کمیل فتاحی; به راحتی یکی از آمار فوتی های کرونا در جهان خواهیم شد
آیا بزودی من هم یکی از آمار بزرگ تلفات کرونا در جهان خواهم شد!؟ یا جان به در برده و تا آن روز از دست عزرائیل در امان خواهم ماند!
این دغدغه های ذهنی با فراگیر شدن کرونا که بیخ گوش همه لانه کرد، هر روز یا هر دو سه روز در میان از ذهنم می گذرد. یاد آدمهایی می افتم که با لباس های عجیب و غریب جنازه ها را عین توده گوشت پشت سر هم خاک می کنند و در انتهای کادر نیز گورکن به کف دستش تف میزند تا تاول کف دستش کمتر بشود!
گوینده خبر تلویزیون من را هم به فهرست فوتی های ۲۴ ساعت گذشته کرونا در کشور اضافه کرد و خبرش را خواند! اینگونه بود که من هم به آمار مرگ و میر جهان اضافه شدم.
طی این ماه ها دو سه مرتبه با خودم فکر کردم آیا هفته بعد، دو هفته بعد، یکماه بعد، من نیز بعنوان یک شهروند عادی از کرونا جان به در برده و زنده ام یا خیلی راحت و بی درد و رنج جزو صدها نفر آمار روزانه خواهم بود که سخنگوی وزارت بهداشت خبر مرگشان را از تلویزیون می خواند! و درحالی که اطرافیانم از گریه و زاری غش می کنند، در گوشه و کنار جهان بینندگان تلویزیون با بی خیالی می گویند آخی یکنفر دیگر مرد!! و بی آنکه بدانند آن یکنفر من بودم، کانال تلویزیون را عوض می کنند.
همیشه این فکر عین خوره از ذهنم عبور می کند که آیا پاییز امسال را خواهم دید، بازیهای مقدماتی تیم ملی برای جام جهانی را خواهم دید!؟ جانشین حسن روحانی و اوضاع بعد از دولت تدبیروامید را خواهم دید!؟ سقوط رژیم آل سعود و محاکمه عاملین قتل خاشقچی را خواهم دید!؟ آیا عید سال آینده به خانواده ام نوروز را تبریک خواهم گفت و به پیامک های کلیشه ای دوستانم پاسخ خواهم داد!؟
آیا زنده خواهم بود تا سریال پایتخت شش و نون خ جدید را ببینم!؟
و آیا سال آینده همین موقع از پیاده راه شهرداری خواهم گذشت و به مدیریت کلانشهر رشت خواهم خندید!
آیا اعضای فعلی شورای شهر سال آینده هم کاندید خواهند شد!؟ هزار و یک فکر بی اهمیت طوری از ذهنم می گذرد که گویی اهمیت جهانی دارند! و از نان شب واجب ترند!
آیا بزودی من هم یکی از آمار بزرگ تلفات کرونا در جهان خواهم شد!؟ یا جان به در برده و تا آن روز از دست عزرائیل در امان خواهم ماند!
این دغدغه های ذهنی با فراگیر شدن کرونا که بیخ گوش همه لانه کرد، هر روز یا هر دو سه روز در میان از ذهنم می گذرد. یاد آدمهایی می افتم که با لباس های عجیب و غریب جنازه ها را عین توده گوشت پشت سر هم خاک می کنند و در انتهای کادر نیز گورکن به کف دستش تف میزند تا تاول کف دستش کمتر بشود!
آیا روزی من هم یکی از آن جنازه های سر و ته بسته خواهم بود که اقوام از راه دور فاتحه نثارم می کنند!
آیا بزودی در زمانی نزدیک و نامعلوم من نیز یکی از همان اجساد جانباختگان کرونا خواهم بود که گوینده خبر تلویزیون با صدای ملول خود تعداداشان را نسبت به ۲۴ ساعت گذشته چندنفر بیشتر اعلام می کند!
چه باید می کردم؟ آیا آب و صابون و ماسک و اینجور موارد دژ مستحکمی مقابل مرگ بر اثر کرونا بودند و می توانستند سه چهار بهار دیگر مقابل مرگ بر اثر ابتلاء به کووید۱۹ از جانم محافظت کنند، یا نه می باید هرچه زودتر اسبم را زین کرده و تاختی از شهر دور شده و چند زمستان پشت کوه دماوند در غاری ناشناخته پنهان میشدم و از ملاقات هر جنبنده ای خودداری می کردم تا بلکه ویروس کرونا یادش برود من هم طعمه مناسبی برای اضافه شدن به لیست فوتی های جهان هستم!
خلاصه هرچه بود و شد و هرچه خواهد بود و شد، نه من که شما هم نمی دانید آیا ماه بعد و سال بعد همین موقع بر اثر ویروس کرونا یک لحظه در نظر ملک الموت به چشم آمده و زنده اید یا نه!؟
همین بسکه هرطور به عقلتان می رسد بترسید از آن لحظه که گوینده خبر با صدای لرزان بگوید : به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه بفرمایید. با مرگ شما مخاطب گرامی، شمار جانباختگان کرونا در کره ی زمین یک تن دیگر افزایش یافت.
کاش از همین حالا بترسیم از آن مرگ و دلمان برای هست و نیستمان تنگ بشود و دودستی بچسبیم به تعلقات دنیوی و عشق و علاقه و نگذاریم کرونای خنزرپنزری به راحتی داخل صندوقچه آمار مرگ و میر وزارت بهداشت، بیاندازدمان!