کارگردان سریال روزی روزگاری مطرح کرد؛ همچنان سریالهای تاریخی را متهم به تحریف میکنند/ افرادی مدرس سینما شدهاند که محال است آنها را به عنوان شاگرد قبول کنم/ مطالعه گریزی در بازیگرها عمومیت دارد
امرالله احمدجو با بیان اینکه تاریخ به ما قول نداده که کاملا اصول درام را رعایت کند، گفت: همچنان سریالهای تاریخی را متهم به تحریف میکنند در صورتی که ما در حال تعریف قصه هستیم و اصلا تحریفی در کار نیست.
به گزارش تدبیر شرق، اغلب مجموعههای تاریخی آثار خاطرهانگیزی به شمار میآیند که میتوان بارها به تماشایشان نشست و هیچگاه تکراری نمیشوند. سریال «هزار دستان»، «امام علی(ع)»، «مختارنامه» و … از جمله همین مجموعهها هستند که به زعم بسیاری همچنان کیفیت بالاتری از تولیدات کنونی سیما دارند.
امرالله احمدجو از جمله کارگردانان شاخص در حوزه ساخت سریالهای تاریخی بوده که با ساخت آثاری همچون «روزی روزگاری» و «تفنگ سرپر» در این حوزه گامهای ارزشمندی برداشته است. برای آشنایی با روند ساخت سریالهای تاریخی و سختیها و حساسیتهایی که در این حوزه وجود دارد، با او به گفتگو پرداختیم.
مطالعه گریزی در بازیگرها عمومیت دارد
سرانجامِ ۱۰۰۰ هزار فارغالتحصیل سالانه دانشکدههای هنر چه میشود
وقتی به فواصل همکاری شما با تلویزیون نگاه میکنیم، اغلب بعد از ساخت هر اثر چند سالی از این رسانه دور بودهاید. به عنوان مثال از مجموعه «تفنگ سرپر» تا سریال «پشت کوههای بلند» که آخرین سریال شما به شمار میآید، ۱۱ سال فاصله است. ساخت سریالهای تاریخی برای تلویزیون با چه حساسیتهایی مواجه است؟
به شخصه آدمی نیستم که برای کار لهله بزنم. کار باید به شوقم بیاورد که در این صورت خیلی پیگیر و سمج دنبال آن را میگیرم. به عنوان مثال قبل از ساخت مجموعه «روزی روزگاری» تصور همه اعضای شورای طرح این بود که این اثر فیلمنامه خوبی ندارد و به همین جهت با ساخت آن موافقت نمیکردند. در واقع یک سال تمام برای ساخت این مجموعه چانه زدم تا بالاخره مدیر وقت با مسئولیت خودش قبول کرد که ما این سریال را بسازیم.
اما بین مجموعه «روزی روزگاری» و «تفنگ سرپر» ۸ سال فاصله وجود دارد. وقتی پروژه «تفنگ سرپر» را پس از چندین سال وقفه آغاز کردم، شاهد تغییرات شگرفی بودم که برایم به شدت عجیب به نظر میآمد. به عنوان مثال در فاصله این دو کار، همکارانم بسیار تغییر کرده بودند. از جوانهایی که تازه وارد این عرصه شده بودند تا کسانی که قبلا با آنها کار کرده بودم، تغییرات عجیب و غریبی کرده بودند که متاسفانه منفی بود. بسیاری از بازیگرها بدون اینکه حتی به دیالوگ نگاه کنند، سر صحنه حاضر میشدند و به صراحت و بیتعارف میگفتند در کارهای دیگر صحنه را توضیح میدهند و ما خودمان دیالوگ میگوییم. به همین سادگی میتوانید سر صحنه شاخ دربیاورید! دیالوگی که جان نویسنده به لبش رسیده تا روی کاغذ بیاید را تا این سطح پایین دانسته و میخواستند آن را خودشان سر صحنه بگویند.
در واقع مطالعه گریزی که در بازیگرها عمومیت دارد، به جایی رسیده که حتی فیلمنامه را هم به طور کامل نمیخوانند. این داستان به نوعی از مجموعه تفنگ سرپر آغاز شد و هرچه جلوتر آمدم وضعیت بدتری را شاهد بودم. البته منظور من به همه نیست و عدهای همچنان کار خود را با جدیت تمام انجام میدهند.
بعدتر در مجموعه «پشت کوههای بلند» بیشتر با کادر جوانی سر و کار داشتم که به شدت آموزش ندیده و بیخبر از قضایا بودند. اما در عین حال به این باور دچار بودند که همه چیز را بلدند که اگر این توهم نبود، شاید راحتتر میشد به آنها مواردی را آموزش داد.
به طور کلی ریشه این موضوعات به آموزش برمیگردد. امروز اغلب دانشگاههای ما دانشکدهای مرتبط با سینما، تئاتر و مواردی از این دست دارد که سالانه بالای ۱۰۰۰ هزار نفر از آنها فارغالتحصیل میشوند. ما چه تعداد استاد واقعی و توانا داریم که بتوانند در این دانشگاهها به تدریس بپردازند.
به تازگی شاهد حضور اشخاصی در تلویزیون هستیم که در تایتل تصویر به عنوان مدرس سینما معرفی میشوند که حقیقتا اگر این افراد را به عنوان شاگرد پیش من میفرستادند، محال بود که وقت و عمرم را صرفشان کنم اما حال مدرس سینما شدهاند. سوال این است که این دوستان میخواهند چه چیزی را به بچههای مردم یاد بدهند؟!
یکی از ریشههای اصلی آسیب ما در این مسائل همین بحث آموزش است که اکنون به صورت کمی به آن توجه شده و کیفیتشان مورد بررسی قرار نمیگیرد. همه شاهدیم که سالانه تعداد زیادی از دانشگاههای هنر فارغالتحصیل میشوند اما خروجی آنها کجاست. تنها چند سال یکبار شاهد ظهور و حضور جوان مستعدی هستیم که به نوعی ما را ذوق زده میکند اما این افراد در قیاس با تعداد فارغالتحصیلان واقعا ناچیز و انگشتشمار هستند که به نوعی غیرقابل قبول است. در این قسمت باید تجدیدنظر صورت گیرد تا آن چیزی که دلخواه ماست اتفاق بیفتد.
مسئله دیگری که وجود دارد و امیدوارم قال آن کنده شود، ناامنی است که برای کارگردانها وجود دارد. خیلی وقت بوده که این موضوع قبح خود را از دست داده و کارگردان را از پروژهای برمیدارند و فرد دیگری را جای آن مینشانند. این مسئله سبب استرس دائمی برای کارگردان و طمع در افرادی میشود که پروژهای را با شرایط بهتر تحویل بگیرند. همین موضوعات سبب شده تا عوض اینکه تمام ذهن کارگردان معطوف کارش باشد، درگیریهای دیگری پیدا کند. بر همین اساس در ذهن کارگردان خیلی جای کوچکی برای فکر کردن به کارش باقی میماند و تبدیل به آدم عصبی و بد اخلاقی میشود. به این ترتیب ممکن است اشتباهات زیادی از سوی او صورت گیرد.
تعداد تهیهکنندههای واقعی تلویزیون خیلی کم است
صرفهجویی نالازم به مجموعههای تلویزیون لطمه میزند
از کیسه کیفیت خرج نکنیم
در گذشته استعدادهایی در تلویزیون رشد پیدا کرده و همین موضوع سبب شد تا ما شاهد آثار شاخصی از کارگردانانی همچون داود میرباقری و محمدعلی نجفی باشیم، اما اکنون با همین وضعیت آموزشی که شما به آن اشاره کردید، ظهور تک استعدادهای این حوزه هم در سینما اتفاق میافتد. تلویزیون در شرایط کنونی تا چه حد بستر مناسبی برای ظهور استعدادهای جوان به شمار میآید؟
کارهایی که من در تلویزیون داشتهام، فاصله زمانی زیادی از هم داشته است. اما وقتی دورادور به وضعیت تلویزیون نگاه میکنم؛ یک آسیب که البته با برنامهریزی درست میتوانست امتیاز باشد در این رسانه به شدت مشهود است. این آسیب همین حالت کنتراتی سریالهاست که به اسم اسپانسر و تهیهکننده ایجاد شده است. اکنون تعداد تهیهکنندههای واقعی در بین مجموعه تهیهکنندهها خیلی کم است. یعنی در حال حاضر اشخاصی این عنوان را به خود اختصاص دادهاند که ممکن است هرگز دغدغه آنها فیلم نبوده باشد و حتی حوصله نکنند که از اول تا آخر یک شاهکار سینمایی را نگاه کنند. بعضی از این دوستان حتی در قرارداد با عوامل هم طی میکنند که در صورت پرداخت تلویزیون در تاریخ توافق شده میتوانند دستمزد عوامل را بپردازند. به نوعی یک واسطه هستند که پولی را از تلویزیون گرفته و آن را خرج میکنند. اما در سینما موضوع متفاوت است. در واقع بازگشت سرمایه توسط فروش بلیت صورت میگیرد و از این دیدگاه به جایگاه تهیهکننده اهمیت بیشتری داده میشود.
در تلویزیون کسی که سریالی را در میزان دقیقهای کنترات میکند، اولا این را میداند که هرچقدر زودتر تمام شود، میانگین خرج تلویزیون کمتر شده و بنابراین اگر پروژه ده روز هم زودتر تمام شود، مبالغ زیادی ذخیره شده و صرفهجویی نالازمی که اتفاقا به کار لطمه میزند، صورت میگیرد. به این ترتیب تمام تلاشی فردی که به عنوان تهیهکننده انتخاب شده این است که زودتر پروژه را تمام کند. البته در اغلب موارد چون این افراد نابلدند، کار به تجدید برآورد میرسد. اما به هر حال پِرت سرمایه و صرفهجوییهای اشتباه، آسیبی است که اکنون تلویزیون با آن مواجه است.
ای کاش دقت لازمی صورت میگرفت تا کسانی که به عنوان تهیهکننده انتخاب میشوند، شرایط لازم را برای این کار داشته باشند. در واقع شرط ورود هر عاملی در این حوزه عشق به سینما و داشتن استعداد است. مطالعه و تجربه بعد از این موارد قرار میگیرد.
علاوه بر این، مسائل اخلاقی و دست و دل پاک بودن نیز مسئله مهمی به شمار میآید. همچنین نظارت بسیار دقیق در مخارج کار مسئله مهمی بوده اما صرفهجوییهای رندانه که از کیسه کیفیت اثر خرج میکند نباید در کار بیاید. چراکه در این صورت نتیجتا شاهد کارهایی میشویم که بعضا امروز نیز خروجی آنها را میبینیم.
همچنان سریالهای تاریخی را متهم به تحریف میکنند
تاریخ به ما قول نداده که کاملا اصول درام را رعایت کند
هنوز یک شهرک سینمایی برای ساخت کارهای تاریخی نداریم
اکنون شاهدیم که ساخت مجموعههای تاریخی نسبت به گذشته با کاهش شدیدی در تولید مواجه شده است. همینطور کمتر پیش میآید که کارگردانان جوان به سمت ساخت کارهای تاریخی بروند. به طور کلی ساخت مجموعههای تاریخی با چه سختیهایی همراه بوده و چرا کارگردانان جوان به سمت ساخت این آثار نمیروند؟
تاریخ یک منبع بیانتها بوده که وقتی دستتان را در کیسه آن میکنید، میتوانید هر چیز که دلتان میخواهد را از آن خارج کنید. البته لازمه آن این است که به تاریخ علاقه داشته و در این زمینه مطالعه کرده باشید. یکی از دلایل اصلی که سبب شده تا افراد کمتری به این حوزه ورود کنند، عدم شناخت و مطالعه نکردن تاریخ است.
علاوه بر این در مقوله کارهای تاریخی یک نکته وجود دارد که هرچه ما و دوستان دیگر گفتیم، به گوش منتقدان نرفته است. بدتر از همه محققان تاریخ هستند که نمیخواهند تفاوت کار داستانی و اصل تاریخ را قبول کنند. در واقع فلان مقطع تاریخ تنها مبنایی برای نگارش یک داستان میشود اما قرار نیست صرفا عین تاریخ را روایت کند چراکه در اینصورت یک کار آموزشی تولید شده که خواه ناخواه آنچنان دلچسب نبوده و وظیفهاش چیز دیگری است.
به عنوان مثال وقتی کسی دوره قاجار، مغول و صدر اسلام را به صورت سریال داستانی میسازد، کار آموزشی نمیکند و قرار نیست که تاریخ را درس دهد. این موضوع درست بوده که مبنای مجموعه «تفنگ سرپر» به یک دوره تاریخی اشاره دارد اما قصه آن دوران است. یکی از بهترین نمونهها برای این موضوع تعذیه است. در واقع تعزیه اصلا تاریخ عاشورا نیست؛ قصه عاشوراست. به نوعی تعزیه روح عاشورا را در یک منظومه بلند که توسط راویان مختلف روایت میشود، توضیح میدهد. تاثیری هم که میخواهد بگذارد تاثیر آموزشی نبوده بلکه سعی میکند وجوه اصلی که در دل عاشوراست را برای شرکتکنندگان در این آیین نمایشی زنده کند.
اما متاسفانه هنوز وقتی کاری به تاریخ اشاره میکند، چپ و راست واژه تحریف را درباره آن به کار برده و این واژه نقل محافل میشود. ولی واقعا تحریفی در کار نبوده و در واقع ما در حال تعریف یک قصه هستیم که به طور کل خیالی است. در حقیقت چیزی که دوستان اسم جعل و تحریف را روی آن میگذارند، تخیل است که باید در اثر نمایشی به کار گرفته شود چراکه تاریخ به ما قول نداده که کاملا اصول درام را رعایت کند. بخشی از آن دراماتیک بوده و قسمتهای دیگرش به این صورت نیست. در واقع شما باید آن را با تخیل بپردازید و قصهای از آن بیرون بکشید که مخاطب با لذت آن را تا انتها ببیند. حال ممکن است نکات کلی را در آن نبیند، اما یک قصه میبیند و نتیجههای کلی و اصلی درام را به دست میآورد. متاسفانه ما هنوز درگیر این هستیم که مطلب به این سادگی را تفهیم کنیم. علاوه بر این موارد، ما هنوز یک شهرک سینمایی برای کارهای تاریخی نداریم و برای ساخت این آثار باید از مکانهای واقعی استفاده کنیم. حتی لازم است که برای برخی صحنهها به خارج از کشور برویم. همین موضوع برای تصویر و صدا گرفتن مسائل بسیاری را ایجاد میکند.
جوانی هم که این مسائل را نگاه میکند، اگر جوان باهوش و با مطالعهای بوده و عزم جزم برای حضور در این حوزه داشته باشد، با چنین وضعیتی رغبتی برای ساخت این مدل کارها پیدا نمیکند. در واقع کَمی نگاه کردن به کاری که اساس آن کیفیت است، یکی از بزرگترین مشکلاتی است که با آن مواجه هستیم. آرزوی ما آمدن روزی است که سینماگر نیز بتواند بدون دغدغه سرمایه، همچون یک رمان نویس بنشیند و با کل سرمایهاش که قلم و کاغذ است، فیلم مطلوب خودش را بسازد و نگران ابر و آفتاب و سرمایه نباشد. البته تاکنون در هیچ جای دنیا هم چنین پیشرفتی ایجاد نشده است. بنابراین این مشکلات هست که به نظر من برخی از جوانها را میترساند و شاید به این دلیل کمتر به سراغ این بخش میآیند.
در بخش بازیگری غنی هستیم
سختیهای خاصی در جهت ورود چهرههای تازه وجود دارد
در گذشته بازیگرانی داشتیم که تجربه بالایی در کارهای تاریخی داشتند ولی اکنون متاسفانه خیلی از بازیگرهای با تجربه ما در این ژانر فوت کردهاند. این موضوع را میتوان به عنوان یکی دیگر از مشکلاتی که در راه ساخت آثار تاریخی وجود دارد؛ برشمرد؟
خوشبختانه تنها جایی که ما مشکل نداریم، بخش بازیگری است. اکثر جوانهایی که به این حوزه ورود پیدا کردهاند، دقیقا تعریف بازیگری را میدانند و در این مدل کارها گرهگشا میشوند. در نتیجه دستمان در این حوزه خالی نیست.
البته ورود چهرههای تازه از سختیهای خاصی برخوردار است چراکه تکیه بخش اعظم و بدنه فیلمسازان ما به چهره است. به همین دلیل شما میبینید که بعضا سه کانال سریال پخش میکنند، ولی یک بازیگر مشخصی در هر سه کار حضور دارد. برای اینکه کارگردانی که اعتماد به نفس لازم را ندارد، تکیه به این موضوع میکند که از چهرههای سینمایی برای بهتر دیده شدن کار خود استفاده کند چراکه به هر حال طول میکشد تا تماشاگر به چهرههای تازه عادت کند. همین مسئله بسیاری از کارگردانان جوان را میترساند. علاوه بر این شوق کارهای اول که دوستان میخواهند حرفهایتر به نظر برسند، سبب میشود که بعضا راغب به همکاری با چهرههای شاخص باشند. علاوه بر این موضوعات، بهره بردن از چهرههای محبوب برای فروش فیلم نیز از جمله عوامل استفاده از این چهرهها به شمار میآید.
در نهایت باید بگویم که به طور کل در بخش بازیگری وضع ما خیلی بهتر است. اما در بخش کارگردان شاهد متقاضیان زیادی هستیم چراکه این کار در حال حاضر آسانتر به نظر میآید و اگر شما هیچ چیز هم بلد نباشید، فیلمبردار و بقیه عوامل کار را جلو میبرند. البته کارگردانی در واقعیت کار پیچیدهای بوده و کارگردان باید از عوامل بسیاری آگاهی داشته باشد. اما حضور کارگردانان بدون دانش سبب شده تا ما بعضا شاهد آثاری با این سطح از کیفیت در تلویزیون باشیم.
داستانِ نشان دادن ساز در تفنگ سر پر چه بود؟
با توجه به همکاری با تلویزیون در دورههای مختلف، خط قرمزهای رسانه ملی در این چهل سال با چه تغییراتی مواجه شده است؟
در این حیطه، هرطور که صحبت کنید، عصبانیتهای مفت برای خودتان خریدهاید. یعنی کسی که ممکن است اصلا نظر شما نبوده، حرف شما را به خودش بگیرد. به همین جهت صحبت کردن در این باره خیلی خطرناک است. اما به طور کل با تغییر مدیریتها در دورههای مختلف، خط قرمزها بالا و پایین میروند. البته یک خط قرمزهای مشخصی وجود دارد که اصلا نیازی به صحبت درباره آنها نبوده و هر فیلمسازی در هر پایهای در این مملکت، الزاما باید آنها را بداند که اغلب میدانند و رعایت میکنند. اما جدا از آن بخش، مسائل فرعی هم وجود دارد که ممکن است در دورهای متولیان زیادی پیدا کنند.
در واقع این موضوع به مدیرانی بستگی دارد که اوضاع را مدیریت میکنند. ناگهان به اسم یک شخصیت حساس شده و اصرار که اسم را عوض کنید، چون ممکن است فلان فرد را به یاد بیاورد. در واقع این موارد مسائل بیاهمیتی هستند که به کسی ضرر نمیرسانند و بستگی به شخص مدیر و سلیقه او دارد که در دوران مختلف متنوع است.
به عنوان مثال در مجموعه تفنگ سرپر صحنهای بود که سازها مثل ابزار شکنجه برای شخصیت داستان طراحی شده بود تا او را آزار دهد. یادم میآید در پخش اول به این موضوع حساس شدند و ناظر پخش سفت و سخت میگفت که این قسمت را باید دربیاورید و هر چه ما توضیح میدادیم که ساز در این صحنه جلوه دیگری دارد، قبول نمیکرد. به این ترتیب من هم سفت و سخت ایستادم که خب خودتان دربیاورید. کار به آقای جعفری جلوه کشید که فرزندش در بیمارستان بود و مجبور شد که بیاید و وساطت کند تا این صحنه پخش شود. این صحنه پخش شد و آسمان هم به زمین نیامد.
گاهی اوقات سختگیریها و وسواسهایی به این شکل به افراد مربوط شده تا قاعده و قانون مشخص و همه گیر. این موارد در تلویزیون وجود داشته و مواجهه با آنها به اقبال شما برمیگردد.
گفتگو: حامد قریب
/ایلنا