استاد عباس معیری و جهان مینَوی هنرش
عرض ارادتی به بهانه نهمین کلکسیون پاییزه گالری شمس
استاد عباس معیری و جهان مینَوی هنرش
روایت این ارادت البته طولانیست تا روزی که به دیدار در پاریس رسیده است: « ز بالا و دیدار و فرهنگ اوی». چنانکه به روایت منوچهر در شاهنامه، سخت است نوشتن از آن دیدارهای ماندگار: « به روی و به موی و به خوی و خرد»
شگفتا که در گذر از مترو (carimee) در پاریس نوزده، آتلیه شورآفرینی هست متعلق به هنرمند ایرانی، «استاد عباس معیری». این نام برای آنانکه به هنر نقاشی در جهان، عشق می ورزند، تنها یک نام نیست. نماینده ی نازنینی از یک نسل است که جهانی از صداقت و صفا و صمیمیت را یکجا با خود، به تصویر می کشد. «جهاندیده مردی، نماینده راه »
بسی جای تاسف است اگر متن جامعه ایرانیِ درون این مرز و بوم، اندک توفیق آشنایی با این نقاش و مجسمهساز ایرانی داشته باشد. اما در سفر از مرزهای اروپا تا خاور دور و نزدیک، به قول صائب تبریز، بیستون از تیشه فرهاد، پرآوازه است. چنانکه «استاد عباس معیری» نامی بلندآوازه…
وقتی ۱۰ دسامبر۱۹۷۰ میلادی برای ادامه تحصیل به پاریس میرفت، خودش هم فکر نمیکرد که برای همیشه بماند و دست روزگار نگذارد که به سرزمین کهن خویش بازگردد. او در پاریس ماند و البته ماندگارترین آثارِ جهان بی انتهای هنر ایرانی را خلق کرد.
با همه ی آن ۲۰ جایزه معتبر جهانی که کسب کرده و با همه ی آن 50 کنفرانسی که در مورد سنت و ریشه نقاشی ایران در شهرهای مختلف اروپا برگزار کرده،
با وجود دریافت جایزه جهانی «نیس» و ثبت نامش به عنوان نقاش برجسته در دانشنامه هنرهای زیبا و کتاب کلکسیونرها در فرانسه، و با همه افتخارات جهانی که به نام ایرانی خلق کرده است،
اما هیچ کدام اینها، او را از جهان مینَوی بلندی که روحش را درنوردیده، جدا نکرده است. شاید این کلمات برای کسی که از نزدیک با «استاد»، حشر و نشر نداشته باشد، توصیف مشتی واژه به ذهن بیایند؛ اما برای نویسنده این قلم که حقیقتِ زیست اخلاقمدارانه او را از نزدیک دیده، به قول حکیم نظامی، باید در مینوی میناگونش نشسته باشی تا دریابی چه گوهریست. این واژه ها را تنها می شود در یک دیدار ساده با او محقق یافت.
نگاه «استاد معیری» به هستی، بر بلندای همه خواسته های مادی اش از هنر نشسته است و روحش وقتی تک به تک آثار هنری را برایت تشریح می کند، معنای تمام عیار عُزلت یک «اَبرمرد» را به تصویر می کشد؛ آنگونه که نیچه در «چنین گفت زرتشت» عُزلت در کوههای آلپ را روایت میکند و میخواهد شَهد خِرد خویش را به انسانها بچشاند.
همه آموزه های مینیاتور ایرانی و شور و شیدایی ادبیات و شعر فارسی و تاثیر پیدا و ناپیدای کوبیسم، آثار استاد معیری را یگانه و منحصربه فرد کرده است. درگذر از این چهار دهه گذشته، بیش از صدها فرانسوی و ایرانی در پاریس، شاگردی او کرده اند که امروز بر کرسی های آموزش نقاشی نشسته اند. آنچنانکه در سال ۲۰۱۴ نمایشگاهی از شاگردان فرانسوی و ایرانی او در موزه هنرهای ملی ایران برگزار شد.
او البته در ایران تنها یک نمایشگاه انفرادی داشته است؛ در سال ۱۹۷۷ میلادی در گالری «لیتو» و پس از آن دیگر نمایشگاهی در ایران نداشته است.
جمعه این هفته ( 24 اذر ماه)، در نهمین کلکسیون پاییزه گالری شمس در تهران، در کنار همه نامهای پرفروغ هنر ایرانی، نامی میدرخشد که شاید برای نسل جوان ایرانی ناآشنا باشد. در این کلکسیون، دو اثری از «استاد عباس معیری» به نمایش گذاشته می شود.
وظیفه خود دانستم تا به عنوان درسآموز کوچکی در جهان هنر ایرانی، به احترام حضور آثاری از هنرمندی که سالیان درازی ست دور از وطن، قلبش به عشق ایران، گرمابخش هنرایرانی بوده، نامش را و نشانش را در این نمایشگاه ارجمند، گرامی دارم.
با آرزوی سلامتی پیوسته استاد و همسر گرانقدرش – بانو شیوا معیری- و با آرزوی روزی که ایران و ایرانی، شاهد نمایشگاه انفرادی او باشد.
پوستر نخستین و آخرین نمایشگاه استاد عباس معیری در تهران، گالری لیتو، سال ۱۳۵۶