احمد میر احسان / واکاوی وجهی از انتخابات ؛ چرا به آقای رئیسی رای ندادم!
آقای رییسی
کشاندن کار رقابت انتخاباتی و نتایج به آرای حلال و حرام که حاوی افترا به اکثریت ملت و خود حرام وتحریف معنای اسلامی وکالت قانونی است،لازم کرده که از باب نصیحت بگویم فریب دنیا را نخورید و دچار غلو نشوید و تهمت نزنید .
نخست فاش بگویم ، من اهل «بسته »ی سیاست نیستم ، من از اهالی باز خوانی مشخص سیاست انسان های غیر معصوم ، در عصر غیبت معصومم (عج) ! زیرا تجربه زندگی حزبی و پایبندی و اطاعت از تفکر محبوس در یک ساختار بسته ی حزبی ، سازمانی ،جناحی بر من مسلّم کرده است که اطاعت کور، فردیت و عقلانیت آزاد اندیشانه را از فرد محبوس در ساختار جزم ، می گیرد و او را دچار پیشداوری و محروم از گزینش معطوف به حق می کند . آنان که اندیشه پردازان و رهبران و هدایت گران و سیاست پردازان این ساختارهای حزبی و جناحی اند ، معصوم نیستند و جز به استثناء، تابع منافع گوناگون مادی و معنوی ، طبقاتی و ایدئولوژیک و تفاسیر اعتقادی پای بسته به اصولی اند که به سادگی نمی توانند نفی شوند ، زیرا پیشاپیش هویت های مرامی و سیاسی را می سازند و ساختار جزم سازمانی و تعهدات، آنان را از عمل به حق و آزادگی باز می دارد و مدام باید حقیقت را فدای منافع حزبی کنند. درست وقتی که مدام عدم عصمت شان ، سبب درآمیختگی یقینی حق و باطل در فهم شان و محدودیت های ولو جبری شناخت ناقص شان ، سبب بروز خطا در فهم از امر واقع می شود . بدیهی است در چنین احوالی ، هر رهبر حزبی در جایی سخنی و فهمی بالنسبه درست تر از رقیب دارد ، و در جایی نه. حتی وقتی شما در مفاهیم بنیادین با جریانی هسمو هستید ، چه بسا در اجرای آن مفاهیم ، همان عدم عصمت گروه هم انباز ، دچار چنان خطاها و افتراها وروش های منحطی می شود که اصل اهداف را نابودمی کند ، مثل روش کسانی که معتقدند هدف، وسیله را توجیه می کند ، یا دچار نهان روشی و بی اعتقادی به حقوق مردمی اند که سنگ دفاع از آنان را به سینه می زنند ، یا فاصله گفتار و کردارشان ، هر ارزش ادعایی اصول گرایی شان را بر باد می دهد ، یا در قدرت ، به چنان استبداد رأی خودسرانه ای می گروند و چنان میزان رأی مردم بودن را بر باد می دهند و بر اساس شهوات و هوسکاری های فردی خود عمل کرده و منافع ملی را به خطر می اندازند که آن اصول بنیادین ، نه تنها در امورشان عملا بیهوده می شود که به امری باژگونه و زیانمند و فریبکارانه بدل می گردد ، یا عوام زدگی ، عوامفریبی و پوپولیسم برای حفظ قدرت ، چنان اصولی بودن شان را بر باد می دهد و بی اهمیت می کند که همسویی با مفاهیم بنیادین بی اعتبار می گردد ، یا نابلدی و بی تجربگی ، سبب می شود به جای گام زدن در مسیر استراتژی اصول، کارنامه ای از تباهی و بی اعتبار کردن اصول بر جای بگذارند یا …. پس حتی همسویی در اصول ، نمی تواند سبب شود که انسانی خداترس خود را در اختیار یک حزب ومدعیات حرفی و دعاوی مکتوب کلی افرادی غیر معصوم قرار دهد که حتی در صورت صادق بودن – که البته غالباً سیاستمردان،راستگو هم نیستند – دچار کاستی های وجودی در تحقق پیمانهای آرمان گرایانه اند . در نتیجه تنها راهی که با این باور برای من می ماند آن است که در هر وضع معین و هر موقعیت مشخص ، و هر انتخاب ، مجموعه عوامل قابل شناخت را بررسی کنم و رأی ام را به این یا آن برنامه معین یا شخصی مشخص تعیین نمایم و از پیش فروش آرایم به این یا آن سازمان خودداری کنم.
در همه این سالها، اگر به بنی صدر رأی سفید دادم و اگر به آقای خامنه ای رأی دادم، اگر به هاشمی رأی دادم و اگر به خاتمی یا میر حسین موسوی یا هاشمی یا روحانی رأی دادم بنا به همین سبک سنگین کردن نسبی بود پس در هرموقعیت مشخص. و در هر زمان که هر یک از آنان راهی نادرست پیشه کردند آزاد بودم که خطاهایشان را نپذیرم.
***
آقای رئیسی ! اکنون در انتخابات اخیر ، نیز همین وضع برایم پیش آمد ، من عضو سپاه یا سازمان بسیج یا جریان معینی در حوزه علمیه نیستم که با فرمان بالایی ها ، رأی ام را در صندوق بریزم .
همچنین من نه عضو احزاب اصلاح طلبم نه اعتدال گرا . پس به شما رأی ندادم با وجود گرایش آرایم به سمت متضاد با غربگرایی و لیبرالیسم ، و اصرارم به منظر حضرت امام (ره) درباره ی شیطان بزرگ دانستن آمریکا و نظام بین المللی سرمایه داری فراملیتی کنونی که ترکیب همه ستم های اقتصادی و فریب های سیاسی و زروگویی های سلطه جویانه اند و ضرورت دفاع از اسلام ناب محمدی (ص) در برابر اسلام آمریکایی چه وهابی و داعشی از نوع سعودی ، و چه نولیبرال و نژاد گرا از نوع عثمانی گرایی اردوغان و … ، که امروز رهبر معظم نماینده آن اسلام ناب و مرزبندی با این اتفاق ها است .
در حقیقت ، باورهای اصولی من، در مخالفت قطعی اسلام با بنیان های مدرن و ایدئولوژی شرقی و تفکر غربگراست . من اسلام را نه دینی شخصی و برای دعا و عبادت در گوشه ی خانه ها و مناسک محدود ، بلکه موهبت و هدایت الهی برای تنظیم فرد، جامعه و مناسبات جهانی در همه قلمروهای سیاسی اقتصادی و فرهنگی می دانم و لحظه ای حاضر نیستم باور کنم یک فرد مسلمان و یک جامعه اسلامی ، حتی دمی حق دارد از پرتو عبودیت و عمل فردی و اجتماعی بر اساس هدایت متحد وحی و قرآن صامت و ناطق و راه معصومان چهارده گانه (علیهم السلام ) از حضرت رسول الله محمد بن عبدالله گرفته (درود خدا بر او و خاندانش باد ) تا امام غائب مهدی موعود ولیعصر بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء (عج) چشم بپوشد .
امروز اسلام ناب موعود با ماکیاولیسم و التقاط و کاربرد هر وسیله و لو وسایلی که حقیقت اسلام آن را امضاء نمی کند برای گذران زندگی آشتی نمی کند.
این امانت عظیم برای دادگری جهانی ، حاضر میان ماست و همه اعمال ما ، اعمال فردی و اجتماعی و حکومتی ، همه مناسبات ما ، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ملی و بین المللی باید بنا به ولایت خدا و حقیقت فقه و بنا به ذائقه آن معصوم و شاهد و ناظر (علیه السلام ) وبا عقل و تدبیر معطوف به خشنودی الله و الگوی هدایت خلیفه او (عج ) ، پیش رود و بدیهی است در عصر غیبت ،آن عالم ترین فرد متقی مدیر و مدّبر و شجاع که توان اجتهاد صحیح امور داشته وعادل به راههای هدایت باشد ، اصلح است و مردم زمانی که به چنین عالمی روی می کنند، تا زمانی که بر پیمان شان باشند، یعنی رأی به هدایت اسلام داده اند و همه باید وفادار به پیمان عبودیت در خدمت به مردم بنا به معرفت و هدایت قرآنی و فقه الحدیث و عقل الهی باشند و این همان شکل حکومت بی زور و زر و تزویر علوی است که در آن نباید دروغ و تباهی راه یابد و عمداً راه های حرام پیشه شود . این حکومت در مسیر بسط قسط و دادگری برای جلب همه جهان به عبودیت الله باید پیش رود نه کسب قدرت بر هر قیمت . و خودگونه ای آزمایش و بندگی اوست و عمل دقیق، در پیروی از خاندان.
از همین رو دادگری و دفاع از عدل در این نظم تجزیه پذیر نیست شما در همه جا باید از حق دفاع کنید . الگوی مان حضرت رسول (ص) و نیمه ی دیگر او حضرت علی (علیه السلام )است و فاطمه زهرا سلام الله علیها و فرزندان معصوم این دو . صلح با دشمن باید صلح حسنی (ع) باشد و قیام ، قیام حسینی (ع) یعنی نپذیرفتن ذلت و آمادگی برای شهادت که صلح حسنی همان قیام بود و قیام حسینی همان اصلاح امور و صلح با خدا .
آقای رئیسی عزیز که داعیه باورید دخالت اسلام در همه امور ما و داعیه تقوی و مدیریت ارزشی کارتان را صعب کرده است و هر لغزش کوچک تان بزرگ است . شما بهتر می دانید اسلام ، اسلام من و شما نیست که ما تعیین کنیم ، چه بکنیم و چه نکنیم و چه حلال است و چه حرام . اسلام موهبت الهی است برای ما و ما در پیروی صادقانه و دقیق فرمان های خدا ، دینی و منتّی (نعوذ بالله) بر کسی نداریم بلکه خداست بر ما منّت گذاشته و ما را با هدایت اش به راه مستقیم مدیون کرده و از دوزخی که خود به دست خود برای سوختن خود بر پا می کنیم ممانعت فرموده و راه بهشت سلام را به ما نشان داده است. پس ما حق نداریم به عنوان نامزد ارزشی رفتار های غیر ارزشی برای جمع کردن آرای مردم انجام دهیم . اگر ما مدعی دوستی اهل بیت (علیه السلام ) و حسین بن علی در این جهان پر از جور و ظلم هستیم و منتظر مهدی (عج) منتقم برای انتقام از طاغوتیان و فراعنه و ظالمان و آدم کشان و شیاطین و عاصیان و زورگویان و دشمنان حقیقت ناب و کافران و مشرکان محارب با حق و دروغگویان خونریز و فاسد و تباه گران ارض هستیم ، اینها نمی تواند در حرف باشد، باید در عمل چنین باشیم و بدانیم رسول خدا (ص) و علی بن ابی طالب(ع) و حضرت زهرا (س) و حسن (ع) حسین (ع) و فرزندانشان تنها از آن ما و ملک طلق ما نیست که تا حد منافع خود از آنان سوء استفاده کنیم و حسین(ع) خورشیدی برای همه جهان است تا عبودیت و آزادگی بیاموزد و عدم ذلت پذیری و گردن ننهادن به فساد و ظلم و دروغ و نفاق و اهل ستم و جور . تا بیاموزد ایستادگی و مقاومت برابر حقیقت بندگی و دادگری و آزادگی را به همه انسان های جهان ، تا همه بدانند بدون این جانبازی در راه عبودیت الله و راستی و آزادی از قید شیاطین سلطه جویی درون و بیرون شیطان بزرگ بردگی جهانیان و انسان ، راهی برای زندگی سعادتمندانه و در خور آدمیت وجود ندارد.
با این تعاریف ، فرد مسلمان نمی تواند با راه های غلط ، و با ابزارهای نادرست همچنان ، خود را از دوستان اهل بیت و حسین بن علی (ع) و مهدی موعود (عج) وانمود کند ! همان قدر که اعتماد به فهم و نگرش و عقل و علم مدرن و بت پرستانه و ضد توحیدی و اومانیستی و لیبرال و اعتماد به قدرتهای ظالم و دوست گرفتن آنان و عدم آگاهی بخشی درباره ستمگری شان و … ، دور شدن از دایره معرفت و محبت الهی و نافی پیروی از خاندان خداست ، همان اندازه هم در عمل ، برای قدرت هر مسیر نامعقول و نهان روشانه و فریب آمیز و حرامکارانه و نامنصفانه و …. را پیمودن و از ابزارهای ناصواب و وانموده های غلط سود جستن، به خشم الهی و عدم امداد حق متعال و رویگردانی معصوم (ع) امام حاضر مان (عج) ختم می شود .
آقای رئیسی ، با همه آن که در کلیات به نظرم می آمد که به نگرش ارزشمدار شما نزدیکم ، امّا در این انتخابات ، روز به روز بیشتر متوجه شدم گاه شما به ارزش ها ، هر جا که منافع قدرت حکم کند پایبند نیستید . این یک اتهام نیست ، یک نصیحت است برای تصحیح اشتباهات . چرا این را می گویم و چرا شما را به بندگی مطلق خدا دعوت می کنم و خدمت صرفاً برای جلب خشنودی الله ؟
زیرا در شما بنده ای یافته ام که فراتر از اغراض قدرت طلبی جناحی و ابزار این و آن دسته شدن و اتهام رای حرام به رقیب زدن، معرفت و اطلاعاتی درباره دین و فقه و پیشنهاد های خدا ومعصوم (ع) دارد و با دین آگاهی ، قادر است به جای عمل مشکوک و مبتنی بر تحلیل های خود فریبانه و قدرت خواهانه برای حفظ قدرت یک جناح ،خدا را بندگی کند و رها از منافع جناحی به فکر دفاع از اسلام و عمل به اسلام و خدمت به مردم و رفتار عادلانه و توأم با تخصص و تقوا باشد و با رقیب ،منصفانه رفتار کند و همه واقعیت را یکپارچه در نظر گیرد و همانگونه که هست ببیند!
آقای رئیسی برای ریاست جمهوری در ایران کنونی با این وضعیت منطقه و جهان ، هر چند خیال ما راحت است که رهبری که میان همه ی عالمان از همه صالح تر برای رهبری اسلامی است و بر مدیریت کشور سایه افکنده اما خود هم باید فردی متخصص و رها از شعارهای بی توان و غیر عملی و خیال پردازی های موهوم و منفصل از حق باشیم و تقوی بورزیم .
ما در دورانی زندگی می کنیم که شیاطین جنی و انسی و شیطان بزرگ سرمست قدرت و سلطه در کشتارهای هولناک و ویرانی و فساد در ارض و هم ظلم و چپاول ابایی ندارند،زیرابه شدت هراسیده اند از آمادگی جهان برای پذیرش نظامی عادلانه و رهبریتی معصومانه . آنان می دانند ذخایر تحقق این آرمان دادگری و آزادگی و ستیز با جور و بی داد و سلطه و دروغ و تباهی و فساد و فریبکاری و سرمایه سالاری وحشی بین المللی، در اسلام ناب محمدی (ص) است . در چنین دورانی هر قدم نابجا ، افراطی و تفریطی ،
تند و کند ،هر عمل جدا از خرد یا بزدلانه و غیر ملحق به گام معصوم (عج) و خواست او هر کار مستبدانه و هر تفسیر رأی مثل هر سوء استفاده لیبرالی از قدرت حرام است و این دو امر نادرست ماهوا” فرقی با هم ندارند.
آقای رئیسی این درست است که فرد مومن باید با روحیه بردگی قدرتها و سستی و ترس از قدرت ظالم، بستیزد و شجاع باشد و همواره اهل مقاومت !
آقای رئیسی این درست است که در انقلاب ها ، عموماً نسل به نسل که از لحظه ی قیام وفضا و حس و حال و اندیشه ها و باورهای آن دوران مبارزه و و کار از خود گذشته برپایی انقلاب و پیروزی نخست دور می شوند، در نظام های مستقر انقلابی گرفتار بحران های تازه و تضادها و مسائل جدید و تقابل های نو می شوند و سستی و امر استحاله به سمت سبک زندگی غیر انقلابی و حتی ضد انقلابی ، زیاد و زیادتر می شدو ، اما از سوی دیگر خود مدعیان انقلاب هم در این مسیر تغییراتی می یابند که آنان را از انقلابیون خالص به صاحیان منافع حفظ قدرت مستبد برای دسته و قشر ممتاز خود بدل می سازد و همین امر در گسست بیشتر و بیشتر مردم از آنان موثر است و این احساس مالکیت انقلاب و کشور و گسست از امر حق مردم را به مخالفت ناگزیر با آنان بدل می سازد . البته سستی لیبرالی ماهیتش چیز هولناکی است که اتفاق می افتد و کاملاً شناخته شده است و در مذموم بودن آن تردیدی نیست ،مساله ما خطای مدعیان انقلابیگری و گروههای رادیکال در قدرت است . شوری که انقلاب را آغاز کرده ، طی دوران و زمان چند دهه ای آرام آرام دچار وضعیت تازه و طبقه بندی نو می گردد که درپتانسیل اصیل و صادقانه انقلابی بودن را از دو سو می فرساید و نیروهای حاکم را کم کم به استبداد وپشت کردن به انقلاب می کشاند . چه کسانی که از فهم توحیدی فاصله می گیرند وبا فهمی لیبرال خواهان گسست از شیوه های انقلابی و استقرار نظمی متلائم با جهان اند و دوستی با نظام مسلط قدرت بر جهان و دوری از جنگ و خوف از درگیری را تا رنجهای حاصل از جنگ با قدرت سلطه رخ ندهد تا سر حد به ذلت کشیدن ملت ادامه می دهند و چه آنان که جناحی از قدرت اند که استقرارشان در قدرت و بهره مندی شان از امتیازات در قدرت بودن و افسار مدیریت و حکومت را در دست داشتن را با تکرار جامد شعارهای بی عمل و ماجراجویی درست می دانند و فرمانروایی ابدی را با حفظ نقاب انقلابیگری و شعار های آتشین پوچ ممکن می دانند و می کوشند ولو با دیکتاتوری قدرت را برای خود حفظ کند، اینها هر دو، روز به روز اعتماد مردم را بیشتر از دست می دهند و خشم و مخالفت شان را بیشتر برمی انگیزند امّا آنها هرگز علت این گسست را رفتار قدرت پرستانه و سوء استفاده های خود از قدرت و استبداد رأی و سخت گیری بر مردم و سهل گیری به خود نمی دانند و میکوشند همه چیز را به امور بیرونی و دشمن خارجی منسوب کنند. در حالی که آنان از قدرت تنها برای رفاه و آسایش خود و پیروان خود استفاده می کنند، مردم وجوانانی که در خدمت آنان قرار می گیرند از شغل و تأمین اقتصادی و امتیازات متعدد بهره مند می شوند . می توانند ازدواج کنند و زندگی کنند و پیش آنها هم برای حفظ منافع خود و نه برای خدا از رهبران جناح خود که متظاهر به انقلابی بودن اند دفاع می کنند .در همین جا عبودیت خدا به بردگی جناحی بدل می شود و خدمت به خلق خدا و ملت و همه جوانان به یکسان به خدمت به جناح خود ! و این ریشه رشد قشرممتاز در دوجناح و پایه ریزی خشم خدا و رویگردانی اهل بیت (ع) و سقوط انقلابها و نظام های انقلابی است و این افراد وقتی به خودمی رسند ، آنجا که باید سخت بگیرند و مشکلات مردم فقیر را با زندگی زاهدانه بچشند، در رفاه غرق می شوند ، برای خود و خانواده خود، این قشر ممتاز در قدرت همه تأمین ها ، کار و تحصیل و بهداشت و تفریح و ازدواج معاش و خاطر جمعی و امتیازهایی از این دست را فراهم می کنند و حتی غالباً فرزندانشان اثری از انقلابیگری ظاهری هم ندارند و شیطان موفق می شود آنان و کل نسل جدید را نسبت به اسلام و زندگی مومنانه بدبین و هراسان کند و دین شان را به بازی بدل سازد اما وقتی نوبت قضاوت شان نسبت به دیگران و مردم می شود، سختی های فراوانی را بر مردم تحمیل می کنند و بارهایی سنگین را بر دوش شان می اندازند و فراموش می کنند اسلام نسبت به مردم چه دین سهل گیر و چه دین آسانی است . از مردم توقع همه گونه از خود گذشتگی و جانبازی و ایثار و تحمّل سختی دارند ، حتی آنان را گرفتار ماجرای جویی های نامعقول خود می کنند و ابتدایی ترین نیازهای زندگی شان را بر باد می دهند و بدون رضایت آنان آنها را تا پرتگاه های زجر و خطرهایی که خود انتخاب نکرده اند می کشانند و درباره سرنوشت شان تصمیمات خود پرستانه می گیرند ، چنان رفتار می کنند که گویی در اسلام عقل و تدبیر و حفظ دمای مسلمین و رضایت مردم از تصمیم رهبران و تعیین مختار روش زندگی و نوع زندگی و نوع حکومت شان و حتی تقیه برابر دشمن غدار در جایی که لازم باشد و گریز از دروغ و استبداد و … همه اینها جایی ندارد و فقط شعارهای تند برای بیرون راندن رقیب از دایره قدرت، شعارهای پوچ و غیر علمی و کذب و فریبنده و گرفتاری های حاصل از جهل و فقدان مدیریت و برنامه و حس مسئولیت و توان عملی، کافی است !!!مدیریت هایی را می پذیرند که اصلاً توان اجرای آن و علم اجرای آن را ندارند و در همه جا تکلیف را به مضحکه ای بدل می سازند . کسی که جراح قلب نیست،چه تکلیفی برای جراحی قلب دارد ؟ کسی که بی خبر از مدیریت اجرایی است ، چه تکلیفی برای ریاست جمهوری دارد ؟ چرا اول نمی رود تجربه کسب کند؟ این است اولین و مهمترین پرسش!
***
حالا وقتش است که به روشنی بگویم مشکل من ، با شما چه بود که به شما رأی نداده ام . در حالی که بنا به فهم از اسلام ناب و انتظار و عدالتخواهی و ظلم و ستیزی بخردانه آن و اوضاع ستم جهانی و شیطان بزرگ و اذناب منظقه ای شان مثل وهابیون و نولیبرالیسم اردوغانی و …. اتحاد سعودی ها و صهیونیستها در زیر لوای شیطان بزرگ ،آمریکا و … باید به شما رأی می دادم.
آن چه سبب عدم این اقدام من شد ،همانا فاصله گفتار و رفتارتان در انتخابات و فاصله رفتارتان از تقوی و شعارهای نامعقول و نابلدی هایتان بود . رأی من به آقای جهانگیری بود که مطمئن بودم کم و کاست او را در تقابل با شیطان بزرگ و توهمات اش را درباره نظم موجود جهان ، رهبر معظم می تواند مدیریت کند پس کاردانی و تخصص و صداقت و فهم علمی شان از اقتصاد مقاومتی درونزا باقی می ماند ( ویژگی هایی که در آقای روحانی نیست و رأی من به ایشان برای به کارگرفتن آقای جهانگیری بوده است .) که همه به سود ایران اسلامی در وضعیت حاضر است . من بنا به قرآن و اسلام و عقل و تاکید نظام و سخن رهبری در آزادی مردم به رای دادن به هر نامزدی و فرق نکردن برای رهبری ،مسلما رای آزادانه به آقای جهانگیری را حرام نمی دانسته و نمی دانم و بر عکس این افترای حضرات شما و امام جمعه تهران را حرام می دانم! مگر اینکه در جمهوری اسلامی ،دروغ به مردم و نفی رفتار قانونی و نهان روشی و بازی پشت پرده با مردم و رای مردم را حق الناس ندانستن ، امری مباح باشد!! که نیست.
اما اشتباهات شما:
سخن از اشتباهات شما به معنی بی اشتباه بودن نامزد مطلوب من نیست اما حالا سخن بر سر اشتباهات شماست
1-شما حتی چهار سال تحمل نکردید که در مدیریت آستان قدس تجربه اجرایی کلانی کسب کنید، و بدون چنین تجربه ای برای مقامی خود را نامزد کردید که واقعاً عملاً در قلمرو آن فعالیتی در خور نداشتید. این کنشی ناپرهیزگارانه است و نباید تن می دادید . یک پزشک جراح سالها تحصیل و تجربه عملی نیازمند است تا تکلیف جراحی بدن انسان را به عهده گیرد . شما برای طبابت پیکره اجتماع لااقل چهار سال ( و نه بیست سال) در قلمرو اجرای کلان تجربه و آگاهی و تجربه کسب می کردید ، آیا این نشان عدم ترسگاری تان نیست ؟ آیا بدین وسیله ابزار دست این و آن نخواهید بود تا در اموری که قادر به اجتهاد نیستید شما را بگردانند و مدیریت کنند ؟ جواب خدا را چه خواهید داد وقتی ابزار دست یک جناح و یک نیروی قدرتمند پشت پرده عمل کنید نه منافع ملت ؟ و با عقل خودم آیا این نوع پذیرش مسولیت موافق رضای خداست یا لاقیدی ؟ آیا بهتر نبود میگفتید من فعلا آماده پذیرش این مسولیت نیستم؟!
2-بهره شما از پارچه سبز و نبات مشهد مقدس یک سوء استفاده ناصادقانه از مدیریت چند صباح تان بود ، که حتی برنامه های علمی و اصولی فرصت عمل نیافتند تا مردم و سود و زیانش را بسنجید .
آقای رئیسی شما خوب واقفید ، عمل و پروژه و برنامه ای که لقب سید محرومان را نه یک لقب مهندسی شده از سوی دستان پشت پرده و تبلیغ به شیوه انتخابات آمریکایی ، بلکه لقبی از سوی مردم برایتان کند ، طی چهل سال اخیر به اجرا در نیاورده اید آیا این نوع لقب سازی ، با روش علوی سازگار است ؟ آنان القاب شان وابسته به عمل شان بود.القابی الهی و نیز با تأیید قلبی مردم بر اساس تجربه واقعی ! نه کار اتاق فکر به شیوه آمریکایی!
3-آقای رئیسی ، واقعاً در 8 سال دوران ویرانگری و فساد آقای احمدی نژاد شما چه کردید ؟ و چه مبارزه ای را در عرصه جامعه ظاهر ساختید علیه آن تباهی و نیز طی 4 سال ریاست آقای روحانی ،آیا ایشان هیچ کار مثبتی نداشتند که ان چنان یکسو یه علیه شان شمشیر از رو بستید ؟ آیا سال پایانی احمدی نژاد و کشوری را که به ایران تحویل می داد و روحیه مردم و وضع حکومت و موقعیت ما در جهان را از یاد برده اید ؟!
4-آقای رئیسی این درست است که پیروان اهل بیت (ع) بیشترین چشم پوشی و محبت را نسبت به مردم برای آن که توبه کنند و برای هدایت شان بروز دادند و این سهل گیری هم از کرامت آنان بود و دلسوزی شان اما از نمادهای ابتذال و فساد برای رأی جمع کردن واقعاً کاری علوی است با یک کار ماکیاولیستی که با هزار من عسل هم نمی شود توجیه اش کرد ؟
5- آقای رئیسی مردم ایران خیلی رشد کرده اند ، باید برای جلب آرای شان واقعاً اثبات کرد که فردی توانا و دانا و صادق و کارگشا در عمل هستیم پس بگذارید معنای آدم ارزشی را یک بار دیگر مرور کنیم تا پی به اشتباهات تان ببرید و ان را جبران نمائید . سوء استفاده از مفهومی به اسم «فرد ارزشی» ی انقلاب اسلامی ، در نظام جمهوری اسلامی ،به آن سبب بوده است که انقلاب ایران انقلابی ارزشمدار و مدعی هستی یافتن از دل اسلام و پایبندی به ارزش های اسلامی چه در قلمرو هستی فردی و چه وجود اجتماعی ( و سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی نظام اجتماعی ) بوده است. از اینجا چند جریان سوء استفاده کننده از مفهوم ارزشی در جمهوری اسلامی پدیدار شد . 1-کسانی که اساساً ضد اسلام بودند اما به سبب موقعیتی که نقاب پیروی نظری و عملی ، فردی و اجتماعی از ارزشها برای شان فراهم می کرد، خود را تابع و دارای این ارزشهای اسلامی و انقلابی وانمود کردند ، نظیر فرمانده نیروی دریایی در زمان بنی صدر که جاسوس شوروی و عضو حزب توده بود . 2-کسانی که منافق بودند که در دل باورهای قدرت پرستانه شان مقدم بر باورهای اسلامی و انقلابی و پیروی از امام (ره )بود نظیر رجوی ، قطب زاده ، بنی صدر و امثالهم . اینان بر خلاف صداقت و سخن رو راست کسانی مثل مهندس بازرگان و آقای سحابی که علنا” اعتراف کردند به راه امام نقد دارند نقاب انقلابی گری بر چهره زده و سپس برای قدرت فردی خود، به انقلاب امام (ره) و ارزشهای اسلامی خیانت کردند و دوره ای که خود را آدم ارزشی معرفی می کردند دوره نفاق آلود زندگی شان بود .
3-سوء استفاده سوم ، از مفهوم آدم ارزشمدار ، کار افراطیون و اهل غلو و اغراقی است که انقلابی گری شان بر نفسانیت و خود پرستی و نفی همه به سود تفکرات مطلق گرای خود استوار است و خداگونه هر کس را که با مشی و مدیریت و تحلیل شان مخالف باشد، دشمن اسلام و انقلاب اسلامی معرفی می کنند . و مسئولیتی در حفظ منافع ملت و تا حد مقدور مراقبت از آنها ندارند و مردم را به سبب ماجراجویی های مستبدانه خود به مهلکه دچار می کنند و در دعاوی ارزشی خود به نمایش ، تظاهر ، ماکیاولیسم و هدف وسیله را توجیه می کند ، به تهمت ، دروغ ، جوّ سازی خشونت ، بی عدالتی و بی انصافی علیه رقبا می غلتند و می اندیشند صرف نمایش ارزشی بودن از آنها آدم ارزشی می سازد و صرف احساساتی گرایی و تعطیل گرایی عقل و اغراق در دوستی با امام (ره) و رهبری معظم و بالابردن شان تا حد معصوم (ع) که در اصل شرک است ، وفاداری خود را به انقلاب اسلامی اثبات می کنند .آنان دین را فدای فهم و تحلیل متعصبانه سیاسی غلو آمیزشان می کنند و در دشمنی با مسلمانان مخالفت تحلیل شان و یکسونگری و ندیدن حسن های رقیب حدی نمی شناسند و تحلیل را به جای ملاک می نشانند و کاری با واقعیت ندارند و عاشق تفاسیر اند ، آنان هزار تازیانه به رقیب می زنند و حتی یک بار حاضر نیستند یک سوزن نقد به خود بزنند! جمود و جزمیت شان حدّی نمی شناسند ،برای کسب قدرت و استفاده از قدرت به سود مقاصد فردی خود و زیر پانهادن حقوق ملت گستاخ اند . و تهمت و افترا و عوامفریبی و خشونت و بی انصافی و استالین گونگی و بازی دادن مردم خصوصیت آنهاست در انقلاب اسلامی نماد کامل این رفتار احمدی نژاد و… است . آنان دارای ویژگی هایی فردی اند که به آنان اجازه می دهد به سرعت مومنان متفاوت با آرای خود را به صف دشمن برانند و نامنصفانه خدمات آنها را ندیده گیرند و هرگز هم به خطای خود اعتراف نکنند .آنها خود را خدا می دانند!!
مهم ترین دلیل انحراف این دسته ،پافشاری بر صحت عقاید خود به عنوان مطلق دین است .این روش بی تقوا از اسلام نیامده از مبارزات غربی ها برای قدرت در ما نفوذ کرده است .
4-سوء استفاده دیگر از ارزشی بودن مربوط به بوروکراتها ،تکنوکراتها ، مدیران و اهل کسب و تجارت است که باوری به تقوی و دین به صورت خالص ندارند . آنها بر اساس تربیت خانوادگی و یا تظاهر ، مسلمان به نظر می رسند ، اما در اصل ، اهدافشان بهره اقتصادی و مقام دوستانه و مالی از موقعیت ارزشی نمایی است . آنان بازاری های معامله چی زرنگی هستند که دین برای شان ابزار کسب سود دنیایی و ترقی شغلی و مقام است .کسانی که از نظر تفکر ایدئولوژیک و جهان بینی و فهم سیاسی و باورهای علمی مدرن ، کاملاً لیبرال اند ولی در زیر نقاب مدافع راه امام (ره)ظاهر می شدند و هم از این دسته اند .
5-آدم ارزشی اصیل ، امّا ، در حقیقت همان مومن به الله و فرد متقی است که همه جا امر حق را بر امر فردی و نفسانی و تمنیّات خود مقدم می شمرد. او اسلام را با لیبرالیسم یا سوسیالیسم و اندیشه های مدرن در نمی آمیزد و به اجتهاد صحیح پایبند است و تابع الگوی قرآنی و پیرو هدایت اهل بیت (علیه السلام) در رفتار و زندگی عمومی و منش و اخلاق فردی است به طور همه جانبه . ارزشهای دین ارزشهای اوست و خدا کانون اصلی و رویکرد او در زندگی فردی و اجتماعی در همه امور در امر سیاست و جهاد کبیر و اکبر و در کا رو اقتصاد و اخلاقیات و ارتباطات و زندگی اجتماعی است . پس او در زندگی عقل را بر صدر می نشاند و از علم پیروی می کند،حقیقت را بر منافع فردی خود هر جا تزاحم یابند ،مقدم می شمرد و در همه موارد دستورات الهی را به اجرا در می آورد . اهل نمایش نیست ، برای پیروزی خود ، دین و خدا ورسول خدا و وابستگی به خاندان نبوت و عدل و امامت ….. راست مستمسک نمایش های دنیوی قرار نمی دهد و از آن سوء استفاده نمی کند . پدیده های حرام و ابتذال را برای محبوب شدن تأیید نمی کند . اهل افراط و تفریط و ضایع کردن حقوق ملت و خون مردم به سبب تند روی ها و عدم اعتدال نیست، کاری را که در آن تخصص ندارد ، نمی پذیرد و به بهانه تکلیف با سرنوشت ملت بازی نمی کند و بدون خدمتی مشخص به محرومان لقب سید محرومان را یدک نمی کشد و و و … فرد ارزشی منصف است و سجایای رقیب را نهان نمی کند .
پس ما باید همواره در خود بپرسیم : واقعاً رها از شعارهای یک شبه و احساسات،مفهوم ارزشی را می شناسم؟ و آیا حق داریم برای منافع فردی خود و بدست آوردن کار و شغل در گزینش ها ، رای خود را در معرض فروش بگذاریم آیا حق داریم با زیر پا نهادن معیارهای دین و عقل، مفهوم ارزشی را تغییر دهم آیا رهبر معظم حق دارد ، آدم ضد ارزشی را معتمد برای نامزدی اعلام کند بگوید انتخاب هر یک فرقی ندارد؟پس چگونه روحانی را می توان ضد ارزشی خواند ؟ آیا ما با سو استفاده از القاب خود را مطلق خوبی جا نمی زنیم و با اغراق در کاستی های رقیب او را خلاف شرع، به دایره ضد ارزشی مطلق نمی دانیم؟