آخرین خبرها

سنایی: روحیۀ کاسب‌کارانه ترامپ یک فرصت است

سنایی: روحیۀ کاسب‌کارانه ترامپ یک فرصت است

دولت تحت فشار‌های داخلی خسته شد| با یک واسطه می‌توان کانال ارتباطی با آمریکا برقرار کرد

محمد اکبری: روزهای پیش رو برای برجام روزهای سرنوشت سازی است. تحرکات بسیاری مخصوصا از طرف اروپایی ها در این باره بوجود آمده است تا به این توافق بین المللی آسیبی نرسد و نقض آن از سوی امریکا نظم تعریف شده گذشته را خدشه دار نکند. ترامپ پرونده برجام را به کنگره ارجاع داده است و ظاهرا ناتوان از مقابله با آن است. آیا ترامپ به دنبال نظم جدیدی در نظام بین المللی است؟ آیا او با برنامه و استراتژی خاصی پیش می رود یا رویکرد خاصی در راستای لغو توافقات بین المللی امریکا ندارد؟ از سویی دیگر آیا ایران برای کاهش هزینه های ترامپ و حفظ برجام به دنبال ارتباط با تیم جدید ترامپ نخواهد رفت؟ در این باره با اردشیر سنایی، مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل بین المللی گفت و گو کرده ایم که در ادامه می خوانید:

به نظرتان ترامپ رئیس جمهوری است که رفتارها و عملکرد او بر اساس مطالعه و استراتژی خاصی است یا او برنامه و تفکر مدونی در پشت عملکرد خود ندارد؟

می‌شود موضوع را این گونه مطرح کرد که ایالات متحده در واقع دارای یک استراتژی کلان و کلی است و روی بعضی از اصول این استراتژی هم هیچ شک و شبهه‌ای وجود ندارد، از جمله مثلا تأمین منافع ملی ایالات متحده در منطقه، در قبال رقبا، در قبال دشمنان تعریف شده از دید خودشان و یا تهدیدهایی که به صورت کلی وجود دارد. در منطقه ما مشخصاً حفظ امنیت اسرائیل و در واقع ایجاد یک موازنه میان اسرائیل و دولت‌های عربی هم یکی از این استراتژی هاست. تضمین جریان آزادانه انتقال انرژی یا در یک مقطعی مقابله با حرکت‌های تروریستی و گروه‌های تروریستی و در بعضی از مواقع محدود کردن و در واقع تهدید کردن دولت‌هایی که از نظر ایالات متحده منافع امریکا را در منطقه به خطر می‌اندازد، جزو راهبردهای کلی است.

اما در هر مقطعی و در دوران ریاست جمهوری هر فردی یا هر حزبی که مطرح می‌شود روی بعضی از موارد اختلافهایی شکل می گیرد و همچنین موارد جدیدی مطرح می‌شود، کاهش‌ها و افزایش‌هایی دیده می‌شود، تاکتیک‌ها ممکن است عوض بشود، رویه‌ها تغییر پیدا بکند، گاهی اوقات هم شرایطی در نظام بین‌الملل رخ می‌دهد که آن هم موجب می‌شود تغییراتی را شاهد باشیم. برای مثال حادثه 11 سپتامبر که اصلا کل نظام بین‌الملل را تحت تاثیر قرار می‌دهد و به تبع آن ایالات متحده هم مجبور است که نوع برخوردش را متناسب با آن تغییر بدهد یا مثلا پوتین در روسیه ظهور پیدا می‌کند و به دنبال احیای آن جایگاه سنتی امپراطوری روسیه تزاری یا اتحاد جماهیر شوروی هست و قاعدتاً با توجه به این تغییر ایالات متحده هم مجبور می‌شود تغییرات جدیدی را ایجاد بکند.

بنابراین این‌ها کلیاتی است که وجود دارد و نمی‌شود کتمان کرد که کلیات تغییر کرده است. در حال حاضر شما می‌بینید که از 1948 تا به امروز هر رئیس‌جمهوری از هر حزبی در ایالات متحده به قدرت رسیده است بحث حفظ امنیت رژیم صهیونیستی جز اولویت‌های او بوده است. فرقی نمی‌کند دموکرات باشد یا جمهوری‌خواه باشد. یا موضوع جریان آزاد انتقال نفت و انرژی از منطقه خاورمیانه و به ویژه خلیج فارس جزء اولویت‌های همه‌ دولت ها بوده است. اما حالا گفتم بستگی به این دارد که چه کسی با چه دیدگاهی درواقع از چه حزبی به قدرت برسد که متناسب با آن شرایط ممکن است تغییراتی را ببینیم.

آیا دوره ترامپ را هم باید به این شکل دید و تفسیر کرد؟ روالی عادی مانند روسای قبلی در حال وقوع است؟

به نظر من دوره ترامپ را اصلا باید دوره کاملا مجزایی در نظر گرفت. برای ایالات متحده چه در داخل آن کشور و در سیاست داخلی آن، چه در خارج از آن کشور و در بعد سیاست خارجی‌اش فضای جدیدی بوجود آمده و باید به عنوان یک پدیده کاملا نوظهور با آن برخورد کرد. به طور خیلی خلاصه می‌شود این گونه گفت که اصلا چه داخل ایالات متحده چه نظام بین‌الملل با انتخاب آقای ترامپ دچار یک سرگیجه، یک شگفتی و یک بهت و حیرتی شده اند و به نظر می رسد تازه بعد از یک سال،  خود ایالات متحده از این شوک تازه بیرون آمده که با چه موجودی با چه پدیده‌ای و با چه تفکری روبه‌رو شده است و حالا باید چکار کرد. چه راهی باید در پیش گرفت و چگونه آماده اتفاقات بعدی بود. من معتقد هستم که ریاست جمهوری آقای ترامپ برای خودشان، نه فقط حزب جمهوری‌خواه حتی برای خود او هم غیرمنتظره و غیرقابل انتظار بود. چون فکر نمی‌کردند حزب جمهوری‌خواه رای بیاورد بنابراین چه در داخل ایالات متحده چه خارج از آن خیلی جدی گرفته نشد. در بین کشورهای دیگر حتی در جمهوری اسلامی ایران کسی این تغییر و این پدیده را جدی نگرفت. به همین خاطر در مورد تبعات سیاست‌های ایالات متحده بعد از دوره ترامپ هم کاری صورت نگرفت و یکی از مواردی که موجب شد تا عملاً همه دچار یک سردرگمی و یک ابهامی در نوع سیاست‌هایشان بشوند همین بود.

ترامپ محصول یک سری اتفاقات در داخل ایالات متحده بود که دست به دست هم داد تا رئیس‌جمهور شد و در واقع ترامپ آمد و روی نقاط ضعفی در داخل ایالات متحده دست گذاشت و توانست آرای طبقات متوسط به پایین و بخشی از آرای خاکستری را به سمت خودش جلب بکند که البته به بحث مان ارتباطی ندارد، به هر روی سرانجام همه چیز دست به دست هم داد و این شخص رئیس‌جمهور شد. اولا می‌شود این گونه گفت که شعارهایی که ایشان مطرح می‌کرد در دوران انتخابات عمدتاً شعارهای پوپولیستی، شعارهای تخیلی، شعارهای آرمانی و فضایی صرفا برای این بود که بتواند خودش را کاملا متفاوت از هر دو جناح یعنی از هر دو حزب غالب ایالات متحده نشان بدهد، درست است که پشت سر آن علی الظاهر حزب جمهوری‌خواه را داشت اما اگر فراموش نکرده باشیم همان موقع هم حزب جمهوری‌خواه خیلی تمایلی به این که این شخص بتواند نماینده اول آن باشد و در ریاست جمهوری قدرت را به دست بگیرد نداشتند و تمام تلاششان را کردند که این اتفاق نیفتد اما بالاخره شد و اتفاق افتاد. شعارهایی که ایشان مطرح می‌کرد همه‌اش در دو راستای کلی است:

اول دست به اقدامات عجیب و غریب زدن در سیاست داخلی و خارجی امریکا که نمونه‌ های آن قابل بررسی است و دوم هر آن چیزی که در دولت قبل به ویژه مطرح شده بود را به نوعی زیرسوال کشیدند. طبیعی است که وقتی چنین شخصی رئیس‌جمهور می‌شود قاعدتاً باید کارهایش را در همین دو محور پیش ببرد، یعنی در بعد داخلی ایشان باید تمام تلاشش را به کار می‌بست تا بتواند با سیاست‌های مالیاتی، با سیاست‌های بیمه‌ای، با سیاست‌های مهاجرتی که در دوره‌ی اوباما رخ داده بود در واقع مخالفت بکند. بسیار تلاش کرد بعضی‌ها را توانست اجرایی کند بعضی‌ها را بنا به دلایل مختلف نتوانست، ولی مجبور بود که این‌ها را عملیاتی بکند چون اگر نمی‌توانست این شعارها را اجرا کند مطمئن بود که به دور دوم نخواهد رسید، یعنی ضربه‌ای که در نتیجه اقدام سیاست‌های پوپولیستی‌اش حتما می‌خورد. بنابراین رفت به سمت این‌که بین ایالات متحده و مکزیک دیوار بکشد، بحث بیمه را معلق بکند، فرمان‌های مهاجرتی را معلق بکند، جلوی ورود افراد مهاجر را به ایالات متحده بگیرد، مهاجران غیرقانونی و چه بسا مهاجران دیگر از جمله بحث مسلمان‌ها را مطرح کرد که بایستی این‌ها را از ایالات متحده خارج کرد. در این ابعاد به هرحال تلاش‌هایی کرد تا حدودی از این‌ها محقق شود.

در عرصه سیاست خارجی هم دقیقا همین روال را پیش گرفته است؟

در عرصۀ سیاست‌ خارجی در واقع می‌توانیم چند نکته را مطرح کنیم، یکی این‌ که در آن بحث‌های انتخاباتی‌ دائماً تاکید می‌کرد که ایالات متحده تحقیر شده، ایالات متحده از جایگاهش خارج شده، ایالات متحده فقط دارد هزینه می‌کند بدون این که دستاوردی داشته باشد و به این شکل نباید پیش برود که تمام هزینه‌ها را ما بدهیم و هیچ دستاوردی نداشته باشیم.

در بحث ناتو، در بحث اتحادها، در بحث اتحادیه اروپا و همچنین چین به دنبال مطرح کردن تقابل ها بود. خیلی با روسیه کاری نداشت، تعمدا سعی کرد که خیلی با روسیه درگیری ایجاد نکند و به نوعی هم همین باعث سوظن‌هایی شد که ارتباطاتی وجود دارد که آیا کمپین انتخاباتی او با روس‌ها به ویژه پوتین ارتباطی داشت که هنوز هم ادامه دارد و ابعادش روشن نشده اما سعی کرد که با روسیه کاری نداشته باشد، بیشتر سمت چین رفت که چینی‌ها فرصت‌های شغلی امریکا را از بین بردند و باعث بروز مشکلاتی در داخل ایالات متحده آمریکا شدند. سعی کرد برای چین محدودیت‌هایی ایجاد کند.


در مورد ایران و برجام هم می شد پیش بینی کرد که تقابل به این شدت شکل بگیرد؟

بحث ایران و برجام نکته دومی بود که می‌شد در برنامه‌های سیاست‌های خارجی آقای ترامپ مشاهده کرد. در بحث برجام تمرکز بر روی این گذاشته شد که این یک اشتباه تاریخی بود، بدترین توافقی بود که ایالات متحده آمریکا آن را پذیرفته است، هیچ امتیازی ما نگرفتیم و در عوض تمام امتیازات را به ایران دادیم، ایران به سمت دست‌یابی به سلاح‌های هسته‌ای حرکت خواهد کرد و از دست ما هیچ کاری برنخواهد آمد. از این رو ترامپ متمرکز شد روی این ‌که اگر من به قدرت برسم برجام را پاره خواهم کرد. ولی به هر حال از زمانی که ایشان به ریاست جمهوری رسید قاعدتا طبیعی هم بود و می‌شد انتظار داشت که مقداری از آن فضاهای انتخاباتی دور بشود و آن شعارهای انتخاباتی‌ را کنار بگذارد. احساس بر این بود که دیدگاه‌های خودش را دارد اما هنوز نمی‌داند در مقابل برجام باید چگونه عمل بکنیم. دیگر صحبت این که برجام را پاره خواهم کرد و این‌ها مطرح نشد، ولی هنوز تاکید داشت که بدترین توافق هست و باید برای آن فکری شود.

ایران هم چنین فضایی را پیش بینی نمی کرد و برای آن برنامه مدونی نداشت؟

به هر حال تا زمانی که ترامپ به ریاست جمهوری نرسیده بود ایران هم آنرا جدی نمی گرفت، کما این که احساس بر این بود که ایشان رأی نخواهد آورد، مثل بقیه جاهای دنیا. اما از زمانی که ایشان رئیس‌جمهور شد ایران هم به این نتیجه رسید که احتمال یکسری دست‌اندازی‌ها و سنگ‌اندازی‌ها در مقابل برجام وجود خواهد داشت و بایستی یک فکری برای آن کرد. با به قدرت رسیدن او، قاعدتا در داخل منطقه ما هم شرایط جدیدی شکل گرفت، اسرائیل و بعد از آن عربستان از این فرصت استفاده کردند و تحرکات جدیدی پیدا کردند، یعنی به برنامه‌های ضدبرجامی و ضدایران آقای ترامپ پیوستند و در کنار او سعی کردند تا به هر شکل ممکن او را تقویت‌ کنند و نگذارند که از این مواضع عقب‌نشینی کند.

نمودهای این موضوع را هم در منطقه کاملاً مشاهده می‌کنیم که هنوز هم که هنوز است تحریم‌ها بعد از یک سال ادامه دارد. به نظر می‌آید که ترامپ و تیمش سعی کرد ابتدا برجام رو خوب بشناسند، بعد ببینند که چه راهکاری برای آن وجود دارد. آیا ایالات متحده می‌تواند از آن کلا خارج بشود و بعد اگر خارج شود چه منافعی برای ایالات متحده بدست خواهد آمد، نکته دوم اینکه آیا می‌شود کلا برجام را از بین برد و آیا می‌شود علی‌رغم توافقی که صورت گرفته و کشورهای مختلفی آن را پذیرفتند و قطع‌نامه‌ای در ارتباط با آن در شورای امنیت تصویب شده، آیا می‌شود کاری کرد که برجام معلق شود.

 واکنش‌های ایران هم سنجیده شود و در مقابل هر اقدامی راهکار و عملکرد ایران هم ارزیابی شود. این ارزیابی ها و این بررسی ها یک سال طول کشید، یعنی این روند یک سال طول کشید و تعمدا ترامپ سعی نکرد که از همان ابتدا علیه برجام اقدامی کند. یکی دو مقطع در واقع آن تعلیق تحریم‌ها را تمدید کرد و در واقع پایبندی ایران به تعهداتش در برجام را تایید کرد اما کم کم احساس شد که به یک راهکارهایی رسیده‌اند و حالا زمان را درواقع در دست دارند که بتوانند اقدامات جدیدی را شروع کنند.

اما ترامپ خود برجام را از بین نبرد و آن را به کنگره ارجاع داد. دلیل این موضوع چه می تواند باشد؟

با این حال ترامپ توپ را در زمین کنگره انداخت و شخصا حاضر نشد که هزینه‌ نقض برجام را پرداخت بکند. به نظر من دلیل آن، این بود که مقداری سبک سنگین بکنند و بتوانند با دست پرتری در مقابل برجام بایستند. احساس من این است که ایالات متحده دنبال خرید زمان بود و این فرصت تا گزارش کنگره منتشر شود بوجود آمده است. پس از آن دست رئیس‌جمهور باز است که هر نوع برخوردی با برجام می تواند داشته باشد. احساس من این است که ترامپ به دنبال فشار آوردن بر متحدانش است. به ویژه کشورهای امضاکننده برجام تا بتواند آن‌ها را هم راضی کند که اگر امکان داشته باشد کلا برجام را کنار بگذارند. اگر این هم نشود لااقل ایران را وادار کنند که مذاکره‌ مجددی برای اضافه کردن بندها و تبصره‌هایی برای آن صورت بدهد. آنها تلاش می کنند بحث موشکی ایران و همچنین فعالیتهای منطقه ای ایران را هم در این مذاکرات بگنجانند و فشارهای جدیدی بر آن بیاورند.

تحرکات و فعالیتهای ایران در این برهه و در شرایطی که برجام با خطر بسیاری مواجه است کافی است؟

از این مقطع به بعد جمهوری اسلامی ایران به شدت فعال شده است که به هرحال تلاش کند تا متحدان امریکا به سمت نظر جدیدی که ترامپ در ذهنش هست نروند و تا جایی که می‌تواند از آن‌ها درخواست بکند که به تعهداتشان پایبند بمانند. هم تهدید کرده است، یعنی رسما گفته است که اگر برجام نقض بشود ما مشکلی نداریم و در اندک فرصتی به همان شرایط قبل می‌توانیم برگردیم و هم مذاکراتی را شروع کردند، دیدارهایی با مقامات مختلف داشتند، مذاکرات تلفنی، گفتگوهای دوجانبه و چندجانبه و تمام تلاش جمهوری اسلامی ایران این است که بتوانند این فاصله‌ای که بین ترامپ و امریکا و متحدانش هست را حفظ بکند و اجازه نزدیک شدن به آن‌ها را ندهد.

اما اگر بخواهیم یک جمع‌بندی در این قسمت داشته باشیم می‌شود این طور گفت که درست است که شخصیت ترامپ و برنامه‌ها و سیاست‌هایش این فرصت را به او نمی‌دهد که بتواند یک اجماعی علیه جمهوری اسلامی ایران ایجاد بکند و شرایط را به اوضاع قبل از سال 2008، 2009 علیه ایران برگرداند. اما ایالات متحده دارای این توان و پتانسیل هست که متحدانش را آن قدر تحت‌فشار قرار بدهد و آن قدر آن‌ها را تحت منگنه قرار بدهد که نهایتا وادارشان کند که بالاخره نهایتا آن‌ها هم همراه با ایالات متحده بشوند. به نظرم می‌آید که جمهوری اسلامی ایران باید روی این قضیه متمرکز بشود و فکر و کار کند که چگونه می‌توان جلوی این فشارهایی که ترامپ به متحدانش می‌آورد به نوعی خنثی کرد یا به شکلی موانعی در آن ایجاد کرد. احساس من این است که ترامپ نهایتا اگر درگیر مشکلات داخلی نشود که بحث ارتباط با روسیه و پرونده آن می تواند مشکلات بسیاری برای او و اطرافیانش بوجود بیاورد، اگر درگیر در نقاط دیگر دنیا مانند درگیری در شبه‌جزیره کره و تنش چندماهه‌ای که با کره شمالی داشت، نشود، نهایتا متحدان اروپایی‌ خود را وادار خواهد کرد که فشارهای خاصی را به ایران بیاورند، برای این‌که در بحث برجام یک تجدیدنظری صورت بگیرد.

به نظرتان این شکل و روشی که ترامپ پیش گرفته است، مخصوصا در مورد برجام به نوعی پا گذاشتن روی راهبردهای قبلی آمریکا نیست؟ ما همیشه روسای جمهوری‌ را در امریکا داشتیم که به راهبردها دست نمی‌زنند و فقط تاکتیک‌ها را عوض می‌کردند، به نظرتان این شکل مقابله با برجام، عوض کردن راهبرد کلی نیست؟

به نظر می‌رسد که ایالات متحده امریکا هم اصلا نمی‌داند که با این رئیس‌جمهور جدید چکار باید بکند؟ رئیس‌جمهوری است که تابع هیچ نرم، هیچ قاعده‌، هنجار، هیچ رفتار مطابق با اصول و قواعدی نیست و بنابراین می‌شود پذیرفت کسی در مسند قدرت قرار گرفته که این چیزها اصلا برایش اهمیتی ندارد. این که ما راهبردهای کلی داریم، برنامه های کلان و بلند مدت داریم یا اصول مشخصی داریم، برایش مهم نیست، ببینید به راحتی از پیمان توافق پاریس بیرون می‌آید، به راحتی از یونسکو بیرون می‌آید، خواستار ایجاد ساختار جدید در ناتو و سازمان است، از سازمان ملل انتقادات شدیدی می کند از جمله این‌که سازمان کارایی ندارد، به درد نمی‌خورد، یعنی به نظرم اگر یک مقدار فرصت پیدا می‌کرد و درگیر همان مباحث داخلی و تنش در شبه‌جزیره کره نمی‌شد چه بسا که ایالات متحده از سازمان ملل هم حتی بیرون بیاید. برایش مهم نیست که چه اتفاقی می‌افتد، هر کسی هم در تیمش مخالفتی می‌کند به راحتی کنار گذاشته می‌شود و انگار نه انگار که این تیم باید همراه او باشد تا بتواند ریاست جمهوریش را به اتمام برساند.

بنابراین می‌توانیم این‌طور بگوییم که خود ایالات متحده هم با یک پدیده پیش ‌بینی ‌نشده‌ای مواجه است و این سردرگمی که در ایالات متحده می‌بینیم چه بسا همین را هم به ذهن می‌رساند که اصلا ایشان اعتقادی به بحث راهبرد و استراتژی ندارد، یعنی هرچیزی که فکر می‌کند به نظر درست است و باید انجام بدهد ولو برخلاف منافع ملی ایالات متحده امریکا، آن کار را انجام خواهد داد.

ترامپ در نیویورک به روحانی پیشنهاد داده بود که باهم دیدار داشته باشند. به نظرتان این پیشنهاد نشان می دهد که ترامپ آدمی است که می‌شود با وی معامله کرد و با او صحبت کرد؟ این اراده چرا از طرف ایران وجود ندارد که گفت و گو شکل گیرد؟ چرا تابویی که بین ایران و امریکا شکسته شده بود و دیدارهای ظریف -کری کاملا عادی شده بود، دوباره با روی کار آمدن ترامپ یک فضای دیگری شکل می گیرد ؟

به نظر من می‌آید که جمهوری اسلامی ایران بعد از آن دوره مذاکرات مخفیانه در عمان و بعد یک مذاکرات علنی در قالب پنج به علاوه یک و بحث هسته‌ای به آن حداکثر انتظاراتی که می‌خواست رسید و چون به آن رسید و در نهایت به برجام ختم شد، به هرحال طرف مقابل تعهداتی داد و آن را عملیاتی‌ و اجرا کرد جمهوری اسلامی ایران دوباره به همان مواضع قبلی خود برگشت و این را ادامه نداد. حالا این‌که چرا دوباره این اتفاق افتاده است پاسخ دقیقی نمی توان به آن داد. شاید احساس بر این شد که اگر این روند بخواهد ادامه پیدا کند روی بعضی از اصول ما مشکلاتی ایجاد می‌شود و روی بعضی از آن شعارهایی که داده شده و تاکیداتی که از قبل می‌شد که ما فقط در بحث هسته‌ای می‌خواهیم مذاکره کنیم و مذاکره دیگری با امریکا نداریم و از این دست، شاید احساس می‌شد که سخت است که ما دوباره بخواهیم به آن روند برگردیم. یک نکته دیگر هم می‌شود اضافه کرد و آن این‌که شاید احساس شد که فرد غیرقابل‌پیش‌بینی در ایالات متحده آمده است، شخصی آمده است که نمی‌شود روی آن حساب باز کرد و زود است از ابتدا بخواهیم به این شکل وارد این فرآیند بشویم. یک مقدار صبر کنیم تا شرایط پیش برود و بعد به ارزیابی آن بپردازیم.

به هر حال هر فضای جدیدی ترسهای خود را با خود دارد. بیم از اینکه اتفاقات پیش بینی نشده ای بیفتد که نتوانیم آنرا سر و سامان دهیم و بعدا این اتفاق باعث کاهش اعتبار ایران در منطقه، در نظام بین‌الملل، در بین متحدان و در محور مقاومت و امثالهم شود. این موضوع هم وجود داشت که با توجه به اینکه فرد جدیدی روی کار آمده است و فرد ناشناخته ای است نیاز به صبر و ارزیابی بیشتر وجود دارد که ببینیم چه کاری می‌خواهد در پیش بگیرد. از طرفی ایران فکر می‌کرد که ترامپ بیشتر بولوف می‌زند و آدمی نیست که جدی تهدید کند، تهدید عملی انجام بدهد و بنابراین سعی کنیم که مواضع‌مان را از موضع قدرت پیش ببریم و از موضع قدرت با وی صحبت بکنیم تا طرف مقابل احساس نکند که ما دچار ضعف هستیم. اینها موضوعات پیچیده و نکات ریزی هستند که به هر حال روی آن فکر شده است و خروجی آن را ما می بینیم.

نکته دیگری که کمتر به آن توجه شده است این است که به نظر می‌رسد خود دولت (منظورم قوه مجریه است) تحت فشارهای داخلی در مورد برجام خیلی خسته شد و هزینه های بسیاری کرد و سعی کرد با تغییر سپهر سیاسی امریکا، نوعی برگشت به درون را داشته باشد و پس از برجام مدتی تجدیدقوا کند. اگر آن اراده ای که شکل گرفت و به برجام رسید، شاید اگر ادامه پیدا می‌کرد و دولت‌مردان دولت دوازدهم همان روند قبلی را ادامه می‌دادند به نتایج دیگری می رسیدند. اما در نهایت می‌شود این طور گفت که آن روحیه کاسب‌کارانه‌ای که شما گفتید کاملا در ترامپ دیده می‌شود و این رویکرد استفاده از آن هم به کل غلط نیست.

در برهه کنونی و پس از رسیدن به این شرایطی که در آن هستیم چه راهبردهایی پیش روی ماست؟ همچنان باید به ارزیابی فضا پرداخت و منتظر اتفاقات آینده بود؟

به نظر من، چند راه‌حل وجود دارد که به ذهن می‌رسید، به نظر من یکی از راه‌هایی که جمهوری اسلامی ایران می‌تواند روی آن حساب باز بکند استفاده از این روحیه و ویژگی‌های تعاملی و کاسب‌کارانه ترامپ است. ببینید ترامپ در همین یک سال نشان داده است که داد و بیداد زیاد می‌کند و تهدید زیاد می‌کند اما در مرحله‌ی عمل و در نهایت دقیقه نود معمولا کوتاه می‌آید. یعنی آن روحیه حساب و کتاب و ارزیابی سود و زیان کاملا در وی دیده می‌شود، بهترین مثال آن کره شمالی است، به نظر می رسید که آنها به جایی رسیده بودند که طرفین دستشان روی شلیک ماشه‌ی سلاح‌های هسته‌ای بود، اما دیدید که در لحظه‌ی آخر این امریکا بود که انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و خیلی راحت رویش را برگرداند و دیگر هم پیگیری نکرده است و خود این نشان می‌دهد که در واقع می‌شود روی این روحیه کار کرد و سرمایه‌گذاری کرد.

حالا به نظرم اگر جمهوری اسلامی ایران محدودیت‌هایی دارد چه به لحاظ داخلی چه در بعد منطقه‌ای، همان روند مذاکراتی که در دوره‌ی قبل با وساطت عمان شکل گرفت می تواند مسیر خوبی باشد. شاید بتواند راه میانه‌ای پیدا کرد برای این‌که با یک واسطه و یک سری تماس‌هایی فضای جدیدی را برقرار کرد. دوم اینکه در داخل دستگاه فعلی حکومتی در ایالات متحده بین ترامپ و تیمش اختلافاتی هست، در حال حاضر مخصوصا بین ترامپ و وزیر امور خارجه‌اش. من احساس می‌کنم جمهوری اسلامی ایران باید در این بعد هم کار بکند، و به نوعی سعی کند که از این دوگانگی که در بین دستگاه‌های حاکمه در ایالات متحده آمریکا وجود دارد استفاده کند و با برقراری کانال‌های ارتباطی بین وزیر خارجه امریکا شاید بتوان کارهایی را پیش برد.

موضوع دیگر این است که در یک سال اخیر تجربه نشان داد که ایالات متحده و ترامپ همزمان نمی‌توانند روی بیش از یک موضوع متمرکز بشوند و این یک فرصتی می‌تواند باشد که بتوان از آن استفاده کرد. اگر ترامپ درگیر موضوع دیگری شود، چه در بعد داخلی چه در بعد خارجی و اگر درگیری جدیدی برایش در جای دیگری ایجاد بشود حداقل چندماهی فرصت نخواهد داشت تا روی موضوع برجام تمرکز داشته باشد. البته متحدان منطقه‌ای آن به ویژه عربستان و اسرائیل هم نقش بسیار پررنگی دارند و جمهوری اسلامی ایران باید از این لحاظ هم فکری برای این بحث بکند. چون بخشی از آتش ضدبرجامی که ترامپ در آن می دمد از طرف متحدان منطقه‌ای دارد شعله ور می‌شود.

دو موضوعی که ترامپ روی آن مانور می‌دهدو ایران را متهم می‌کند یکی برنامه موشکی ایران و دیگری فعالیت‌های منطقه‌ای ایران به صورت مشخص در عراق و سوریه و یمن است. در تیم ترامپ بین او و تیلرسون اختلافات زیادی وجود دارد. یعنی وزارت خارجه به نوعی در حاشیه مانده است، ولی نظامیان مانند جیمز متیس و مک مستر نقش بیشتری بازی می‌کنند و اینها ظاهرا در موضوع کره شمالی هم خیلی نقش داشتند و توانستند فضای تنش و حالت التهابی ترامپ را کاهش بدهند. به نظرتان در مسائل منطقه‌ای که نظامیان ایران و امریکا حضور دارند نمی‌شود یک کانال و مسیر گفتگو را ایجاد کرد؟

فکر نمی‌کنم این شکل بگیرد. برای این‌که در هر دو طرف، نه فقط در ایران و آمریکا معمولا در همه کشورها نظامی‌ها آن ذهنیت و آن کارکرد تعامل و گفتگو و مذاکره را ندارند، یعنی صحنه ای که باید جایی امتیاز داد تا در جایی دیگر امتیاز گرفت. معمولا نظامی‌ها این تفکر را ندارند و به همین خاطر است که همیشه تاکید شده است که حداکثر باید تلاش کنیم تا نظامی‌ها در تصمیم‌گیری‌های سیاسی به ویژه سیاست خارجی دخالتی نداشته باشند. این کار سیاسی‌هاست، در واقع کار وزارت خارجه است، کار دیپلمات‌هاست، کار مذاکره‌کننده‌های حرفه‌ای است، کسانی که دیدشان فقط به این بستگی ندارد که حتما باید برویم یک جایی را بگیریم، نظامی‌ها در این وادی هستند که حتما باید برویم یک جایی را به لحاظ نظامی تصرف کنیم.

اما در عالم سیاست الزاما این گونه نیست شما ممکن است از بعضی جاها عقب‌نشینی کنید به خاطر این‌که بعدا در جای دیگری بتوانید امتیازاتی بگیرید یکی این است و دوم این‌که همان طوری که شما اشاره کردید اگر نگاه بکنیم به سابقه چهل ساله بعد از پیروزی جمهوری اسلامی ایران، هرجا کانال‌های ارتباطی بین ایران و امریکا برقرار شده از جانب سیاسی‌ها بوده است، نظامی‌ها تمایلی خاصی برای این‌که بخواهند کانال ارتباطی برقرار بشود نداشتند، به نظر من نمی‌توانیم اصلا روی این قضیه حساب باز بکنیم، چون در آن سو شما هم درست اشاره کردید، عمده مخالفینی که در تیم ریاست جمهوری ترامپ دیده می‌شوند نظامی هستند و بنابراین به نظر می‌رسد که آن‌ها هم اصلا اعتقادی به این که بخواهند یک باب گفتگوی جدید و تعامل جدید ایجاد شود ندارند. به نظر من ایران باید روی دیپلمات‌ها و سیاسیون حساب باز بکند.

52312

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا