آخرین خبرها

در آمدی بر دولت – شهر پیامبر(ص)

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

داوود فیرحی: دولت- شهر پیامبر اسلام (ص)، اصطلاحی است که به جامعه سیاسی جدید التأسیس مسلمانان در شهر یثرب اطلاق می شود. این نوع از ساخت سیاسی / حقوقی متعاقب هجرت پیامبر اسلام(ص) در سال622م. بدان شهر شکل گرفت و به همین لحاظ در تاریخ اسلام با عنوان شهر پیامبر؛« مدینه النبی(ص)» نامیده و شهرت یافت.این مقاله  خلاصه ای از یک نوشته مفصل و تفسیر گونه ای است بر سندی سیاسی از پیامبر اسلام(ص) که دراوایل هجرت به یثرب تهیه و به تأیید مهاجر و انصار و دیگر شهروندان این شهر رسیده بود. و به عنوان «صحیفه النبی (ص)» یا قانون اساسی مدینه خوانده می شود.

صحیفه نشان می دهد که در صدر اسلام برداشتی سیاسی از مفهوم «امت» رواج داشت؛در دولت – شهر پیامبر،قطع نظر از فاکتور های اعتقادی، همه آنان که مستقیم یا غیر مستقیم مشمول پیمان می شدند، اعم از مسلمانان و یهود و حتی مشرکان مشمول پیمان ، زیر مجموعه «امت» تلقی می شدند.

الف) از قبیله اَیمانی تا شهر اسلامی

ـ هجرت و حکومت

طی سیزده سال بعثت پیامبر(ص)، روابط بین قبایلی نقش مهمّی در گسترش اسلام در مکّه ایفاء کرده بود؛ پیامبر اکرم (ص) با هنرمندی تمام از این فرصت‎های ساختاری بهره می‎جست؛ «قریش به موجب پیمان‎های قبیله‎ای نمی‌توانستند به پیامبر(ص) آسیب جانی برسانند، زیرا در این صورت با بنی‌هاشم درگیر می‌شدند و ممکن بود تیره‎های هم‎پیمان بنی‌هاشم نیز در میان آیند و نظم مکّه به طور کلّی به «وضع جنگی» بدل شود. بدین جهت مخالفت قریش با پیامبر(ص) از حدّ بدگوئی و آسیب‎ های جزئی بیشتر نبود».[1]

این وضعیت خاص پیامبر(ص) نبود، بلکه برخاسته از ساخت عمومی مکه به عنوان «شهر قبایل» بود. بدین‎سان، در کنار پیامبر اسلام، دیگر «شباب مکّه» نیز که تبار قبیله ‎ای داشتند، از حمایت قبیله برخوردار می‌شدند.

امّا «شهر قبیله ‎ها» به رغم حمایت جدّی از هم ‎تباران، هرگز جای امنی برای مسلمانان بی‎پناه نبود. درست به همین دلیل بود که پیامبر اسلام، در تدارک امتی / قبیله ‎ای ایمانی در شهر قبیله (مکه) بود. مسلمانان در مقطعی از تاریخ بعثت، به مرحله ‎ای از عدّه وعُدّه ـ از حیث روابط بین القبایل ـ ‎رسیدند که در سال ششم بعثت جرئت کرده و تصمیم گرفتند آشکار و دسته جمعی به سوی کعبه آمده و پیش چشم قریش، طواف و نمازی به رسم مسلمانی به جای آورند.

اما با این همه آنان همواره در معرض اقدامات و تهدیدات جدّی ـ نه در حدّ جنگ ـ قریش قرار داشتند. تصور چنین شرایطی هر پژوهشگر تاریخ اسلام را به درون نوع خاصی از روابط قدرت در مکّه وارد می‌کند؛ روابطی که نتایج عملی آن بی‌آنکه «شرایط امکان جنگی قبایلی» را تدارک کند، روابطی معطوف به «خواست مذاکره» و «اجماع شرفا» است.

طبیعت این نوع از روابط قدرت است که: اولاً؛ قریش را به سمت مذاکره با بزرگ بنی هاشم، ابوطالب سوق می‌دهد. ثانیاً؛ ابوطالب، و به تبع او، بنی‌هاشم و بنی مطلب را به پایداری در حمایت از پیامبر(ص) بر می ‎انگیزد. ثالثاً؛ و سرانجام از درون این روابط قدرت و مقاومت، اندیشه تحریم مسلمانان و بنی هاشم زاده و پرورده می‌شود و آنگاه بنی هاشم و بنی مطلب و مسلمانان (مؤمنانی غیرهاشمی در کنار هاشمیان غیرمؤمن) مدتی حدود 2 یا 3 سال خود را در شعب ابی‎طالب در محاصره اقتصادی می‎ بینند.

محاصره مسلمانان و ماجرای شعب ابی‎طالب، در نیمه رجب سال دهم بعثت پایان یافت[2]، امّا رحلت حضرت خدیجه و ابوطالب همین سال را برای مسلمانان «عام الحزن» کرد.

متعاقب وفات خدیجه و ابی‎طالب در عام الحزن، جرئت و آزار قریش نیز فزونی بیشتری یافت، و این امر، به رغم حمایت‎های تعصب‎ آمیز بنی‌هاشم از پیامبر، دعوت اسلامی را در سه سال آخر دوره مکّی به بن‎ بستی پیچیده‎ راند. شکل‎ گیری چنین شرایطی است که «اندیشه ‎هجرت» و خروج از مکّه را در ذهن پیامبر(ص) و مسلمانان تقویت نمود.[3]

ـ تعیّن یثرب

با تشدید آزار قریش، و انسداد دعوت اسلامی در سال دهم هجرت، پیامبر(ص) در جستجوی اقوام و قبایل دیگر برآمد که دل‎هایشان آمادگی بیشتری برای پذیرش دعوت داشتند و امید می‌رفت که خاک سرزمینشان برای نشو و نمای اسلام مناسب و مساعدتر باشد. پیامبر(ص) در راستای همین راهبرد «نگاه به بیرون» بود که به تنهایی آهنگ طائف و حتی کِنْدّه کرد.

به گفته‌ طبری «پیامبر در موسم حج به دیدار و دعوت قبایل پرداخت و به نزد عقبه، گروهی از قوم خزرج را بدید». آنان دعوت پیامبر را پذیرفتند، و به ناگاه، یثرب به مرکز توجّه محمد(ص) در راستای استراتژی هجرت بدل شد.[4]

ـ ساخت قبایلی یثرب

نخستین ملاقات با ارزش پیامبر(ص) با یثربیان، دیدار کوتاهی بود که آن حضرت با شش نفر از مسافران یثرب در مکه، در موسم حج سال دهم انجام داد. این افراد عبارت بودند از: اسعد بن زراره(زریق)، عوف بن حارث (بنی نجّار) رافع بن مالک(زریق)، عقبه بن عامر(سواد)، قطبه بن عامر(سلمه) و جابر بن عبدالله[5]. سال بعد شش نفر دیگر به جمع فوق از مردم یثرب اضافه شدند و پیمان نخست عقبه را با پیامبر(ص) بستند. نتیجه مهمّ این پیمان مأموریت تبلیغی مصعب بن‌عمیر از جانب پیامبر اسلام در یثرب بود. فرستادن مصعب به یثرب، نقطه عطفی در تاریخ انتشار اسلام بود. پیامبر(ص) هنگام اعزام وی به یثرب آگاهی‎های لازم را از این شهر در اختیار مصعب قرارداد؛ وضعیت شهر یثرب، آمادگی‎ ها و مخالفت‎های ضعیف در برابر انتشار اسلام را گوشزد کرد. وجود قبایل در‎گیر با هم، و فقدان گروههای متّحد و هم‎ پیمان از متنفذین، از جمله عوامل ساختاری بود که گسترش اسلام در یثرب را تسهیل می‌کرد.

تحلیل پیامبر(ص) از وضعیت یثرب، داهیانه بود؛ در دوره جاهلی ساکنان یثرب به دو گروه اصلی تقسیم می‌شدند که عبارت بودند از یهود و عرب. یهودیان اورشلیم که در سال 70 میلادی توسط تیتوس، امپراطور روم، سرکوب شده بودند، به تدریج در یثرب ساکن شده بودند.

اعراب مدینه، به رغم موفقیت‎ هایی که در یثرب داشتند، هرگز قادر به تأسیس یک نوع قدرت و حکومت متمرکز نشدند. در نتیجه، از فروپاشی حکومت یهود به بعد ساختاری از زندگی مدنی و سیاسی شکل گرفت و تداوم پیدا کرد که بر «استقلال هر قبیله وعشیره» استوار بود. به هنگام هجرت پیامبر(ص) به یثرب، نه تنها اعراب، بلکه قبایل یهودی نیز از نظر سیاسی از یکدیگر جدا بودند.

«در آن هنگام هر عشیره، به تنهایی عهده‎ دار کارهای خویش بود و هر یک از عشایر دارای یک یا چند «اُطم» (قلعه) بودند که به هنگام جنگ به آن پناه می‌بردند. »[6]

استقلال قبایل یثرب، به طور ساختاری بر دو رکن اساسی استوار بود: اُطم و رَبعه. این دو مفهوم آگاهی‎ های سودمندی نسبت به شرایط تاریخی و الزامات ساختاری دولت پیامبر(ص) ارائه می‌کنند.

اُطم بنایی بلند و مستحکم بود که معمولاً به عنوان برج دیدبانی و قلعه دفاعی قبیله مورد استفاده قرار می‌گرفت. از این حیث، «اُطم» مفهومی جغرافیایی است که فضای هندسی شهر یثرب را در نظام قبایلی تصویر می‌کند.

مردم یثرب، شاید به دلیل وسعت شهر، دوری محله ‎ها از هم، و نیز اشتغال مردم قبایل به زراعت، ارتباطات سیاسی عمیقی با سایر قبایل نداشتند. همین امر دو نتیجه مهم داشت: از یکسو به دلیل عدم تمایل به جنگ‎ ها و درگیری‎ های گسترده، نیازی به پیمان ‎های گسترده و در نتیجه جابجایی عرف‎ ها و سنن قبیله ‎ای نبود. از سوی دیگر به دلیل فقدان قدرت مرکزی (که بتواند مانع از منازعات قهری شود و پناهگاهی برای طرح اختلافات و تقاضای حکمیت باشد) هر گاه منازعه‎ ای بین دو یا چند قبیله شکل می‌گرفت برای مدتی طولانی دوام می‎ یافت. و بنابراین احساس ناامنی از یک سوی و تمایل به استقلال و تمایز در آداب و سنن قبیله از سوی دیگر، دو همزاد هم طراز در ساختار زندگی قبایل یثرب بود.[7] همین وضعیت، شاید دلیل اساسی است که مفهوم «رَبعه» را به دومین رکن اساسی در حیات اجتماعی یثرب بدل کرده بوده است.

اگر اُطم و محلّه نماد استقلال و تمایز جغرافیایی قبایل در یثرب بوده است، مفهوم «ربعه» ناظر به استقلال در روابط اجتماعی، آداب و رسوم، و سنن ویژه هر قبیله می‌باشد. در واقع، اجتماع عشایری، اساس روابط و تنظیم‎ های شهری در یثرب بود. افراد یک قبیله دارای روابط مستحکمی از قبیل: ارث، عاقله، خویشاوندی و غیره بودند.[8]

قبایل یثرب، با حفظ استقلال داخلی از حیث ربعه (آداب و رسوم) و محلّه / اُطم (قلعه)، بنا به ضرورت‎ های جغرافیایی (موقعیت محلّه‎ ها) و اجتماعی (مناسبات قومی) وارد پیمان‎ های بین قبایلی می‌شدند و بدین ترتیب، همواره سبک ه‎ای از پیمان‎ های هر چند نااستوار در میان اعراب، یا اعراب و یهود شکل می‌گرفت. در حقیقت، عامل بوجود آمدن این گونه پیمان ‎های نااستوار از هم گسیختگی درونی یهودیان و جداشدن عرب‎ های یثرب از یکدیگر بوده است. این دوری و جدایی ‎ها، که روز به روز بر دامنه آن افزوده می‌شد، تأثیر فراوانی در از میان رفتن موازنه سیاسی آن دوران و گسترش بیم و هراس و از میان رفتن امنیت قبایل داشته است.[9]

این اشارات، نشان می‌دهد که یثربیان اسلام را برای بهبود اوضاع داخلی خود، امنیت اجتماعی و آرامش روحی پذیرفتند؛ چیزی که سرشت عرب یثرب نیازمند آن بود.[10] پیامبر اسلام(ص) با آگاهی از ساخت قبایلی یثرب، و میل باطنی یثربیان به اسلام در نشست عقبه اولی بود که تصمیم به اعزام مصعب بن عمیر گرفت. تلاش‎های تبلیغی مصعب و همکاری نخستین مسلمانان از انصار، مقدمات پیمان عقبه دوّم و هجرت تاریخی مسلمانان به یثرب را تدارک نمود.

ـ پیمان عقبه دوّم و مقدمات هجرت

در آستانه ذیحجه سال سیزدهم بعثت (622م) 73 مرد و دو زن یثربی، در نیمه های شب، پیمان عقبه دوّم را با پیامبر اسلام(ص) منعقد کردند. اهمیت این پیمان به استقرار اسلام و نشر آن در یثرب باز نمی‎ گردد؛ زیرا این مهمّ پیش از تشکیل پیمان عقبه انجام شده بود. اهمیت عقبه دوّم به عزم و اراده مسلمانان یثرب بر دعوت از پیامبر جهت هجرت به یثرب و حمایت و پشتیبانی از مسلمانان مهاجر بود که ارزش حقوقی الزام ‎آور در عرف آن دوران داشت.

عقبه دوّم با قصد نهایی کردن و قطعیت بخشیدن به تعهدات متقابل پیامبر(ص) و نمایندگان مردم یثرب بوده است. بیعت عقبه دوّم، به دلیل تعهدات نظامی، «بیعه‌الحرب» نیز نامیده شده است.[11] تعهدات سیاسی و نظامی پیمان، اهمیت خاصی دارند؛ رسول خدا به آنان اطمینان داد که در هر صورت، در کنار انصار خواهد بود و در صورت پیروزی به میان قوم خود ـ قریش مکّه ـ بر نخواهد گشت. پیامبر(ص) فرمود: «خون با خون و ویرانی با ویرانی، من از شمایم و شما از من هستید. می‎ جنگم با آنکه می‎ جنگید و در صلح هستم با آنکه در صلح هستید».[12]

در مقابل، تعهدات دفاعی انصار مشروط به دفاع در شهر یثرب بود و ظاهراً جنبه تهاجمی نداشت.

به هر حال، پیمان عقبه دوّم زمینه ‎های حقوقی و سیاسی لازم را برای هجرت به مدینه و شکل‎ گیری دولت مستقل پیامبر(ص) و ظهور «دوله النبی» در «مدینه النبی» تدارک نمود. این پیمان جایگاه و پایگاه تازه ‎ای را برای رسول خدا به وجود آورد که بستر آن مجموعه ‎ای از افراد قبایل متعدد ولی جدا از هم بودند که فاقد قدرت مرکزی و نظم سیاسی فراگیر بودند؛ رهبر و رئیسی هم نداشتند تا پراکندگی آنان را از میان برداشته و کارها را منظم سازد. این پیمان در حالی به وقوع پیوست که پیامبر اسلام(ص) به دور از خصومت های یثربیان قرار داشت و از این رو، بالاتر از درگیری‎ ها و کشمکش‎ های قبیله ‎ای قرار گرفت. جایگاه جدید مرکزی کشاورزی محسوب می‌شد که از راه قافله‎ های تجارتی قریش بس دور و در نتیجه از نفوذ اقتصادی و اجتماعی مکیان در امان بود.[13] همین وضعیت، شرایط امکان را برای ظهور دولت ـ شهر پیامبر(ص) تدارک نمود. در زیر به ساخت و تحولات این نخستین شهر اسلامی؛ مدینه‌النبی(ص) می‎پردازیم.

ب) ظهور دولت ـ شهر پیامبر(ص)

چنانکه گذشت، پیمان عقبه دوّم، با توجه به خصایص و الزاماتی که داشت، فرصتی مغتنم برای پیامبر اسلام(ص) و جماعت مسلمانان بود. ماهیت این پیمان و گزارش ‎های تاریخی حاکی از آن است که پیامبر(ص) از همان ابتدا در اندیشه تأسیس یک جامعه اسلامی با تمام لوازم و الزامات سیاسی ـ نظامی آن بود.[14] به همین دلیل، با تحلیلی که از اوضاع یثرب داشت به چند اقدام مهم و تعیین کننده خطر کرد؛ 1) اقدامات اولیه، 2) بنیان دولت ـ شهر مدینه، 3) تحولات شهر پیامبر(ص). در این نوشته، به اقتضای محدودیت‎هایی که داریم، به اختصار به موارد سه گانه فوق اشاره می‌کنیم.

1ـ اقدامات اولیه

الف) تعیین نقیبان

نخستین اقدام سیاسی ـ فرهنگی پیامبر(ص)، پس از پیمان عقبه دوّم، تعیین نقیبان دوازده‎ گانه از مسلمانان یثرب، به منظور گسترش نفوذ اسلام در این منطقه بود. گزارش ‎های تاریخی نکته بسیار ظریفی را در اقدام پیامبر(ص) ثبت کرده‎ اند. پیامبر اسلام(ص) بی‌آنکه خود کسی را تعیین کند، از یثربیان حاضر در عقبه خواست تا دوازده نماینده را به عنوان سرپرست قوم خود معرفی نمایند. طبری می‌نویسد: پیامبر(ص) فرمود: «دوازده نقیب برگزینید که به کار قوم خویش بپردازند». و دوازده نقیب برگزیده شد، نه تن از خزرج و سه تن از اوس. ابن اسحاق گوید: آنگاه پیمبر خدا به نقیبان گفت: «بر کار قوم خویش هستید و مانند حواریان عیسی بن مریم، سرپرست آنهایید، و من نیز سرپرست قوم خویشم».[15]

محمّد حمید الله، پس از اشاره به انتخاب نقیبان از سوی یثربیان حاضر در عقبه، اضافه می‌کند که پیامبر اسلام، سپس اسعد بن زراره را مهتر نقیبان ساخت.[16] گزارش ‎های تاریخی به حضور مؤثر این اشخاص در طول حیات سیاسی پیامبر و مدینه النبی(ص) اشاره کرده ‎اند.[17]

ب) شرط هجرت

«هَجْر» در لغت «ضد وَصْل» است. جدایی و ترک معنای اصلی این واژه را تشکیل می‌دهد، چه این جدایی معنوی باشد یا مکانی. امّا در صدر اسلام، عقیده و مکان در مفهوم هجرت به هم تنیده بود و شرط ایمان اسلامی هجرت مکانی به یثرب بود. مسئله هجرت از مکه به مدینه، جدای از اینکه یک امر سیاسی تلقی می‌شد، ظاهراً وجوب شرعی نیز داشت. گفته شده که خداوند به پیامبر (ص) دستور داد تا هجرت کند و او این آیه را خواند: رب ادخلنی مدخل صدق واخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطاناً نصیراً (اسراء / 80).

شرط هجرت هم چنان در همه بیعت‎ ها تا هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت) باقی بود. آیات قرآن نیز حداقل در چند مورد لزوم هجرت به مدینه را شرط ایمان تلقی کرده است. در آیه 97 سوره انفال آمده است: آنانکه در حالیکه ملائکه جانشان را می‌گرفتند در حق خود ظلم کرده بودند، فرشتگان از آنان پرسند؛ شما کجا و به چه کار بودید؟ گویند: ما مستضعفان در روی زمین بودیم، فرشتگان گویند: «الم تکن ارض الله واسعهً فتهاجروا فیها فاولئک مأویهم جهنم وساءت مصیراً». در آیه 100 نیز می‎ افزاید: ومن یهاجر فی سبیل الله یجد فی الارض مراغماً کثیراً وسعهً ومن یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ویدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله وکان الله غفوراً رحیماً (نساء /100).

هجرت مسلمانان مکّه نقطه عطف مهمّی در تاریخ اعتقادی ـ سیاسی اسلام تلقی می‌شود. آنان در مکه، خاندان و دیار و دارایی و ارزاق خود را فقط با توکل به خدا و به امید رضای او رها کردند و فقط تعداد اندکی موفق شدند که بخشی از دارایی منقول خود را به همراه به مدینه برسانند.

به هر حال، دستور هجرت با همه تبعات و مشکلاتی که برای مهاجرین و مردم یثرب داشت، از دیدگاه آینده تمدّن اسلامی ضروری می‌نمود: پیامبر(ص) و دیگر مؤمنان، با هجرت به مدینه، از مرحله تبلیغ و دعوت، به مرحله تأسیس دولت اسلامی منتقل می‌شدند. هجرت، بدین‎سان، گامی اساسی در تأسیس جماعت اسلامی و جمعیت قابل توجه بود که از ارکان عمده برای هر دولتی تلقی می‌شود.

دانشمندان علم سیاست، معمولاً، عناصر چهارگانه‎ای برای دولت در نظر می ‎گیرند که عبارتست از: جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت. به نظر می‎ رسد که دولت ـ شهر پیامبر(ص) با تکیه بر مفهوم هجرت، درصدد تأمین نخستین عنصر اساسی؛ یعنی جمعیت بوده است. جمعیت یا جماعتی که به خاطر تعلقات اعتقادی، «امّت» نامیده می‌شود.

شرط هجرت برای تشکیل جمعیت اسلامی چنان حیاتی بود که کسانی که به مدینه هجرت می‌کردند، به جز موارد بسیار اندک و آن هم با اجازه پیامبر(ص) مجاز به ترک مدینه نبودند و در صورت خروج از مدینه مصداق «التعرّب بعد الهجره» می‌شدند؛ این تعرّب به منزله کفر بود. ابن مسعود، از جمله لعنت شدگان در لسان رسول خدا را «اعرابی مرتدّی دانسته که تعرّب بعد الهجره داشته است».[18] همه این تدابیر سبب شده بود تا مدینه النبی مکان و فضایی متمرکز برای تعداد فراوانی از مسلمانان باشد که همبستگی اعتقادی آنان رکن جمعیتیِ لازم را برای استقرار دولت اسلامی پیامبر(ص) فراهم نماید. امّا این تلاش‎ های معطوف به هجرت، بدون پیوندهای مکمل دیگر، که انسان هایی با دستگاه ها و سنن قبیله‎ ای متفاوت را بیشتر به هم نزدیک نموده و تاروپود روابط اجتماعی آنان را مستحکم نماید، شکننده می‌نمود. شاید به همین دلیل است که پیامبر اسلام(ص) به سرعت نظام برادری را طرح و اجراء می‌کند.

ج) نظام برادری

مسلمانان مهاجر، ظاهراً در اوایل زندگانی خود در مدینه، علاوه بر مشکلات مالی، با برخی دلتنگی‎ های عاطفی و نیز ناراحتی‎ های ناشی از تغییر آب و هوا مواجه بودند. پیامبر اسلام دعا کرد که خداوند حبّ مدینه را نیز همانند مکّه در دل مهاجران قرار دهد. اعلان پیمان اخوّت نیز در راستای تخفیف همین مشکلات و دلتنگی‎ ها بود. این پیوند با پیمان هجرت مهاجران و نیز پیمان حمایت‎ های انصار مدینه تفاوت داشت. زیرا بر اساس آن روابط اجتماعی عمیق ‎تر میان آنان بوجود می‎آمد.

پیوند برادری که ظاهراً در ماه های نخستین هجرت صورت گرفت و برخی آن را در فاصله ماه پنجم و هفتم هجرت ذکر کرده ‎اند، امری فردی و اختیاری بود که التزام مالی به همراه داشت. این پیوند ظاهراً در دو مرحله؛ ابتدا میان مهاجرین سپس میان مهاجرین و انصار صورت گرفت.[19] 45 مرد از مهاجرین و همین تعداد از انصار که در بین آنان، هفده نفر از شرکت‎ کنندگان پیمان عقبه نیز بودند، این پیوند را بین خود برقرار کردند.

پیمان برادری که سابقه ‎ای در مکه نیز داشت،[20] بر پایه فرد استوار بود. بنابراین، بتدریج پیوندهای قبیله‎ ای را به نفع ظهور فرد و تعهدات فردی سوق می‌داد. این نوع پیوند برادری تنها مهاجرین نخستین را در برگرفت و پس از آن، تعداد روزافزون مهاجران در مدینه مشکلاتی را از نظر مسکن و معاش و روابط اجتماعی به وجود آورد که نیاز به تدابیر و راه‎ حل ‎های جدیدتر داشت. در این باره، در سطور آینده اشاره خواهیم داشت.

د) بنای مسجد النبی(ص)

تأسیس و بنای مسجد یکی از نخستین اقدامات پیامبر اسلام(ص) در مدینه شناخته می‌شود که در ماه های اول هجرت انجام یافته است. مسجد پیامبر(ص) که در مرکز مدینه و به مساحت اوّلیه 70 × 63 ذراع بنا شده بود، «مکان نماز» و «مرکز حکومت» بود: رسول خدا نمازهای پنج گانه را به همراه صحابه در آنجا برگزار می‌کرد؛ از همانجا به اداره امور مسلمانان و جامعه مدینه می‎ پرداخت، به ارسال نیروهای نظامی وپذیرش نمایندگان قبایل اقدام می‌نمود؛ قضاوت می‌کرد و خصومت‎ ها و منازعات بین مردم را حل و فصل می‌کرد. بعلاوه، مسجد پیامبر(ص) به تدریج به مرکز علمی و فرهنگی بدل شد، دارالشورای مسلمانان در امور عمومی و جنگ و صلح گردید. در عین حال، مرکزی اجتماعی برای رسیدگی به نیازمندی های نیازمندان بود. از این حیث، «مسجد» «نهاد عمومی» در جامعه اسلامی و رکن اساسی از ارکان دولت پیامبر(ص) بود؛ مؤسسه ‎ای بزرگ که شامل فعالیت‎ های دینی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و آموزشی گسترده می‌شد.

به هر حال مسجد النبی یکی از مهمترین اقدام مقدماتی رسول خدا برای تأسیس نخستین دولت اسلامی در مدینه النبی(ص) محسوب می‌شود که به عنوان نهاد عمومی و پایگاه اساسی در دولت پیامبر(ص) مورد توجه قرار گرفته بود. در زیر به ساختار درونی دولت پیامبر(ص) که او خود به تأسیس آن مبادرت کرده بود، می‎ پردازیم.

2ـ تأسیس دولت ـ شهر مدینه

اشاره کردیم که یثرب در آستانه هجرت پیامبر(ص) ترکیبی از عناصر و قبایل مختلف بود که هیچ نظامی آنان را پیوند نمی‌داد و وحدت و وفاقی نداشتند. مهمترین تلاش پیامبر(ص) تنظیم روابط اجتماعی مدینه در سایه دین جدید و در چارچوب یک دولت واحد بود. پیامبر اسلام(ص)،  در راستای این مهمّ، علاوه بر اقدامات مقدماتی، از قبیل پیمان عقبه، وجوب هجرت، نظام برادری و سرانجام تأسیس نهاد مسجد، به بنیان دولت ـشهر مدینه النبی(ص) اقدام نمود. ارکان چهارگانه دولت شهر پیامبر(ص)؛ یعنی جمعیت (امّت)، سرزمین (حرم)، حاکمیت و حکومت؛ و نیز ساخت درونی دولت پیامبر(ص)، در نوشته‎ ای که «صحیفه النبی» یا «قانون اساسی مدینه» معروف است، آمده است. به دلیل اهمیت این «صحیفه»، به تحلیل عناصر اساسی آن می پردازیم.

ب) ساخت دولت ـ شهر مدینه

این «پیمان عمومی» که رسول خدا(ص) در همان سال نخست هجرت میان عموم ساکنان یثرب، اعم از مسلمانان، یهود و مشرکان، طرح کرد، اولین گام ساختاری برای تأسیس نظم سیاسی براساس وحی اسلامی محسوب می‌شود.

بخش‎ هایی از این صحیفه مربوط به مسائل داخلی مدینه النبی(ص)، قسمتی مربوط به سیاست خارجی و اشاراتی نیز درباره حقوق مدنی قبایل و افراد هم ‎پیمانان آنان است. مجموعه این اشارات، ساخت اولیه دولت ـ شهر مدینه را تا حدودی توضیح می‌دهد.

1) ظهور یک «امت»

در آغاز صحیفه پیامبر اسلام(ص) آمده است: «این نوشته محمّد(ص) است در میان مؤمنان از قریش و مردم یثرب و هر کسی که از آنان پیروی کرده و به آنان ملحق شد و همراهشان جهاد کرد. آنها «امت واحده» هستند». بنابراین از آغاز بر یک مفهوم اساسی که پایه دولت اسلامی را تشکیل می‌دهد، تأکید شده است.

مفهوم «امت» در قانون اساسی مدینه، مفهومی «سیاسی» است؛ زیرا فراتر از اشتراکات و تعلّقات اعتقادی مسلمانان، از این حیث که بر بنیاد «قراردادی اجتماعی» استوار است، «قبایل یهودی» و هم‌پیمانان آنها، و نیز «مشرکان» مشمول صحیفه پیامبر(ص) را نیز شامل می‌شود. در بند 25 صحیفه تأکید شده است:

«واَنّ یهود بنی عوف امّه مع المؤمنین؛ للیهود دینهم وللمسلمین دینهم موالیهم وانفسهم الاّ من ظلم و اثم فانّه لایوتغ الاّ نفسه و اهل بیته؛ یهود بنی عوف، خود و هم‎پیمانان (موالی) آنها، با مؤمنین یک «امت» هستند؛ یهود به دین خود و مسلمانان به دین خودشان: مگر کسی که ]با پیمان‎ شکنی[ ستم بکند و گناه نماید، و چنین کسی جز خود و خاندانش را دچار زحمت نخواهد کرد. »

بندهای بعدی «صحیفه»، دیگر قبایل و تیره ‎های یهود و موالی (هم‎پیمانان) آنها را همانند حقوق سیاسی و مدنی یهود بنی‎ عوف لحاظ می‌کند. بدین‎ سان، آنان نیز به اعتبار قراردادی که در این صحیفه لحاظ شده‎، داخل در مفهوم«امت» می‎ باشند.

بخش‎ های دیگر «پیمان مدینه» حاکی از آن است که مشرکان مشمول این صحیفه نیز، به رغم تضادّ اعتقادی با مسلمانان، جزئی از «امت» تلقی شده­ا‎ند. قسمت دوّم بند 20 پیمان به نکته بسیار مهمّی اشاره دارد:

«هیچ مشرکی نباید مال و جان کسی از قریش را حمایت کند و پناه دهد و از دست یابی مؤمنی بر او حایل شود».

این اشاره نشان می‌دهد که؛ اولاً، مشرکانی به رغم عدم ایمان اسلامی، داخل در معاهده پیامبر(ص) و بنابراین مفهوم «امت» در این مقطع از تاریخ سیاسی اسلام بوده‎ اند؛ ثانیاً، آنان به جز مورد استثنایی قریش، می‌توانستند به دیگر مشرکان غیرقریش امان مالی و جانی دهند. اقدامی که همانند تک تک مسلمانان، حق آحاد مشرکان شامل پیمان بوده و مسلمانان ـ بنا به الزام پیمان ـ ملتزم به رعایت تعهدات آنان بودند.

به هر حال، مفهوم «امّت» در «پیمان مدینه» بی‌آنکه منحصر در مسلمانان باشد، یهود و مشرکان مشمول پیمان را نیز شامل می‌شده است.

2) پیدایش حرم: مرزهای جغرافیایی مدینه النبی(ص)

در بند 39 قانون اساسی مدینه آمده است؛ «وإنّ یثرب حرام جوفها لأهل هذه الصحیفه: داخل شهر یثرب برای اهل این صحیفه منطقه امن و حرم می‌باشد». پیامبر(ص) در ادامه صحیفه افزوده است که «پناهنده هر کس مانند خود او است، زیان و جُرمی نباید به او برسد». امّا آنچه در صحیفه پیامبر اسلام(ص) اهمیت بیشتری دارد، تأکید بر این نکته است که: «هیچ کس جز به اجازه اهل حرم (مدینه) نمی‌تواند پناهنده حرم شود».

ابن جُحیفه از سندی نام می‌برد که نزد علی(ع) بوده در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم، محمّد فرستاده خدا گفت: «هر پیامبری را حرمی است و مدینه، حرم من است».[21] از کعب‌بن مالک نیز روایت شده است که گفت: «پیامبر خدا(ص) مرا فرستاد تا بر بلندی‎ های مَخیض، الحیفاء، ذوالعشیره، وتیم، که کوه های مدینه ‎اند، نشانه‎ گذاری کنم».[22] حرم که در مقابل «حل» مرزبندی جغرافیایی شده است، محدویت‎ ها و احکام ویژه‎ ای دارد: ممنوعیت جنگ و خونریزی (به غیر از وضعیت دفاعی)، منع قطع درختان حرم، عدم تعدّی به کسانیکه پناهنده حرم شده‎اند، حرمت مسافران، قصاص غیرقاتل، منع ضرب غیر ضارب و … از جمله احکام ویژه حرم تعریف شده است که موجبات امنیت درون حرم را تدارک می‌کرده است.

3) استقلال داخلی قبایل

صحیفه پیامبر(ص) واحدهای قبیلگی آن روز مدینه را به رسمیت شناخته و استقلال در سنن و رسوم داخلی: «رِبعه»، حق پناهندگی و دیه مشترک این واحدها را تضمین کرده است. بدین سان، نوعی نظام سیاسی طراحی شده است که در عین انسجام کلّی، بر استقلال داخلی واحدهای تشکیل دهنده امت تأکید شده است.

مفهوم رِبعه یا رباعه در این خصوص معنایی حقوقی و سیاسی دارد: «انّهم امّه واحده علی رباعتهم»یعنی هر قبیله بر «رباع» خود خواهد بود؛ به همان ترتیبات و سننی که سابق داشتند. زیرا الرّبعه به معنای حالت و وضعیت پیشین از حیث رسوم و سنن قبیله‎ ای است[23]. بندهای سوّم تا یازدهم صحیفه با تصریح به نام تک تک قبایل اعم از مهاجرین قریش و انصار مدینه، بر حفظ استقلال درونی و منزلت پیشین آنان تعهّد نموده است. و بندهای 24 ـ 35 «عهدنامه» ضمن تصریح به نام قبایل یهود، استقلال داخلی یکایک آنان را همانند یهود بنی عوف تضمین کرده است[24].

بدین ‎سان، به نظر می رسد که پیامبر اسلام(ص)، با رسمیت دادن به خود مختاری داخلی قبایل از حیث ربعه، زمینه ‎های حقوقی لازم برای تحقق نوعی فدرالیسم قبایلی را در دولت ـ شهر مدینه تدارک نموده است. نوعی از ساختار حقوقی ـ سیاسی که پیامبر اسلام(ص) تا آخر عمر خود متعهّد به تعهدات آن بود و اگر تحولاتی رخ داد نه از جانب پیامبر اسلام، بلکه به دلیل نقض آشکار مفاد «عهدنامه» از سوی قبایل یهود و … بوده است.

4) فرد و فردگرایی

مفهوم «امّت»، و نیز تضمین رسمی «روابط قبیله» در نظام نامه پیامبر(ص) به معنای محو شخصیت و هویت فرد نیست. بلکه آزادی، برابری حقوقی افراد امت، و مسئولیت‎ های فردی از وجوه برجسته صحیفه محمد(ص) است. در بند 15 صحیفه آمده است: و أنَّ ذمه الله واحده یُجیر علیهم ادناهم، وأنّ المؤمنین بعضهم موالی بعض دون الناس: پیمان و پناه خدا برای همگان یکسان است، و فرودست‎ ترین مسلمانان می‌تواند از جانب سایر مسلمانان تعهّد کند (و کافران را پناه دهد) مؤمنان در برابر دیگران یاور یکدیگرند. این بند از منشور مدینه، در حالی تصریح و تعهد شده است که بر اساس سنن جاهلی فقط اشراف قبایل حق جوار و امان داشتند نه دیگران.

همچنین در بند 37 می گوید: هیچ فردی حق تجاوز به حقوق هم ‎پیمان خود را ندارد، پیدا است که یاری از آن ستمدیده است. در بند 36 به مجازات فردی اشاره دارد و می‌نویسد: هیچکس از کیفر زخمی که بر کسی وارد آورده است، بر کنار نمی‌باشد. هر کس به ناگاه کسی را بکشد بی‎گمان زیان آن جنایت به خود وی و خاندانش بر می‎ گردد.]47[: هر کسی هر کاری انجام دهد نتیجه ‎اش عاید خود او خواهد شد … و خداوند پناه‎ دهنده نیکوکاران و پرهیزگاران است.

5) حاکمیت

حاکمیت را معمولاً یکی از ارکان هر دولت دانسته ‎اند. منظور از حاکمیت، البته، انحصار مشروع قدرت است؛ قوانین یک جامعه را وضع، تفسیر، اجراء و تغییر می‌دهد. در صحیفه مدینه، حداقل در پنج مورد به مسئله حاکمیت خداوند اشاره شده و در دو مورد، داوری نهایی را به عهده خدا و رسول(ص) گذاشته است. در بند 23 خطاب به مؤمنان آمده است:

و هر گاه شما مسلمانان در کاری دچار اختلاف شدید، ]داوری درباره[ آن را به خدا و محمد(ص) باز گردانید. »

فقره فوق به حاکمیت خدا و رسول(ص) در میان مسلمانان اشاره دارد. امّا بند 42 صحیفه که در ذیل مواد مربوط به تعهدات متقابل یهود و مسلمانان آمده است، دامنه حاکمیت خداوند و رسول(ص) را به تمام اهل صحیفه، بنابراین، یهود و مشرکان مشمول عهدنامه سرایت می‌دهد:

بدین سان، حاکمیت و قدرت قضایی پیامبر(ص) تنها به مسلمانان محدود نمی‌شد، بلکه شامل یهود و مشرکین از اهل یثرب و هر آن کسی که به آنان و همراه آنان پیکار کرده نیز، می‌شده است. پیامبر اسلام مرجع و داور همه این گروهها در اختلافاتی بود که ممکن بود موجب اخلال در امنیت و نظم عمومی دولت ـ شهر مدینه شود.[25]

6) قانون

قانون‎ گذاری سیاسی، مالی، قضایی، مدنی و عبادی از اهم اقداماتی بود که در مدینه النبی(ص) و بیشتر در قالب آیات مدنی قرآن، و اقدامات پیامبر اسلام(ص) انجام گرفت. در مدینه آیات الاحکام اسلامی، که حدود پانصد آیه است، شروع و نازل شده است. این آیات که در حوزه‎ های مختلف زندگی فردی و اجتماعی قرار دارند، به تدریج هویت مستقل جامعه اسلامی را شکل دادند.

پیامبر اسلام(ص) در نخستین روزهای ورود به مدینه، و در راه قبا به مدینه، برای اولین بار در اسلام نماز جمعه بپا داشت و تشریع نماز جمعه را اعلام کرد.[26] در همین سال اوّل هجرت، چگونگی«أذان» به مثابه قاعده اعلان اوقات شرعی، نماز جماعت، مراسم و ضرورت‎ های اجتماعی خاص که نیاز به تجمّع فوری مسلمانان داشت، تعیین شد.[27]

در سال دوّم هجرت، احتمالاً در ماه شعبان، آیات (142 ـ 144 بقره) تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه مکه نازل شد، و در همین ماه شعبان، روزه ماه رمضان مقرّر و واجب گردید. در همین سال، زکات فطره و نیز نماز عید فطر تشریع شدند.[28] ابن کثیر تشریع «زکات اموال» را نیز ذیل حوادث سال دوّم هجرت ذکر کرده است.[29] همچنین، طبری، با درج حادثه بنی‎ قینقاع در ذیل رویدادهای سال دوّم، در مورد تشریع«خمس» از غنایم جنگی می‌نویسد: « و نخستین بار بود که پیامبر اسلام خمس گرفت، و خمس غنایم را بر گرفت و چهار خمس دیگر را به یاران خود داد. ».[30] بر خلاف طبری، برخی مؤرخین، حادثه بنی ‎قینقاع را که منجر به خروج آنان از مدینه شد، در اوایل سال سوّم ثبت کرده‎ اند.

به هر حال، زنجیره تشریعات (وضع قوانین شرعی) که عمدتاً در سال‎های اوّل هجرت صورت گرفت، هویت فردی و اجتماعی مسلمانان را حول محورهای معینی استوار نمود. بدین‎ سان تعیّن و تشخّص مسلمین به عنوان امتی خاصّ، در درون ساختار معینی از نظام سیاسی، که دولت ـ شهر مدینه النبی نامیده می‌شد، تکوین و تولد یافت؛ و نشو و نما و تحولات تعیین کننده خود را در تاریخ زندگی بشر آغاز نمود.

ج) تحوّلات دولت پیامبر(ص)

دولت پیامبر(ص) در چهار سال نخست هجرت، تنها محدود به مدینه بود. در آن هنگام، چنان که گذشت، هجرت به مدینه و استقرار در آن شرطی بود که بر هر تازه مسلمانی قرار داده می‌شد. هنگامی که اسلام پس از سال چهارم به قبایل حجازی اطراف مدینه گسترش یافت، به تدریج شرط هجرت برداشته شد. شرط هجرت با فتح مکّه در سال هشتم هجرت، به طور کلی لغو شد. با قرار گرفتن مکه در دایره دارالاسلام، دیگر قبایل بطور مسالمت‎ آمیز و داوطلبانه به دولت پیامبر(ص) پیوستند.

گسترش دولت پیامبر(ص) به قبایل خارج از مدینه، نه تنها موجب دگرگونی در ساخت عمومی دولت پیامبر(ص) نشد، بلکه دقیقاً براساس الگوی دولت مدینه استوار بود؛ الگویی که به موجب پیمان مدینه، استقلال داخلی قبایل را از حیث «ربعه» و جغرافیا (محله یا منطقه زیست قبایل) تثبیت کرده بود. بدین سان، نه تنها الغاء ساختار قبایلی از لوازم گسترش دولت پیامبر(ص) نبود، بلکه پیامبر اسلام «قبیله» را در درون «امت» جای داد و بی‎ هیچ تعارضی، تمامی استعدادها و انرژی نهفته در الگوی قبیله را در راستای گسترش دولت خود استخدام نمود. با این حال دولت پیامبر (ص) در این سال ها مشکلاتی را تجربه کرد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

1ـ صلح حدیبیه و گرایش های جهان شمول

منابع تاریخی تصریح کرده‎ اند که دعوت‎ های همگانی و جهانی پیامبر اسلام(ص)از سال ششم هجرت و پس از صلح حدیبیه آغاز شده است.[31] گفته می‌شود که در ماه ذی الحجه همین سال، شش نامه مهم پیامبر(ص) توسط شش تن از سفیران او به سوی پادشاهان ایران، روم، غسّان، اسکندریه، حبشه و دیگر قبایل بزرگ عرب فرستاده شد.[32] از آن پس نیز ارسال این گونه نامه‎ ها تداوم پیدا کرد. علی احمدی میانجی مجموعه نامه‎ های پیامبر اسلام(ص) را، با توجه به موضوع آنها، به چهار دسته تقسیم نموده است[33]:

اما به اعتقاد وی مضمون همه نامه‎ های دعوتی پیامبر(ص) به سران دولت‎ها و قبایل، به یک شکل است؛ هر چند کلمات و الفاظ گوناگون دارند، امّا همگی از دعوت به پذیرش اسلام و آیین حق سخن گفته‎ اند.

اقدام جدّی پیامبر(ص) به ارسال رُسُل و نامه‎ ها به سران دولت‎ های وقت، نشان می‌دهد که حضرت رسول(ص) در سال ششم هجرت، به تحلیلی‌جدید از وضعیت مسلمانان از یکسو، و وضعیت شبه جزیره و دنیای بیرون، از سوی دیگر رسیده بود.

پیامبر اسلام(ص) تجاوزات قریش را پشت عهدنامه صلح حدیبیه متوقف کرده بود. پیمان حدیبیه حاکی از نوعی توازن قوا بین مسلمانان و مشرکان قریش در مکّه است و در نتیجه آن، اولاً: منازعات قدرت از سلاح و شمشیر به عرصه ‎های غیرنظامی، از جمله منطق عقیده و تبلیغ عبور می‌کند، ثانیاً: آزادی عمل، امنیت و امکانات فرهنگی ـ سیاسی گسترده ‎ای در اختیار مسلمانان قرار می‎ گیرد. پیبامبر اسلام(ص) تحولات منتهی به صلح حدیبیه را آغازی برای فتح مکّه می دانست و آیات قرآن نیز این صلح را فتح و پیروزی آشکار معرفی کرد. «انا فتحنا لک فتحاً مبیناً»

علاوه بر موقعیت برتر مسلمانان در شبه جزیره، پیامبر اسلام(ص) در لحظه‎ ای از شرایط تاریخی قرار گرفته بود که می‌توانست به ارسال نامه و دعوت از سران امپراطوری‎ ها و دولت‎ های بزرگ خطر کند. زیرا او افزون بر عزم استوار در دعوت اسلامی و ایمان مطلق به تأیید خداوند، ارزیابی داهیانه‎ ای نیز از اوضاع داخلی، اضطراب و فروپاشی اجتماعی در امپراطوری‎ های بزرگ ایران و روم داشت: امری که از وجود نوعی «بحران معنا» در جهان سیاسی ـ اجتماعی آن روز حکایت داشت. این بحران چنان بود که هیچیک از امپراطوران و رهبران مخاطب پیامبر(ص)، توفیق تهدید عملی نسبت به جماعت مسلمانان صدر اسلام را نداشتند. بدین سان پیامبر اسلام(ص) با ارسال این نامه ‎ها شاید اهداف جهانی و منطقه ‎ای ویژه ‎ای را دنبال می‌کرد. از جمله اهداف جهانی می‌توان به دو نکته زیر اشاره کرد:

الف) عرضه محتوای کلّی آیین اسلام به جهانیان، یا حداقل اعلان ظهور دین خاتم به مردمان دوردست.

ب) کشف و ارزیابی افکار عمومی جهانیان نسبت به دین جدید و نیز آگاهی از نیّت‎ ها و سیاست‎ های فرمان روایان مختلف نسبت به دین اسلام و دولت جدید التأسیس مدینه. این نکته از این حیث حیاتی می‌نمود که تنظیم سیاست خارجی و استراتژی دفاعی پیامبر(ص) نسبت به دولت‎ های دور و نزدیک، و هم ‎پیمانان آنان در همسایگی شبه جزیره را رقم می‎ زد.[34]

از جمله مهم ترین اهداف منطقه‎ ای پیامبر(ص) در طرح دعوت عمومی رهبران سیاسی، می‌توان به سه محور اساسی زیر اشاره نمود:

1ـ فراخوانی قدرت‎ های مسیحی منطقه (مثل یمن و حبشه و مصر) به اتحّاد سیاسی در پرتو اصول مشترک اعتقادی.

2ـ پیشنهاد اتحّاد و حمایت سیاسی و نظامی به مجامع کوچک اهل کتاب (مثل یهود) در مناطق مختلف شبه جزیره ضمن احترام به آزادی مدنی و اعتقادی این اقلیت‎ها.

3ـ دعوت قبایل مشرک به اسلام و یا به اتحاد سیاسی با حکومت مدینه و برخورداری از حمایت‎ های مالی و نظامی ناشی از پیمان با مسلمین.[35]

این کوشش‎ها به تدریج پایه‎ های اقتدار دولت مدینه را چنان استوار کرد که قدرت‎ های محلّی دعوت پیامبر(ص) به اسلام یا اتحاد سیاسی و نظامی با دولت اسلامی را به جدّ مورد تأمل قرار دادند. در طی سال هفتم و هشتم تعداد قابل توجهی از حکّام محلی اعم از پادشاه عمّان، فرمانروای یمامه، بحرین، نجران، هَمْدان و یمن به اسلام گرویده یا از طریق پیمان‎ های سیاسی و پرداخت جزیه به اردوی مسلمانان پیوستند.

2ـ فتح مکّه؛ پیامدها و نتایج

چنان که گذشت، شرایط فرهنگی ـ سیاسی و نظامی پس از پیمان حدیبیه، موازنه قوا در شبه‌جزیره را به سود مسلمانان به هم زده بود. امّا یک حادثه حقوقی موجب تسریع پیامبر(ص) در بسیج ده هزار نفری برای فتح مکّه گردید: پس از گذشت 22 ماه از پیمان حدیبیه، قریش با یاری قبیله بنی بکر، حدود 23 تن از قبیله خزاعه را که هم‎ پیمان مسلمانان بودند، در یک حمله شبانه کشتند و بدین ترتیب، مفاد پیمان حدیبیه را نقض کردند. به هر حال، فتح مکه در رمضان سال هشتم هجرت صورت گرفت و با وارد شدن مکّه در حوزه حاکمیت مسلمانان، بسیاری از قبایل اطراف نیز به تدریج اسلام را پذیرفتند، یا از طریق پیمان‎ هایی به پیامبر اسلام پیوستند. مسعودی این واقعیت را در عبارت کوتاهی بیان می‌کند و می‎ گوید: زمانیکه مکّه فتح شد، عرب تسلیم اسلام شد (فلمّا فتح مکّه انقادت العرب للاسلام).[36]

به طوری که سال نهم هجرت را سال «وفود» یا سال «اسلام قبایل» نامیده‎ اند. ابن هشام می‌نویسد: پس از آنکه رسول خدا(ص) مکّه را فتح کرد و از جنگ تبوک نیز فراغت یافت، و به دنبال آن، هیأت اعزامی ثقیف از هر سو به مدینه آمده و اسلام اختیار کردند، از جانب سایر قبایل عرب نیز هیأت‎ های اعزامی از هر سو به مدینه رو‎آورد و به همین مناسبت آن سال را سال «وفود» نامیدند.[37]

مسائل اعتقادی، بویژه توحید، در رأس همه گفتگوهای پیامبر اسلام با «وفود» قرار داشت. پیامبر اسلام(ص) در تمام توافق‎نامه‎ های خود با هیأت‎ های سیاسی، توحید را مورد تأکید قرار داده‎اند.

تعهدات مالی وفود، شامل زکات برای مسلمانان و جزیه برای غیرمسلمان اهل کتاب بود. طبری نقل می‌کند که زکات در سال نهم هجرت مقرر شد و آیه «خُذ من اموالهم صدقه تطهرهم» (توبه / 104) در همین سال نازل شد.[38]

پیامبر اسلام، فلسفه وجوب زکات برای مسلمانان را توزیع اجتماعی ثروت معرفی کرد و قرآن کریم با اشاره به مصارف هشت گانه زکات، موارد دقیق مصرف آن را معین نمود.

در مورد جزیه نیز باید گفت، پیامبر اسلام(ص) در نامه‎ های خود به قبایل و جمعیت‎ های مسیحی و یهود و زرتشتیان[39]‎‎‎‎‎‎ آنان را در پذیرش اسلام یا پرداخت جزیه مختار می‌کند.

بدین سان، جزیه تعهد مالی اهل کتاب است. همچنانکه زکات تعهد مالی مسلمان؛ تا آنکه هر دو فریق، بدین لحاظ که عضو دولت اسلامی و جزئی از ملت واحده در تلقی پیامبر اسلام(ص) هستند، از حیث تعهدات مالی تکافؤ و تعادل داشته باشند[40].

ظاهراً پیامبر اسلام(ص)، جز تعهدات اعتقادی و مالی فوق، نکته دیگری را در گفتگو با وفود مدینه مورد تأکید قرار نداده است. اشاراتی وجود دارد که پیامبر اسلام(ص) به استقلال داخلی قبایل همچنان تأکید دارند و بنابراین، الگوی معطوف برقرار داد و استقلال قبایلی (فدرالیسم قبایلی) مدینه را به شرایط بعد از فتح مکّه نیز سرایت داده ‎اند. تمامی حرکات و مواضع پیامبر(ص) موجب شده بود که قبایل برای خود چیزی نزدیک به استقلال ذاتی در رفتار تصور کنند.[41]

پیامبر(ص) در بعضی نامه‎ های خود به فرمانروایان و رؤسای قبایل غیر اهل کتاب ، بر ابقای حکومت آنان به شرط اسلام آوردنشان تصریح کرده است.

به هر حال، یکی از اقدامات رسول خدا(ص) در خصوص وفود و قبایل، ابقای رؤسای سابق یا در موارد خاصی، تعیین رئیس از میان متنفذان هر قبیله بود. وفود حاضر در مدینه پس از اسلام آوردن به نمایندگی از قبایل خود، اسلام آنها را نیز اعلام می‌کردند. آنها چند روزی در مدینه میهمان پیامبر(ص) بودند و پس از آنکه فرائض اسلامی را فرا می‌گرفتند، پیامبر اسلام غالباً از میان خود آن‎ها و یا افراد دیگری به صلاحدید آنان، کسی را به عنوان سرپرست آنان تعیین و به منطقه و قبیله‎ شان اعزام می‌کرد.[42]

پدیده وفود و استقبال اکثر قبایل و اجتماعات مهمّ شبه جزیره از حاکمیت اسلام، پیامبر(ص) و مسلمانان را در موقعیتی استراتژیک قرار داده بود که می‌توانستند بی‎هیچ مشکلی علیه مشرکان و نفی شرک و بت‎پرستی موضع بگیرند. در چنین شرایطی، از آخرین ماههای سال نهم هجرت، سوره برائت نازل شد و آینده روابط مسلمانان و مشرکین در شبه جزیره را ترسیم نمود.

آیات سوره برائت، مکه و حرم آن را حرم اسلامی اعلان می‌کند که مشرکین در آینده حق ورود و برگزاری حج را نخواهند داشت.

ج) مشکلات دولت پیامبر(ص) در سال دهم و یازدهم هجرت

فتح مکّه، و تحولات متعاقب آن، بویژه پدیده وفود و اعلان برائت از مشرکین، به گسترش اسلام در شبه جزیره سرعت بخشید و قبایل عرب را در درون دولت پیامبر(ص) و امت اسلامی جای داد. امّا همین امر به تدریج، مشکلات فراوانی را نیز برای دولت پیامبر(ص) فراهم آورد. این مشکلات را می‌توان به مسائل درون مدینه (از حیث روابط مهاجر و انصار) و بیرون مدینه، یعنی روابط قبایلی مدینه با جماعات پیرامون تقسیم کرد.

1) مسائل قبایلی خارج مدینه: با گسترش اسلام، جمعیت زیادی، با حفظ ساختارهای قبیله‎ ای، عرف جاهلی، و با انگیزه‎ هایی که عمدتاً نااستوار و غیر ایمانی(سیاسی یا اقتصادی) بود، به حوزه امّت اسلام وارد شده بودند و اقتدار مدینه را پذیرفته بودند. برخی از قبایل متنفذ که تصورشان از اسلام، پیروزی قبیله‎ ای خاص بر دیگر قبایل بود، از همان ابتدا به اکراه زکات می ‎پرداختند. و توجیهات پیامبر(ص) در نامه‎ های خود به قبایل، نشان می‌دهد که پیامبر اسلام(ص) نیز با درک این مشکل نگرانی‎ هایی داشتند. این دیدگاه های قبیله ‎ای سرانجام به شورش‎ هایی کشیده شد که بعضاً، همانند اسودعنسی و مسیلمه، در قالب نبوّت‎ های دروغین ظاهر شدند. قبایل معترض، حتی نبوّت پیامبر اسلام(ص) را در چارچوب روابط قبایلی می‌دیدند.

2) مسائل داخلی مدینه: تحلیل قبیله ‎ای از ظهور و گسترش اسلام خاص قبایل خارج از مدینه نبود، بلکه چنین تحلیلی در دوران بعثت در مکّه نیز رواج داشت و قریش اسلام را دین بنی‌هاشم معرفی می‌کردند. همین وضعیت قومی در مدینه و در آستانه رحلت پیامبر اسلام مجدداً باز تولید شدند. به طور خلاصه اهم مشکلات داخلی مدینه که به تدریج پس از فتح مکّه ظاهر شدند، عبارتند از:

ـ ظهور شکاف قومی بین انصار و قریش

ـ ایجاد تمایز میان مهاجرین اوایل و مسلمانان اواخر (بعد از فتح مکّه)

ـ باز تولید اختلاف قومی مکه در مدینه و ظهور گرایشات قبیله‎ ای در درون مهاجرین

عوامل فوق به نوبه خود موجب ظهور و تکوین سه جناح متفاوت، با گرایشات و آرزوهای سیاسی متمایز در مدینه شده بود. این گرایشات سه گانه عبارت بودند از: الف) بنی‌هاشم، ب) انصار، ج) دیگر مهاجرین. هر کدام از این جناح ‎ها نیز فقط به اعتبار رقابت با دیگری کنار هم بودند، والاّ از انسجام درونی و ذاتی برخوردار نبودند به عبارت دیگر، در صورت فقدان رقیب، از درون تمایل به واگرایی و فروپاشی داشتند.

بدین سان آینده دولت پیامبر از درون و بیرون با مخاطرات مهمی مواجه بود و پیامبر اسلام(ص) به طور قهری از عواقب چنین وضعیتی خبر داشت. پیامبر(ص) به عیان می‌دید که پس از او امتّش در دهلیزهای تعصّبات قومی فرو خواهند غلطید و نخستین نمود آشکار این منازعات نیز، مناقشات قومی ـ سیاسی پیرامون آینده

منبع: شفقنا

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا