صاحب مقصودی – اسطوره ها و عروسک ها
یادداشت – صاحب مقصودی : هر کسی که پای به میدان حرفه ای ورزش می گذارد بی شک، پیشتر الگویی مناسب برای خود دست و پا کرده است، الگویی که نه فقط در بعد فنی، بلکه در خارج از گود نیز منش و روشی متفاوت با سایر قهرمانان ورزشی داراست. اسطوره ها لازم نیست همیشه در میدان نبرد، قهرمان باشند، بلکه همین که در میدان نبرد باشند کافی است، چراکه قهرمان را خط پایان تعیین نمی کند بلکه نگاه بصیرت گونه تماشاگران بر می گزیند.
یوسین بولت قهرمان افسانه ای دوومیدانی جهان و سریع ترین مرد دنیا برای نخستین بار در عمر حرفه ای خود در مسابقات دوی صد متر جهان در لندن شکست خورد و افسانه شکست ناپذیری خود را پایان داد اما در انتهای این رقابت دو اسطوره متولد شدند.
برخی ها به یاد دارند که دو سال پیش وقتی در رقابت های دو ومیدانی قهرمانی جهان در پکن، جاستین گاتلین آمریکایی و یوسین بولت جاماییکایی در برابر هم قرار گرفتند، این رقابت یکی از نفسگیرترین نبردهای این رشته ورزشی شد. در ۲۰ متر آخر دو قهرمان به همدیگر زنجیر شده بودند؛ شانه به شانه. اما در نهایت گاتلین تعادل خود را از دست داد و این بولت بود که در برابر فلاش دوربین ها به عنوان نفر اول از خط پایان عبور کرد. اما در رقابت شنبه گذشته در لندن گاتلین استمرار خود را حفظ کرد و این بار قهرمان شد و بولت افسانه ای هم پس از سالها قهرمانی چاره ای جز سوم شدن نداشت.
تا اینجای کار چیز عجیبی در دنیای ورزش رخ نداده است، هر سربالایی یک روز به سرپایینی می رسد.
اما بولت که صاحب چندین رکورد جهان و المپیک است در ۳۱ سالگی، پس از شکست از رقیب ۳۵ ساله آمریکایی، در اولین اقدام به سمت قهرمان جدید دوی صد متر جهان رفت تا به او تبریک بگوید؛ قهرمانی که بخاطر رقابت همیشگی اش با بولت و صد البته دوپینگ چند سال گذشته اش، مورد نفرت تماشاگران بود و حتی بعد از قهرمانی نیز هو شد، اما بولت جهت حمایت از او، سمتش رفت تا به وی تبریک بگوید هنوز چند قدمی مانده بود که گاتلین پیش دستی کرد و در میان هو شدن ها حرکتی ماندگار کرد؛ وی جهت ادای احترام به رکوردار دوی صد متر و قهرمان چندین دوره جهان و المپیک، پیش پای وی نشست و به بولت تعظیم کرد تا به همه ما یاد دهد برای خوب بودن و بازگشت به اوج هیچ وقت دیر نیست حتی اگر چندین سال بخاطر دوپینگ محروم بوده باشی، او به خوبی می داند موفقیتش همیشگی نخواهد بود و خیلی زود وی نیز باید طعم شکست را بچشد پس چه بهتر که توشه ای برای آن روز اندوخته باشد.
البته از این نوع رفتارها در بین الگوها و اسطوره های وطنی نیز کم دیده نشد، وقتی واکنش علی دایی به بوسیدن دستش توسط یک نوجوان ورزشکار را رصد می کنیم مو بر تنمان سیخ می شود، دایی قاطعانه مانع انجام این کار شد و محکم به پسرک گفت: «یادت باشه فقط دست پدر و مادرت را ببوسی.» بی شک این در گهربار اسطوره وطنی، پسرک قصه ما را دگرگون ساخت، پسرک که سهل است، هر قلب با بصیرتی با دیدن این صحنه منقلب می شود.
اما حیف و دو صد حیف که بعضی ها از بین این همه اسطوره و پهلوان وطنی و حتی غیر خودی، اسیر عروسک هایی می شوند که بیشتر شبیه بادکنک هایی هستند که هر چه بالاتر می روند زودتر می ترکند.
خیل عظیمی از ورزشکاران ما هنوز به خوبی به فرق اسطوره و عروسک پی نبرده اند؛ دیده جانی برای کشف این حقیقت هم ندارند در حالیکه این اسطوره ها جلوی چشمانمان هستند اما عروسک های پر زرق و برق چشمشان را کور کرده و آنها را یارای دیدن این همه اسطوره نیست تا راه گم نکنند و سر از ناکجا آباد در نیاورند؛ مرتکب قتل نشوند؛ دزدی نکنند؛ زیر پای رقیب را خالی نکنند تا مثلا رکوردشان باقی بماند؛ پنالتی را آرام تر نزنند تا جواب شاباش شب قبلش را داده باشند؛ افیون نزنند و دوپینگ نکنند؛ قرارداد میلیاردی نبندند و بازی میلیونی نکنند؛ اری این منش کسانی است که عروسک ها الگویشان بوده است.