختی بومی داشت که در هیچ جای دنیا وجود نداشتند. مردم چندین حلزون غیر بومی به این منطقه آوردند و به دلیل رقابتی که بین حلزونها به وجود آمد، اکنون تنها حدود ۲۵ گونه باقی مانده است که همین تعداد نیز در خطر هستند. مرغ مگسخوار گوام و خفاش گوام بهدلیل ورود تصادفی مار درختی قهوهای با محمولهای در جنگ جهانی دوم منقرض شدند. هوئیا در نیوزیلند و چکاوک جزیره استفن با ورود حیوانات شکارچی اروپایی مثل موش صحرایی و راسو کشته شدند.
این لیست میتواند ادامه داشته باشد. شاید حرکت ما به عنوان انسان به سایر نقاط دنیا خیلی عادی باشد، ولی بسیاری از گیاهانی که در باغچهی حیاط ما وجود دارند یا بسیاری از حیواناتی که ما از آنها میخوریم، از جاهای دیگری آمدهاند و اگر ما به این نوع جانداران از منظر حلزون هاوایی، مرغ مگسخوار گوام و … نگاه کنیم، اوضاع متفاوت و خیلی غیرعادی به نظر میرسد. حیوانات و گیاهان در طول تاریخ تکاملی خود، وارد جاهای دیگر نشدهاند، مگر اینکه بهندرت بهوسیلهی سونامی یا سایر رخدادهای شبیه آن جابهجا شده باشند. یک حیوان خشکی بدون کمک نمیتواند از اقیانوس رد شود. یک موجود دریایی هم بدون کمک نمیتواند از خشکی عبور کند.
۲۵۰ میلیون سال پیش، در اواخر دوران پالئوزوئیک، تمام خشکیهای دنیا بهصورت یک زمین بسیار بزرگ به نام پانگهآ در کنار هم قرار گرفتند و به هم چسبیدند. امروزه زیستشناسان معتقدند که انسانها با آوردن گیاهان و جانوران به سایر نقاط جهان، یک پانگهآ از نوع جدید خلق کردهاند و این تغییر وضعیت بیوسفر، در طول تاریخ زمین بیسابقه است. تشکیل پانگهآ اصلی و اولیه، میلیونها سال طول کشید، ولی ما انسانهاتنها طی چند قرن دوباره پانگهآ تشکیل دادیم. ما داریم با سرعت بالا به سمت گذشتهی زمینشناسی برمیگردیم.
این تغییرات در بیوسفر یکی از دلایلی است که دانشمندان معتقدند ما دیگر در دوره هولوسن نیستیم و وارد دورهانتروپوسن یا عصر انسان، شدهایم. این نامگذاری جدید هنوز بهصورت رسمی انجام نشده است، ولی اگر به انتشارات علمی و مشهور امروز نگاه کنیم، متوجه میشویم که به طور غیررسمی این اتفاق افتاده است. این تغییرات باعث میشود طرز تفکر ما نسبت به خودمان تغییر کند.
اگر از نظر علمی به جایگاه انسان در دنیا فکر کنیم، ناچیز و بیاهمیت بودن خود را قبول میکنیم. چالز لیل، راهنمای چارلز داروین، به ما آموخت که زمان و دورهای که ما در آن زندگی میکنیم از هیچ نظر خاص نیست. سیارهی زمین مدتها پیش هم وجود داشته است و همین تغییرات کنونی مثل فرسایش یا شرایط آتشفشانی که اکنون در حال تغییر زمین است، در زمان دایناسورها نیز وجود داشته است. داروین به ما آموخت که گونهی ما قبلا هم وجود داشته است و شبیه به گونهای دیگر بوده است. گونهی ما مثل گونهی بقیه موجودات زنده، آهسته تکامل یافته است. حتی تواناییهای منحصر بهفرد ما مثل عشق یا قوهی تعیین درست از غلط، باید از ویژگیها و تواناییهای دیگری از طریق انتخاب طبیعی سرچشمه گرفته باشد.
دورهی انسان یا انتروپوسن ما را مجبور میکند تا خودمان را متفاوت و حتی یکتا ببینیم. هیچ موجودی در طول تاریخ ۳.۸ میلیارد ساله زمین (یا شاید هم بیشتر از ۳.۸ میلیارد سال)، نتوانسته مانند انسان بر زمین سلطه پیدا کند. هیچ موجودی نتوانسته به این سرعت که ما آن را تغییر میدهیم، آن را تغییر دهد. این حقیقت کاملا درست است. این ما هستیم که میتوانیم جنگ هستهای راه بیندازیم یا راه نیندازیم. این ما هستیم که میتوانیم توربینهای بادی را جایگزین زغالسنگ کنیم و این ما هستیم که میتوانیم خودروهای برقی را جایگزین ماشینهای با سوخت فسیلی کنیم.
مثال دیگر یک مرجان است. این مرجان از نوع اکرپورا میلپورااست که مرجانی بسیار رایج در دیواره بزرگ مرجانی محسوب میشود. مرجانها نوعی حیوان هستند که از یک جهت خیلی شبیه به انسان هستند: آنها مهندسان بزرگی هستند. مرجانها با دفع کردن کربنات کلسیم، صخرهها و دیوارههای مرجانی را میسازند. صدها میلیارد مرجان، نسل به نسل کار کردهاند و توانستند چنین دیواره عظیمی بسازند. تمام این ساختارها و دیوارهها برای زندگی موجودات دریایی حیاتی است. اقیانوسها در مناطق گرمسیری بهدلیل کم بودن گردش آب، مواد غذایی بسیاری کمی دارند. وقتی هم که آب از نظر غذایی ضعیف باشد قطعا از نظر زندگی نیز ضعیف خواهد بود. اما این صخرهها و دیوارههای مرجانی پر از زندگی و موجودات زنده هستند. حجم و تنوع زندگی موجودات در یک صخره مرجانی سالم، حتی از جنگلهای بارانی نیز بیشتر است. دلیل آن هم این است که صخرهها شبیه به بازارهایی هستند که تمامی موجودات در آن جمع میشوند و چیزهایی را که برای ادامه زندگی به آن نیاز دارند، در آنجا مبادله میکنند. مرجانها مدلهایی از همکاری هستند . آنها خانه جلبکهای تکسلولی هستند. این تکسلولیها از مواد غذایی که مرجان از خود خارج میکنند، استفاده میکنند و در عوض این جلبکها غذای مرجانها را فراهم میکنند.
مرجانها از آنجایی که بسیار موجودات سادهای هستند، به تغییرات محیطی و اطرافشان بسیار حساس بوده و دورهی انسانها به هر طریقی به آنها آسیب وارد میکند. مرجانها در آبهای زلال و پاک زندگی میکنند. اگر آب مثلا به دلیلجنگلزدایی، کثیف یا گلآلود شود، مرجانها نمیتوانند دوام بیاورند. ماهیگیری بیش از حد هم یک مشکل است. ماهیهای علفخوار، جلبکهایی را میخورند که بر سر فضا و مکان با مرجانها در تقابل هستند. بنابراین وقتی ماهیها از بین بروند، جلبکها جای مرجانها را میگیرند. زائدههای آبی کشاورزی هم خطرساز هستند. این زائدهها پر از مواد غذایی هستند. مرجانها نیز همانطور که گفتم در آبهایی زندگی میکنند که از نظر غذایی ضعیف است. وقتی این زائدهها وارد آب میشوند، جلبکها با تغذیه از آنها رشد میکنند و در نتیجه مرجانها از بین میروند.
اینها بخشی از خطرات محلیای هستند که مرجانها را تهدید میکنند. تهدیداتی جهانی هم برای مرجانها وجود دارد. یکی از نشانههای دوره انسانی این است که ما شرایط زندگی هر جایی را به سرعت تغییر میدهیم. مرجانها آب گرم دوست دارند، ولی نه زیاد گرم. وقتی دمای آب از حدی مشخص بالاتر رفت، موجودات همزی با آنها مقادیر زیادی رادیکال اکسیژن تولید میکنند. سپس مرجانها آنها را از خود دور میکنند و در نتیجه سفید میشوند. مرجانها بدون همزیان خود غذای کافی بهدست نمیآورند و از گرسنگی میمیرند. گاهی اوقات آنها برمیگردند، و گاهی اوقات هم برنمیگردند.
وقتی ما سوختهای فسیلی مثل زغالسنگ، نفت، و بنزین را میسوزانیم، کربنی را که صدها میلیون سال از اتمسفر دور بود دوباره طی چند قرن به شکل دیاکسیدکربن به آن برمیگردانیم. این عمل نهتنها زمین را گرم میکند؛ بلکه ماهیت شیمیایی اقیانوسها را نیز تغییر میدهد. آب دریا، مقادیر زیادی از دیاکسیدکربن را جذب میکند. وقتی این دیاکسیدکربن در آب حل شد، اسید کربنیک تولید میشود. آب اسیدی کار ساختوساز را برای مرجانها مشکل میکند و در بعضی نقاط حتی کاملا متوقف میکند. اگر بیماری بیدی برای قورباغهها مانند یک سلاح زیستشناسی بود، اسیدی شدن آب اقیانوسها برای مرجانها نیز شبیه به یک سلاح شیمیایی است. دانشمندانی که این موضوع را بررسی کردند، پیشبینی میکنند که دیوارهی عظیم مرجانی که میلیونها سال است که در حال تکثیر حیات زیر آب است، به پایان خود نزدیک میشود. تیمی از دانشمندان اعلام کردند که ما بهجای داشتن صخرههای مرجانی، یک فرسایش خاکی سریع خواهیم داشت.
تخمین زده شده است که حداقل قسمتی از زنجیرهی غذایی یکچهارم تمام گونههای دریایی وابسته به صخرههای مرجانی است. تعداد گونههایی که در این صخرهها زندگی میکنند حدودا ۵۰ هزار تا است؛ ولی احتمالا میلیونها دیگر نیز باید به این فهرست اضافه کرد. تمامی این گونهها در صورت نابودی صخرههای مرجانی در خطر نابودی قرار دارند که به نظر میرسد امری اجتنابناپذیر است. در حال حاضر ۸۰ درصد از پوشش مرجانی کارائیب از بین رفته است. طیف تلفات از موجودات کوچکی مثل لوسوتوئه التونی (یک میگوی اندونزیایی که با نام التون جان نامگذاری شده است) شروع میشود و تا گونههای بزرگتری مثل ماهی پروانهای استرالیایی ادامه مییابد.
من مطمئنم همهی شما این عکس [اشاره به کره زمین] را دیدهاید. این عکس، تصویر بلوماربل است که اولین تصویر کامل از کره زمین است که در سال ۱۹۷۲ توسط سرنشیانان فضاپیمای آپولو ۱۷ گرفته شد. گفته میشود که این تصویر روابط ما با سیاره زمین را تغییر داده است. طبق گفته نیلدگراس تایسون:
تصاویر فضایی از کره زمین، همهی ما را وادار به تفکری عمیق در مورد وابستگی ما به طبیعت کرد و اینکه چقدر سرنوشت تمدن ما به طبیعت وابسته است.
اینکه ما دنیای خود را کوچک و تنها ببینیم یکی دیگر از تغییراتی بود که باعث شد ما به خودمان بیاییم.
تصویر بلوماربل که از فاصلهای بیش از ۲۰ هزار مایل گرفته شده است، مرجان یا قورباغهای را نشان نمیدهد. حتی اگر این تصویر را به شبیهترین موجود به ما یعنی شامپانزهها نشان دهیم، آنها هیچ ایدهای در مورد اینکه این تصویر چیست، نخواهند داشت. این درک و بینش تنها برگرفته از استعداد انسانی است و مطرح کردن این سوال که سرنوشت زمین چه میشود، نیز تنها از انسانها برمیآید. اما اگر تافی یا موجودات شبیه به او میتوانستند این سوال را از ما بپرسند، فکر کنم جوابش را میدانستم. سرنوشت زمین، جنگ هستهای یا تغییرات اقلیمی نیست. سرنوشت زمین، ما انسانها هستیم.
امروزه تخمین زده شده است که جمعیت انسانهای زمین ۱۰ برابر ترکیبی از کل جمعیت پستانداران وحشی زمین است (من در اینجا عمدا از کلمه وحشی استفاده کردم). اگر ما به حیوانات اهلی مثل گاو، بز، و خوک نگاهی بیندازیم، وضعیت از این هم پیچیدهتر میشود. جمعیت حیوانات اهلی ۲۵ برابر جمعیت پستاندارن وحشی است. اگر شما انسانها و حیوانات اهلی را جمع کنید و در مقابل سایر پستانداران قرار دهید، نسبت ۳۵ به ۱ به دست میآید. از نظر عددی ما گونهی موفقی بودیم و این موفقیت ما به هزینه زندگی سایر موجودات زنده بهدست آمده است.
اینکه در اکتبر ۲۰۱۷ نگران پروژهی بشریت باشیم، بسیار امر سادهای است. اما از منظر سایر موجودات، شکننده بودن زندگی انسانها ترسناک نیست، بلکه این بیرحمی آنهاست که ترسناک است. ما باید به سرنوشت زمین توجه کنیم. مقابله با خطرناکترین تهدیدات امروزی مثل جنگهستهای یا تغییرات اقلیمی بسیار آسانتر از چیزهایی است که قرار است در آینده اتفاق بیفتد. اینکه با به فکر خودمان باشیم امری درست است، ولی اگر تنها و تنها به خودمان فکر کنیم، شاید از نظر اخلاقی یا بهتر است بگویم از نظر انسانی درست نباشد.