نگاهی به نمایش پاسکال به قلم علیرضا روح نواز صدای تیر باران تابلوی (سوم ماه مه1808) اثر نقاش اسپانیای فرانسیسکو خوزه گویا در سالن وارش شنیده شد.
نگاهی گذرا به متن و اجرای نمایش پاسکال با اقتباس از رمان خانواده پاسکوال مولف(حوسه سلا) توسط مجید کاظم زاده مژدهی کار گروهی از هنرجویان تئاتر جهش، مشاوره هنری: محمد رسایلی
اسامی بازیگران در معرفی کاراکترها ذکر میگردد.
مکان و تاریخ اجرا سالن وارش خاتم الاانبیاء رشت خرداد ماه ۱۴۰۰
مقدمه،: دراماتیزه کردن رمان چندان کار اسانی نیست واین امر به لحاظ تعارض ویا تضاد چالش انگیز بین ایده یا خواستگاه اصلی نیت مولف با اقتباس کننده است با این وجود اقتباس کننده سعی میکند شالکه رمان و خط سیر روایت را با موقعیتهای موجود در متن اصلی را لحاظ کند. البته ادراک و تحلیل خودرا از نیز با دخل وتصرف ویا کم و زیادکردن و پرهیز از حاشیه پردازی وغیره متن را وجهه دراماتیکی بخشد و در یک اهل نظر معنای اقتباس ادبی را چنین تعریف کردند: اقتباس از اثر هنری بمعنای اخذکردن، گرفتن، بازسازی قطعه ای هنری به یک شکل و ساختاری تازه، اداپتاسیون، تبدیل از شکلی به شکل دیگر، سازگاری و تطابق شکلی با محیط تازه و بطورکلی اقتباس یعنی خلق یک اثر هنری در امتداد اثری که در زمانهای قبل ارایه شده است. گو اینکه می توان از اثرهنری که از خلق اش زمان زیادی نگذشته است اقتباسهای متعددی انجام پذیرد. مثلا: فیلم سارا اثر داریوش مهرجویی که با دخل و تصرف وتغییر موقعیت مکانی، زمانی و تغییر روحیات و کنشهای متفاوت از اثر معروف هنریک ایبسن بنام خانه عروسک اقتباس شد.
از آنجاییکه نمایش مذکور توسط هنرجویان گروه جهش در آغازین تجربه اصول و شیوه کارگردانی با همگرایی و همفکری و با کمک گرفتن از مشاور هنری (محمدرسایلی) متن را نمایشی کردند نظر پردازی آنهم از زاویه نقد به کلیت اثر اعم از تحلیل و واکاوی و رمز گشایی متن و شکل و فرم و شیوه اجرایی نباید مته بر خشخاش گذاشت و نیز نباید بیان مسامحه و اغماز گونه باشد.
لذا انچه که دیده شد در حد متعارف مرقوم میگردد. لذا بعنوان یک مخاطب که اندک آشنایی با کم و کیف جهان متن و اجرا دارم دیدگاهم را مجمل و موجز بیان میکنم.
تیم نمایشی هر آنچه را که در توان داشتند و در آغازین راه پر فراز و نشیب و بسیار پیچیده و گاه جانفرسا در حوزه کارگردانی آموخته بودند نسبتا موفق شدند که در راستای مضمون و مفهوم سطحی و زیر متنی با لحاظ کردن عوامل شکل دهنده نمایش اعم از صحنه آرایی، گریم، آکسسوار ،تقابل و کشمکش کاراکترها با کنشها و واکنشها در موقعیتهای درام و بازنمایی و در حفظ ضرباهنگ، ریتم، نور وموسیقی نسبتا خوب عمل کنند. سرخ کردن صلیب ها و غلو و تاکید در نمایشی کردن پارچه قرمز توسط کاراکترها در چند موقعیت نمایش، انتخاب لباس سرخ رنگ برای لولا(معصومه نیرومند) و در مقابل لباس سیاه مادر خانواده(فاطمه میزایی) و نیز لباس ارباب خور خوسه (سعید داوری) و لباس سفید کاراکتر اصلی درام پاسکال(ارسلان حقگو) و نمای بک گراند صحنه، از نقاط قوت کار محسوب میشود. مشخصا تیم اجرای واقف بودند که تمام اشیاء صحنه با رنگهای خاص در بازتاب مفاهیم ظاهر و پنهان نمایش، نقش اساسی دارند. استفاده از ابزار قتل اعم از دشنه، کلت و طناب و تازیانه که بار نشانه شناسی داشتند و در راستای مفاهیم بطنی متن بود انطور که مد نظر بود پر رنگ دیده نشدند، مگر در چند صحنه که رعب آور و چشمگیر جلوه کردند. خلق لحظات تاکیدی که جنس این نوع شیوه بازیگری و تماشایی است انصافا خوب بود، البته جای ان داشت که خیلی جالبتر و تاثیر گذار تردیده شوند. تلفیق شیوه اجرای نمایش اعم از تراژدی، کمدی، در تعدد رویدادها موجب این پیشفرص ذهنی برای مخاطبان شد که انگار گروه کارگردانی این دیدگاه را مدنظر داشتند که مبارزه، شورش و جنگ در تقابل با ستمگران داخلی و خارجی با خشم وخشونت افسار گسیخته، شکاکیت بیمار گونه که وجود پاسکال جوان را فراگرفته بود. تنفر، کینه کشی، توهین، تحقیر در متن اعضای خانواده (نماد جامعه) خاصه در کلام و گفتار مادر پاسکال(فاطمه میرزایی) و افسردگی شدید دختر (معصومه نیرومند) همسر شازده (ارشیا خیر اندیش) بود، نمی تواند پیامد مثبت و یا الگوی ماندکار برای مقاومت و جدال علیه نظام فئودالیته و حاکمیت استبدادی باشد. از منظر جامعه شناسی سیاسی چنین طیفی اگر زمام امور را بدست بگیرند از حاکمان قبلی در امورات اجتماعی مستبدتر خواهند بود. هجوم ویورش جنون وار پاسکال (ارسلان حقگو) علیه اسقف کلیسا (حسن یعقوب پور) وکشتن وی که با حاکمان مستبد دستش در یک کاسه بود، یک موقعیت دلهره اور و مهیب بود،تیم اجرایی با کمی دقت و امعان نظر با کنشهای مناسبتر این رویداد نفس گیر را با و کاراکتر دیگر(ارمین صنم گلی (کشیش) وپارمیدا علیزاده(راهبه) که درصحنه حضور داشتند، تاثیر گذارتر، چشمگیرتر، تماشایی کنند. گو اینکه همین اتفاق دراماتیکی در حد واندازه هنر جویی خوب نمایشی شد.
ازموقعیتهای جذاب نمایش صحنه بقتل رساند، ارباب خورخوسه(سعیدداوری ) توسط پاسکال بود که خیلی کم رنگ و فاقد جذابیت نمایشی پرداخت شد ونیز صحنه تصمیم پاسکال برای کشتن مادر آنطور که باید وشاید تماشایی نشد. گو اینکه در حد هنرجویی قابل تحمل است ونکات قابل توجه درام اقتباسی (پاسکال) توسط مجید کاظم زاده مژدهی، برجسته کردن وضعیت نامتعادل و نا معقول کاراکترهاست که شیوه زیست شان بیشتر شبیه تنازع بقاست تا زندگی بمفهوم انسانی اش. مادر دولاتر(فاطمه میرزایی) خودمحور، اقتدار گرا، خودرای، مستبد توام با خشونت کلامی و رفتار پرخاشگران با لحن کنایه امیزو تحقیر گونه با پسرش دارد.وی زن سالاری ازنوع نارسیسم(خودشیفتگی) را در کنشهای فیزیکی و روحی نه تنها با فرزندانش بلکه با دیگران نیز چنین کلام و رفتاری دارد. رساریو (معصومه نیرومند) زنی است آرام، خجالتی، درونگرا، منزوی طلب، کم گو و منفعل، توسری خور همسر عیاش مسلکش بنام شازده است. این حالات روانی برای رساریو پیامدی جز خودکشی نداشته است. لولا(سمانعمت زاده) که قرار است عروس خانواده پاسکوال باشد.وی مبتلا به بیماری نوروتیک، اختلال روانی ازنوع شنگولی حاد وبشدت خیالباف است و در درک واقعیت با رویا دچار بهم ریختی ادراکات ذهنی است.وی با خندهای هستیریکی که شبیه شیهه کشیدن اسب است، بشکل القایی سعی دارد تمایل اسب داشتن پاسکال را ارضاء کند. پاسکال فردیست هیجانی، پر اکتیو، تحقیر و توهین شده در اوان کودکی و جوانسالی در متن خانواده از ناحیه مادر و گهگاهی از جانب خواهرش، بی غیرت وبی جربزه تلقی میشد و دربیرون از خانه توسط شازده (ارشیا خیر اندیش) و نوچه هایش(رضا نورانی دوست، عرشیازمانی) مورد تمسخر و مضحکه شدن قرار میگرفت و در صحنه ای این سه نفر با کلمات رکیک و وقیحانه خطاب به پاسکال میگویند: مرد شدی؟ میتونی ثابت کنی؟ شازده جوانی است تن پرور، عیاش، شرابخوار و زنباره و هوسباز وباهمسرش رفتاری خشن و تحقیر امیز دارد. ارباب خور خوسه(سعید داوری) جاه طلب، زمینخوار، مبگسار، مزور و مغرور و در عین حال عاشق دلسوخته است. پدر روحانی(حسن یعقوب پور) جاه طلب، فریبکار و دنیا دوست و در مقابل صاحبان قدرت و مکنت ذلیل و بی اراده است. آرزوی اسقف شدن درکلیسای مادرید را در سر میپروراند. کشیش(ارمین صنم گلی) فردی خنثی، منتظر فرصت تا جایگاه اسقف کلیسارا از ان خود کند. راهبه (پارمیدا علیزاده) بود و نبودش در کلیسا علی السویه است. گویی او در جهانی دیگر سیر سلوک میکند و از رنج و مصایب ادمهای روستا هیچ اطلاعی ندارد. سوال اساسی آیا مولف (خوسه سلا) با جنبش ازادیخواهی و مبارزه با نظام استبدادی و فئودالیته دهقانان و زحمتکشان روستای که از نظام ارباب ورعیتی دچار مصایب ورنج فراوان میبرند، زاویه دارد؟ آیا اقتباس کننده (کاظم زاده مژدهی) غبار گرفتگی، عدم تمایز حق و باطل در جامعه را، مدنظر داشت؟ در خاتمه به تیم اجرایی که در آغازین راه اصول وشیوه کارگردانی و هنر بازیگر هستند خسته نباشید میگویم.
علیرضا روح نواز (منتقد و پیشکسوت تئاتر گیلان)