کارگردان«ائو»:اولین کسی که ازپایان فیلم غافلگیر شدخودم بودم
کارگردان «ائو»: اولین کسی که از پایان فیلم غافلگیر شد خودم بودم
یوسفینژاد: اصالت فیلمها وابسته به این است که فیلمساز خودش را پشت چیزی مخفی نکند
نژلا پیکانیان: فیلم سینمایی «ائو» اولین تجربه سینمایی کارگردانش اصغر یوسفینژاد است، فیلمی که اولین نمایشش را در جشنواره فیلم فجر سال گذشته تجربه کرد و مورد استقبال مخاطبان و منتقدان نیز قرار گرفت. «ائو» فیلمی غافلگیرکننده است که از ابتدا تا انتها مخاطب را درگیر کرده و لحظه لحظه او را به رمزگشایی از گرههای قصه وا میدارد. اثری که البته به زبان فارسی نیست و داستانش هم در تهران نمیگذرد. یوسفینژاد این فیلم را نزدیک به خودش میداند و اساسا معتقد است اگر قرار باشد فیلمی دور از خودش بسازد ترجیح میدهد فیلمسازی را کنار بگذارد. کارگردان «ائو» مهمان کافه خبر ما بود تا از تجربیاتش در زمینه ساخت این اثر سینمایی بیشتر برایمان بگوید.
آقای یوسفینژاد اگر موافق باشید از ساخت فیلم «ائو» شروع کنیم که چطور شد شکل گرفت و اینکه چرا شما به عنوان اولین تجربه فیلمسازیتان در سینما سراغ چنین فیلمی با این سوژه غافلگیرکننده رفتید؟
من چندین سال در تلویزیون فعالیت داشتم و میدانستم این رسانه از من یا هر کسی چه میخواهد، مخاطب تلویزیون را هم میشناختم و به سیاستهای این رسانه نیز آشنا بودم. هر مدیومی نیز از نظر من کف و سقفی دارد، آخرین کار من برای این رسانه هم یک تله فیلم بود که نگاهی اجتماعی داشت و نوعا مقدمهای بر فیلم «ائو» بود منتها در چارچوب تلویزیون. اما من به این نتیجه رسیدم که برای ساخت فیلمی که یک مقدار شخصیتر است، به سقف رسیدیم و دیگر نمیشود تلویزیون را هدف قرار داد و وارد بحث سینما شدم. تلویزیون جایی است که خیلی این امکان را نمیدهد که شما به خودتان نزدیک باشید یا فیلمتان به خودتان نزدیک باشد و این تشنگی در طول دو دههای که در تلویزیون بودم در من وجود داشت و به دنبال داستانی بودم که خیلی از خودم فاصله نداشته باشد. در عین حال به تولید اثری که در ذهنم بود نیز فکر میکردم، فیلمی که بتوانم به صورت مستقل تولیدش کنم. چون من ساخت و تولید اثر تحت نظارت شوراها و سیاستگذاریهایشان را تجربه کرده بودم و بیشتر میخواستم که مستقل کار کنم. حتی در نوع پروانه ساختی که میخواستم بگیرم سراغ پروانه ساختی رفتم که کار یک مقدار راحتتر انجام شود و هدفم از تمام این کارها این بود که مقدمهای برای یک کارنامه خوب داشته باشم که به سینما ارائه دهم و فیلم اولم را بسازم. خوشبختانه این اتفاق افتاد و فیلم در جشنواره فیلم فجر هم حضور پیدا کرد که بزرگترین شانساش هم بود.
ایده این فیلم از کجا در ذهنتان شکل گرفت که نگارش را آغاز کردید؟
ایده فیلم هم از روحیه خودم که میخواستم فیلمی نزدیک به خودم بسازم شکل گرفت. یک فیلم درباه آدمهایی که میشناسم، با زبانی که با آن زندگی کردم. در واقع فیلمی در فضایی که در آن نفس کشیدم و برخلاف کارهای تلویزیونیام که شاید تعجب کنید همهشان به زبان فارسی بودند اینجا زبان ترکی را برای فیلم برگزیدم. در واقع خیلی از مولفههایی که برای خودم میتوانست نشانههای اصالت باشد را کنار هم چیدم. در نهایت این فیلم با یک تصویر شروع شد. تصویر جنازهای که روی زمین مانده، همان جنازهای که بعد از ساخت فیلم شما دیگر آن را در فیلم نمیبینید. من فقط در اطراف این جنازه آدمهایی را میدیدم که دنبال تعیین تکلیف جنازه هستند، این تعریف اولیهای بود که از فیلم داشتم و بعدها ایده فیلم به این سمت رفت که ما خود این آدمها را سوژه قرار دهیم و نه خود جنازه را. در واقع من به این نتیجه رسیدم که به بهانه تشریح جنازه به سراغ تشریح آدمها بروم. این تصمیم را گرفتم و کم کم احساس کردم دیگر خود جسد برایم موضوعیتی ندارد و آدمهای اطراف، واکنششان نسبت به مرگ، عکسالعملشان به حادثهای که پیش ازشروع قصه اتفاق افتاده است برایم از اهمیت بیشتری برخوردار شد. آدمهایی که خود واقعیشان نبودند و ما این خود واقعی را در خلوت آنها پیدا میکردیم.
نکته مهمی که درباره فیلم «ائو» وجود دارد زبان این فیلم است که ترکی است. انتخاب زبان ترکی برای فیلم به دلیل القای بیشتر حس باورپذیری به مخاطب به جهت موقعیت مکانی که او میبیند است یا چون بازیگران بومی بودند برای راحتتر بودن آنها زبان آذری را انتخاب کردید؟
من تجربه کار فارسی زبان خیلی داشتم. اما واقعیت این است که یک حس شخصی شروعکننده این قضیه بود. به هر حال من یک دینی نسبت به زبانم دارم، فکر کنم همه هم این حس را نسبت به زبان و فرهنگشان دارند. شاید من چون فیلم میسازم وسیلهای برای ادای دین در اختیار دارم. این حس شخصی من بود به علاوه اینکه میخواستم پتانسیلهای دراماتیک زبان ترکی را در یک کار به کمک بگیرم. به دنبال آن طبیعتا انتخاب این زبان فضا را باورپذیر میکرد چون شناخت ما از این زبان نسبت به فارسی خیلی بیشتر هست آن هم به این دلیل که با آن زیستیم. قطعا با این زبان بازیگر هم راحتتر بود. ولی اینکه بخواهم بگویم صرفا به دلیل راحتی بازیگران زبان ترکی را برای فیلم انتخاب کردم درست نیست و چنین چیزی از اساس نبوده است. در واقع به دنبال ترکیب نویی بودیم که این ترکیب قاعدتا میتوانست مزایایی را هم به دنبال خودش بیاورد، اینکه برای مثال بازیگران راحتی بیشتری داشته باشند و البته من خودم در مقام نویسنده بیشتر از بازیگران بتوانم روی متن و دیالوگنویسی مانور دهم. البته این نکته را هم باید در نظر گرفت که این نوآوری و نگاه نو به مقوله سینما یک مواردی را هم محدود میکند که باید آنها به جان خرید.
تجربههای زیسته خودتان در شکلگیری «ائو» چقدر تاثیرگذار بوده است؟ موقعیت جغرافیایی و فرهنگی که خودتان با آن بزرگ شدید منظورم است؟
این فیلم، سینمایی است که من دوست دارم، حتی از سینماگران هم آنهایی را دوست دارم که در فیلم، خودشان را میبینم، بازتابی از شخصیت و روحیات خودشان را. من اساسا فکر میکنم اصالت فیلمها خیلی وابسته به این مسئله است که فیلمساز خودش را پشت چیزی مخفی نکند، خودش را ممیزی نکند البته در حدی که این امکان برایش وجود دارد. برای «ائو» خیلی سعی کردم تا از خودم برایش مایه بگذارم، مخصوصا در نوشتن. من فکر میکنم شناخت، از فاکتورهای اصالت در کار هنری است و صرفا هم بحث سینما نیست، در تولید هنری دوست دارم سراغ مواردی بروم که واقعا آنها را میشناسم و وقتی واقعبینانه نگاه میکنم میبینم که خودم هم آدمی هستم که بیشتر از همه خودم را میشناسم و بنابراین دوست دارم از خودم مایه بگذارم. آدمی هم نیستم که به دنبال محدود کردن مخاطب باشم، من دوست دارم از یک طرف حتما فیلم خودم را بسازم و از یک طرف هم دوست دارم مخاطب به سراغ فیلم من بیاید ولی بخاطر این طرف ماجرا دوست ندارم فیلم خودم را نسازم. امیدوارم که مخاطب به این برسد که من دارم فیلم خودم را میسازم و این مسئله را بپذیرد. در واقع من با این امید دارم فیلم میسازم. من اگر نتوانم فیلم خودم را بسازم شاید اساسا دیگر لزومی به فیلمسازی احساس نکنم. من در حال حاضر شرایطی دارم که فیلمسازی به هیچ عنوان برایم شغل نیست، در واقع در مقطعی از زندگیام وارد سینما شدم که این عرصه برایم شغل نیست. من مثل همه مردم عادی هستم که یک مهارت را برای بیان خودم بیشتر از آنها دارم و میخواهم از آن استفاده کنم. ولی اگر نتوانم با این مهارت و این هنری که در طول سالیان مقداری به آن اشراف پیدا کردم خودم را پیدا کنم ترجیح میدهم فیلم نسازم.
فیلم «ائو» پر از رمز و رازهایی است که وقتی رفته رفته جلو میرویم به نوعی از برخی آنها تا پایان فیلم از آنها پرده برداشته میشود. به نظر میرسد با توجه به ریتم فیلم حفظ این رموز در فیلمنامه و چینش آنها در کنار یکدیگر کار شما را به عنوان فیلمنامه نویس سختتر میکرد. از این تجربه هم برایمان بگویید؟
من چند موضوع را مدنظر داشتم، یکی تم کلی فیلمنامه بود که کلیت آن باید بازتابی از مضمون کلی نوشته باشد. شیوههای اطلاع دادن و آگاهی دادن به مخاطب هم بود که در مرحله بعدی قرار داشت و باید پله پله پیش میرفت و مهمتر از همه اینها این بود که من محدوده زمانی داستانیام مثل زمان خود فیلم محدود بود و در نهایت من برای بیان همه این موارد مثلا 80 دقیقه وقت داشتم. در همین حین هم اطلاعات باید طوری به مخاطب ارائه میشد که حتی به لحاظ حجم هم باورپذیر باشد. در واقع دوست نداشتم اطلاعاتی را به شکل غیرطبیعی و غیرواقعی به فیلم تزریق کنم آن هم به فیلمی که دارای لحنی واقعی است و کلیت آن در هشتاد دقیقه اتفاق میافتد. من سعی کردم این امکان برای تماشاگر وجود نداشته باشد که از طریق دیدن فیلم متوجه نشود چرا پیرمرد قصه چنین وصیتی را کرده است. سعی کردم گزینههای مختلفی را از ذهنیت آدمهایی که در اطراف این جسد بود مطرح کنم و دوست داشتم این ابهام برای تمااشگر باقی بماند و او بعد از خداحافظی با فیلم خودش فکر کند که واقعا چرا این آدم این وصیت را کرده است.
از ابتدای نگارش فیلمنامه هم به این پایان غافلگیرکننده فکر کرده بودید یا خیر؟
خیر، فیلم با همان جسد و تصویر رازآلود شروع شد، بعد شخصیتها معرفی شدند. جزو تجربه خاص من بود که اول، وسط و آخر فیلمنامه درست سر جای خودش آمدند و اما بعد از اینکه پایان فیلمنامه آمد خود من اولین کسی بودم که غافلگیر شدم و این غافلگیری من را ملزم کرد که برگردم و از ابتدا فیلمنامه را بنویسم، اما اینبار با این ذهنیت که سایه و نادر چنین آدمهایی هستند. این موقعیت برای من امکان خوبی بود که برای تماشاگرم هم دقیقا همین اتفاق بیفتد. یعنی وقتی با این پایان مواجه شود حس خود نویسنده و فیلمساز را داشته باشد.
جامعه امروز ما شاید در مواردی به گونهای شده که برخی از آدمهایش در شرایط مختلف به اصطلاح سنگ خودشان را به سینه میزنند و به نوعی تنها به دنبال منفعت شخصی خودشان هستند. ما در«ائو» هم میبینیم که خیلی از شخصیتها فقط از نگاه خودشان به اتفاقی که افتاده نگاه میکنند و همه به فکر اینند که خودشان چه نفع و ضرری میبرند. این مفهومی که در فیلم وجود دارد چقدر برگرفته از جامعه امروز ماست؟ خود شما چقدر به این مسئله فکر کردید؟
واقعیت این است که موضوعی که به آن اشاره کردید را مختص هیچ جامعهای نمیدانم. این مسئله را یک مشکل بشری میدانم. مطمئن باشید هر جای کشور و خارج از آن پا بگذارید نشانههای پررنگی از این رفتار آدمها را خواهید دید و شاید بتوانم بگویم چون ما در این جامعه زندگی میکنیم این مسائل و موارد درشت به نظرمان بیاید. اما واقعیت این است که کافی است یک روز حوصله به خرج دهید و اخبار خارجی شبکههای خودمان را نگاه کنید. آنجاست که متوجه خواهید شد همه این موارد در جوامع دیگر هم وجود دارد. این نکته مهم را هم در نظر بگیرید که انسانها در همه جای کره زمین نقاط مشترکشان بیشتر از نقاط اختلافشان است.
در فیلم در برخی از صحنهها و سکانسها حجم و وزن اختلافاتی که سایه با برخی شخصیتهای دیگر دارد به نظر زیاد است. این حجم از تنش را واقعا فضای فیلم میطلبید؟
به هر حال شخصیتها نیاز به محرکی برای نمایاندن خود واقعیشان داشتند. حالا در این قصه با این بستر و با این محدودیت اینها تمهیداتی بود که به ذهن من رسید تا اگر حتی در برخی سکانسها عصبی هم میشوند شاید بتوانند برخورد صریحتری با هم داشته باشند. این موارد تمهید بود و لزوما موردی نیست که بخواهم از آنها دفاع کنم و بگویم اساسا فیلمنامه بر این اساس بوده است.
«ائو» جزو فیلمهای خاصی است که در گروه سینمایی هنر و تجربه هم اکران شده، با این وجود هدف شما از ابتدا طبیعتا گیشه نبوده، درست است؟
نکته مهمی که باید پیش از پاسخ به این سوال شما بگویم این است که فیلمهایی که به شکل غیرمتعارف تولید میشوند، برخلاف تصوری که وجود دارد ارتباط خیلی مستقیمی با سینمایی که به شکل متعارف و معمول است و به لحاظ جایگاه، درصد بسیار بالایی از سینما را به خودش اختصاص داده و اساسا صنعت سینما یا همان بخش اقتصادی آن متکی به آن است، دارد.
ما میگوییم سینما همه سینماست، اینکه برخی بخشی از سینما را نفی میکنند درست نیست. مثلا من به عنوان کسی که فیلمی مثل «ائو» را ساختم بیایم و سینمای بدنه را نفی کنم و یا آن سینمای این شکل از سینما را نفی کند، همه اینها باید در کنار هم باشند.
مثال و تشبیهی که من برای خودم دارم این است که به هر حال شما یک تغذیه روزانه دارید که مشخص است ولی ممکن است همین تغذیه یک جایی دل شما را بزند یا منجر به یک بیماری شود. در این حالت بدن شما نیاز به استفاده از دارویی دارد که شاید تلخ باشد دارد. شرایط هم به گونهای پیش رود که اگر استفاده نکنید نمیتوانید از تغذیه سابقتان دوباره استفاده کنید. این سینمایی که در کنار یا به موازات سینمای بدنه در حرکت است به نظر من چنین نقشی را دارد. حالا بعضی میگویند سینمای آزمایشگاهی، که من بی ربط هم نمیبینم البته نه اینکه تعریف دقیقاش باشد اما از یک نظر میتواند سینمای آزمایشگاهی باشد که از یک نظر میتواند مواردی را به سینمای بدنه تزریق کند که آن بخش هم دچار دلزدگی، یکنواختی و تکرار نشود.
در این بخش مواردی تجربه میشود که این بخش به دلایل مختلف مدام موارد مختلف را تجربه میکند نه اینکه لزوما همه این تجربهها به درد سینمای بدنه بخورد. ولی بخش اعظمی از آن توسط سینمای بدنه جذب میشود و همین هم هست که سینمای بدنه سالهاست وجود دارد و مدام پیش میرود ولی اجزا و عناصرش در این بخش از سینما ساخته میشود. برای اینکه این سینما واقعا موارد نو را تجربه میکند، اصلا نیروی انسانی تازه نفس را به سینمای بدنه معرفی میکند، و خیلی امتیازات دیگر هم برای سینمای بدنه دارد. بنابراین سینمای بدنه باید خیلی رفتار مسالمت آمیزی با آن داشته باشد چون خودش ذاتا نیاز به سینمای هنری و فرهنگی دارد. طبیعتا فیلمی که در سینمای هنری ساخته میشود مخاطب به آن شکل گسترده را مدنظر ندارد ولی در عین حال سینمای بدنه یا سینمای تجاری که نیاز به مخاطب گسترده دارد برای اینکه همیشه حرف تازهای برای این مخاطب داشته باشد باید توجه به سینمای فرهنگی و هنری داشته باشد. من هم از ابتدا دایره مخاطبان فیلم و فروش آن را مشخص کرده بودم اما در بحث کلیتر که به نظرم مهمتر از فروش یک فیلم نیز هست موارد لازم را مطرح کردم.
58244