یادداشت-سعید نورمحمدی// ۱- چند وقت پیش به دلیل ارتباطات دوستانه ای که با برخی مسئولین داشتم پیشنهاد کاری به من شد که در قالب مشاوره مشکل یکی از شرکت های بزرگ را حل کنم و در ازای آن مبلغ خیلی زیادی را به عنوان حق الزحمه دریافت کنم. انصافا پیشنهاد وسوسه برانگیزی بود. طبق عادت همیشگی سراغ حسین آقای مرعشی رفتم تا با ایشان در مورد کلیت کار و پذیرفتن یا نپذیرفتن مشورت کنم. جواب اقای مرعشی یکی از بزرگترین درس های زندگی ام بود که تا به حال آموختم. ایشان توصیه کردند برای کمک به اقتصاد کشور کمک کن مشکل شان حل شود اما تحت هیچ عنوان هیچ مبلغی را دریافت نکن. ایشان علاوه بر اشاره به آفت پول های یکباره در زندگی از این که باعث می شود یک نفر خودش نباشد گفتند. می گفتند بارها و بارها افراد به ایشان پیشنهاد شراکت در کارهای اقتصادی مشروع و بزرگ را داده اند و ایشان با وجود کمک به حل مشکل آنها شراکت را نپذیرفته اند. در جواب سوال من که چرا، جواب دادند: “چون خودم را از پول بیشتر دوست دارم” معتقد بودند اگر کسی دو بار از این کارها کند علاوه بر ورود پول هایی که برکت ندارد به زندگی اش، زبانزد خاص و عام شود و اعتبارش را علاوه بر درگاه خدا در مقابل مردم هم از دست دهد.
۲- آقای دکتر ربیعی فرد خیلی محترمی بودند. در بین چهره های سیاسی و دانشگاهی کسی نبود که برای ایشان احترام قائل نباشد. اما مشکل اینجا بود که علی ربیعی باوری را که حسین مرعشی داشت را نداشت. دکتر ربیعی قدرت را از خودش بیشتر دوست داشت. خیلی هم بیشتر. این را از همان روز اول که برای رسیدن به وزارت از فعالیت های گذشته اش به نوعی اظهار برائت کرد و راه ش را از دوست قدیمی اش جدا کرد باید می فهمیدیم.
ماجرا اما فقط به یک اظهار نظر در مورد چرایی حضور ایشان در کنار مهندس موسوی خلاصه نشد. آقای ربیعی برای رسیدن به وزارت به توافقات پر ابهام پشت پرده باور عجیبی داشت. این را بعد از انتصابات ایشان پس از کسب رای اعتماد از مجلس هم می شد فهمید. انتصابات عجیب و غریب و بدون تخصص در شرکت های زیرمجموعه وزارت رفاه نتیجه ناکارآمد”تر” شدن وزارتی شد که قرار بود نوید رفاه و بهبود شرایط کار و فضای اجتماعی را سر دهد. چون آقای ربیعی می خواست به هر قیمتی وزیر شود. ولو به قیمت گذر از باورهایی که روزی در کتاب “زنده باد فساد” به قلم تحریر درآورده بود. وزیر فعلی در عمل، دقیقا برخلاف آن چه که روزی به عنوان یک چهره دانشگاهی باور داشت عمل کرد.طبیعی هم هست کسی که برای ماندن در یک مسئولیت از هر نسیم و باد و طوفانی بترسد و بخواهد به جای پاسخگویی هر تهدیدی را از ابتدا متوقف کند، باید هر روز امتیازی بدهد تا با صندلی اش در قدرت کاری نداشته باشد.
در دور دوم دولت آقای روحانی وضع از این هم بدتر شد. اقای وزیر راه ماندن را یاد گرفته بود و تخصص ش در مذاکرات پشت پرده بیشتر شده بود. گدایی رای برای ماندن در وزارت، اصلی استراتژی مردی شد که دیگر خودش نبود. البته که صاحبان قدرت هم راه امتیاز گرفتن از آقای وزیر را یاد گرفته بودند. فقط لازم بود تشری بزنند تا به راحتی آنچه را که می خواهند بگیرند. چند امضا برای استیضاح جمع کنند و دست بگذارند روی نقطه ضعف آقای وزیر تا به راحتی به مقصود برسند.
۳- صحبت استیضاح آقای ربیعی که می شود همه می ترسند. چهار ستون تن شان هم می لرزد. چه امتیازاتی برای ماندن قرار است رد و بدل شود. نه از بابت استیضاح کنندگان خاطرشان جمع است نه از بابت وزیری که دوست دارد به هر قیمتی بماند. وزیری که ناکارآمد است. هم در مدیریت و اجرا و هم در کنترل فساد که شاید خودش هم بستر ساز فساد است. شرکت های شستا یکی از یکی پر زیان تر. سیاست های اشتباه پشت اشتباه و کابوس وزیر برای از دست دادن قدرت. پس این ترس طبیعی ست که بعد از بحث استیضاح قرار است چه حقی از بیت المال پشت مذاکرات قربانی شود تا آقای وزیر، وزیر بماند؟
آقای دکتر عارف، آقای دکتر مطهری، اقای دکتر پزشکیان شرف و شرافت شما و تعداد زیاد دیگری از نمایندگان به این مردم اثبات شده و لااقل کسی در شرافت و سلامت شما شک ندارد. به عنوان حقم از یک برگ رایی که به نام شما به صندوق انداختم این انتظار را دارم این دور پایان ناپذیر امتیاز دادن و باج دادن را در وزارت رفاه، کار و امور اجتماعی پایان دهید. مردی که دیگر خودش نیست نه توان آوردن رفاه را بر زندگی این مردم دارد، نه توان کمک به بهبود وضعیت کاری و نه توان کاهش بحران های اجتماعی را. به سوگندی که در پیشگاه ملت خوردید پایبند بمانید و صدای مردمی باشید که از سیاست های اشتباه جان به لب شده اند.