اثری ناشناخته از عرفان خراسان در قرن نهم هجری
اثری ناشناخته از عرفان خراسان در قرن نهم هجری
کتاب «وصیة للتائبین الی الله سبحانه» تألیف شیخ العارف بالله تعالی ابوبکر محمد بن محمد بن علی الخراسانی الخوافی البراباذیّ رحمه الله تعالی» به عربی و حاوی دستور العمل های عرفانی و از منظر مکتب صوفیانه رایج در ایران خاصه در خراسان است . به نظر می رسد نویسنده این اثر کسی جز زین الدین خوافی (م 757 ـ 838) نیست که از صوفیان متأخر خراسان و اهل سفر به شامات و مصر و نقاط دیگر بوده و در باره وی به تفصیل در منابع سخن گفته شده است. (بنگرید: الضوء اللامع، ج 9، ص 260، [در آنجا (2/295، 9/288] از فرزندان وی اسماعیل و ابراهیم محمد هم یاد شده است]، الکوکب الدریه، 4/493 ـ 494، القبس الحاوی لغرر ضوء السخاوی، ج 2، ص 361 ـ 362، و نیز: تعلیقات روضات الجنان و جنات الجنان، ج 2، ص ، 553) خانقاه و مزار وی در تایباد، از تاریخ 848 توسط وزیر شاهرخ هنوز هست.
از وی چند اثر بر جای مانده از جمله آداب صوفیه، فوائد، وصیة العارفین، و همین رساله که وصیة للتائبین است.) ظاهرا از این رساله، نسخه دیگر شناخته شده در ایران، جز نسخه مجلس به شماره 10060 وجود ندارد. از منهج الرشاد او در کشف الظنون 1/1882 یاد شده که نسخه ای در دنا معرفی نشده است. زرکلی نوشته است که در فهرست مغنیسا (ش 1152) رساله ای از او با نام الوصایا دیده که در آن گفته شده این رساله از زین الدین خافی است و آنجا آمده که آن را در قدس شریف نوشته است. تاریخ تألیف هم 825 آمده است. (الاعلام، 7/46). محتمل است که مقصود همین رساله باشد. در دنا هم از وصیة للتائبین نسخه مجلس یاد شده، و به همین زین الدین خوافی منسوب شده است.
نام کتاب و نویسنده روی صفحه عنوان آمده، اما نه مرحوم باستانی راد که یادداشتی روی نسخه نوشته، و نه فهرست نویس (فهرست مجلس، ج 32، ص 63، ش 10060)، درنیافته اند که این اثر خطی، ترکیبی از دو کتاب یا رساله است. نخستین آنها از آغاز تا صفحه 79 همین کتاب «وصیة للتائبین» از خوافی نامبرده است؛ دوم «المهلمات» که از صفحه 80 تا 113 این کتاب آمده و خود انجامه خاص خود را دارد. در واقع، دو کتاب، یکی از پایان ناقص بوده و دیگری از اول، و این هر دو، با هم صحافی شده است. رساله ملهمات، بر اساس انجامه آن، از شیخ المشایخ شیخ جمال الهانسیوی است که در 19 شهر جمادی الاخره من شهور سنه 984 تألیف شده، و کاتب آن شخصی به نام راشد بن سعد بن راشد بن ابی نفیسه النجدی، مالکی مذهب است. این رساله برخلاف آنچه فهرست نویس نوشته، رساله مستقلی است و ربطی به وصیة للتائبین ندارد.
مرحوم باستانی راد این نسخه را دیده و علی الرسم خود، یادداشتی در باره آن در صفحه اول آن نوشته است. او می گوید این اثر گنجینه ای از تصوف و عرفان و از متون قدیمه و نفایس ادب و فرهنگ ماست، اما یادی از مولف آن یعنی خوافی، در جایی نیافتم. سپس می افزاید شاید دلیل آن این بوده است که او بیشتر عمرش را در خارج از ایران یعنی حجاز و مصر و عراق بسر برده است. وی نه مولف را شناخته و نه از کتابی در جایی یادی یافته است. اکنون می دانیم که مولف آن کسی جز زین الدین خوافی نیست.
زین الدین خوافی که از شیفتگان مکتب سهروردی و طریقه اوست، در جایی از کتاب گفته است که این وصایا را در وقتی که در قدس شریف بوده نوشته است. همو افزوده است که وقتی به خراسان برگشته، مطالبی از آن را تغییر داده است (ص 69). همانجا نوشته است که اگر اجل فرصت دهد، کتابی در باره «ارتباط العالم الکبیر بالصورة الصغیر بالمغنی و العالم الصغیر بالصورة الکبیر بالمعنی و ارتباط العالمین بصفات خالقهما و سرّ اصطفاء الانسان و جعله مظهر العرفان فی رسالة جامعة» خواهد نوشت.
خوافی سنی حنفی و اهل تصوف، و روش او دفاع از طریقه مشایخ صوفی است. او در موردی از این اثر، از برخی از مدارس خراسان و خوارزم و تبریز یاد کرده و نامی از سلطان حسن هم آورده است. چنان که در شرح حال وی آمده، او سفرهای دور و درازی به شامات و مصر داشته و نامش برای شرح حال نویسان آن نواحی کاملا آشنا و بسیاری از عالمان از مشایخ یا شاگردان وی بوده اند.
چنان که از عنوان رساله بر می آید، «وصیة للتائبین»، شامل دستور العلمهایی برای توبه کاران است. او از ایشان خواسته شده است تا پس از توبه و بازگشت، این نکات را رعایت کنند:
یکی آن که حالا که بعد از سالها گناه بازگشته اند، بهتر است مراقبت از توبه خود کنند تا پایدار بماند. (ص 3). دیگر این که آرزوهای خام اهل باطل را که چونان چهارپایان تنها در فکر خوراک هستند، کنار بگذارند، و در فکر لباس فاخر و نشستن در خانه های زیبا و فرش های خوش نباشند (ص 5). دیگر آن که به علم آموزی روی آورند و اعتقادات صحیح خود را بر مذهب سنت و جماعت تصحیح کرده، از عقاید مبتدعه و مشبهه و معطله و قدریه و جبریه و وجودیه و تناسخیه و سایر مذاهب ردیئه مانند رافضه و خارجیه و دیگران دور شوند. بهتر است حنفی مذاهب باشند، هرچند اگر بر مذهب شافعی یا مالک یا احمد باشند درست است. مذهب مشایخ صوفیه، جمع میان مذاهب (فقهی) است «فان مذهب المشایخ الصوفیة علی الجمع بین اقوال الفقهاء». (ص 8). دیگر آن که مراقب رعایت سسن رسول الله ص باشند و آداب مشایخ را که بر پایه این سنن نهاده شده، حفظ کنند. او می گوید این موارد را شیخ شهاب الدین سهروردی به خوبی در کتاب عوارف المعارف شرح داده است. (ص 9). دیگر آن که بر امر رسیدن رزق از پروردگار تول بر خداوند کنند و در این جا سخنی از بایزید بسطامی آورده است. (ص 10). دیگر آن که رفاقت با ابناء الدنیا نداشته و به تملق از آنان نپردازند. سخنی از ابوبکر وراق ترمذی علیه کسانی آورده که اگر در پی کسب منزلت نزد مردم باشند، چیزی از منزلت نزد خدا بدست نخواهند آورد (ص 11). سخنی هم از جلال الحق و الملة و الدین الخجندی المدنی آورده است.
دیگر از آداب توابین آن که رفیق خوب انتخاب کنند (ص 12). دیگر این که وقتی از مردم فاصله می گیرند، به طاعت الهی بپردازند. این جا دستور العملی از جنید بدست می دهد (ص 13). دیگر آن که برنامه روزانه از صباح تا مساء داشته باشند که خود مولف هم نمونه ای از اعمال و ادعیه ای را که باید خواند بیان می کند (ص 15). این بحث طولانی است (تا ص 24) و ضمن آن می گوید که بخشی از وقت باید صرف تعلیم و تعلم شود. در اینجا شرحی از آداب آن را بیان می کند (ص 24 به بعد)، این که نیت معلم باید خالص باشد که اگر چنین نباشد، قلب او کدر شده و ذهن او هم خراب می شود. حفظ حرمت استاد یکی از مهم ترین امور است. نویسنده می گوید کسانی را دیده که حرمت استاد را پاس نمی دارند (ص 25). دیگر این که باید کتاب را قبل از مطالعه تصحیح کند «ینبغی له أن یصحح کتابه قبل المطالعة بالمقابلة مع کتاب صحیح معتمد». نیز این که قبل از دین شرح، اصل متن را خوب بخواند. فراوانند کسانی که پیش از خواندن متن و تلاش برای فهم آن، به خواندن شروح می پردازند و ذهنشان تنبل بار می آید. از جدال و خودنمایی در بحث کردن هم باید پرهیز کرد. در اینجا باز سخنی از سهروردی نقل می کند «مالا یذمّه الشرع، فهو حلال، رحمة من الله علی عباده…». (ص 26).
دیگر این که اگر در مدرسه یا خانقاهی یا مسجدی درس می خواند که با پول والیان ساخته شده، خود را گرفتار وسوسه برای رفتن از آن جا نکند، بویژه اگر همراهانی دارد که به تحصیل و طاعت و عبادت مشغولند. ظاهرا زاهدانی بوده اند که این کار را یعنی تحصیل در مدارسی که حکومت ها می ساخته اند، خوش نمی داشتند. او می گوید در این باره از شیخ سهروردی استفتاء کرده اند که آیا می تواند در این اماکن اقامت کرد، او گفته است: «نعم یجوز للمرید أن یسکن الربط التی بنیت من مال الولاة». (ص 26).
نویسنده می گوید، از شماری از زاهدان در شگفت است که با این که می بینند علمای ربانی و مشایخ قدیم در زمان خودشان، در دیگر بلاد، در مدارس و خانقاههایی که از مال حاکمان و ولات ساخته شده، سکونت می کنند، باز نسبت به اقامت کنندگان در این اماکن، انکار دارند. وی سپس شماری از مدارس بزرگ را بر می شمرد که توسط حاکمان و امیران ساخته شده است: «فمدرسة خوارزم، بناها الامیر قُتلغ تیمور، و مدرسة بخارا بناها الامیر مسعود بیک، و مدرسة سمرقند، بناها الامیر ضیاءالدین، و فیها بیت صاحب الهدایة رحمه الله، و بیت الامام شمس الائمة الکردریّ، و مدرسة هرات بناها الملک غیات الدین، و مدرسة طوس، بناها الوزیر نظام الملک، و مدارس تبریز و سبزوار [شیراز] و بغداد و سایر الممالک بنیت من مال الولاة». بنابرین تخطئه کردن اقامت در این مدارس، از بدی عقل و پلیدی نفس است: «من رکاکة العقل و اراءة النفس». بعضی از والیان امر در مصر، در ولایت، شناخت شده تر در امر ولایت از دیگران و دیگر بلاد هستند، زیرا ولایت را از خلفا گرفته اند. بنابرین «مدرسه سلطان حسن» و جز ان چگونه می تواند (اقامت در آن ها) حرام باشد و کسی جرأت کند که نشستن و اقامت در آنها را خلاف بداند؟ کدام درسه را یک بزاز یا طبیب ساخته است؟ (ص 27 ـ 28).
از آن پس باز به بیان برنامه جاری افراد در عبادت و زهد و طاعت بویژه اقامه نمازهای مختلف و صلوات بر رسول و ملائکه می پردازد. (ص 26 و بعد از آن). یک بیت فارسی هم جایی آورده است: «طاعت ناقص ما موجب غفران نشود / راضیم گر مدد علّت عصیان نشود». (ص 34). دیگر آن که مرتب روی وحدانیت خداوند و توحید افعالی او تأکید کنند. وی نمونه ای از مکاشفات خود را هم بیان کرده است (ص 38). عباراتی از نجم الدین کبری آورده، و اشعاری هم از عطار (ص 39). طرفه آن که خاتم ولایت را هم محمد المهدی می داند: «و خاتم الولایة هو محمد المهدی الموعود بظهوره سلام الله علیه» (ص 40). بیش از این شرح نمی دهد.
در این جا از سید الطائفه «جنید بغدادی» و ابوالحسین النوری، و ابوسعید الخزاز، و ابوالعباس احمد الدینوری، ابوالقاسم نصرآبادی، و ابوالقاسم قشیری کلماتی نقل از آنان یاد کرده است (ص 41).
دیگر از وصایای مولف برای توبه کنندگان این است که در وقت انقطاع الی الله، تمام اوقات خود را به ذکر لا اله الا الله سپری کنند و دایما خود را در محضر خدا بدانند. به علاوه، خیال شیخ خود را هم پیش چشمان داشته باشد «فانه رفیقه فی طریقه و هو معه بمعناه» (ص 43). روی ارادت به شیخ و این که این امر رمز استمداد از نبی است، بعد از این هم شرح داده داده است.
سپس روی آداب دیگری مانند دوام وضو، دوام صوم، دوام سکوت، دوام ذکر، از بین بردن افکار ذهنی «نفی خواطر» و امور دیگر تأکید می کند (ص 45). یکی از آنها هم «دوامربط القلب بالشیخ بالاعتقاد و الاستمداد» است. (ص 47). این مسأله بر این اساس است که به هر حال شیخ به شیخ تا برسد به نقطه اول، یعنی رسول ص بهم متصل می شود (ص 48). این در واقع استمداد از رسول است.
نکته دیگر «ترک الاعتراض علی الله تعالی و علی الشیخ» است (ص 49). از دیگر نکاتی که توبه کنندگان باید رعایت کنند این است که خانه خود را به روی افراد بازدید کننده باز نگذارند، کسانی که برای زیارت آنها و تبرک به آنها رفت و آمد می کنند. (ص 51). وی به شرح مفاسد این امر می پردازد و نکته ای هم از «شیخنا قدس سره»! نقل می کند (ص 52).
دیگر آن که باید همه کارها را به امر شیخ انجام دهد «بحضور الشیخ و امره الظاهر او امره الباطن» (ص 53). آن وقت حکایتی از یکی از اصحاب نقل می کند که بدون اذن وارد خراسان شد، در آن وقت شیطان در صورت خضر بر او وارد شد و …. (ص 53). شیطان بزاق دهانش را در دهان او ریخت و شد آنچه شد! در اینجا بحثی هم در باره امکان درآمدن شیطان در صورت انبیاء مطرح می کند (ص 54). ضمن این بحث، مطالبی از علاءالدوله سمنانی نقل کرده است (ص 55). قاعده این است که «من لم یکن له شیخٌ، فشیخه الشیطان» و تجربه ای هم از خودش در باره کسی را چنین دیده نقل می کند (ص 55 ـ 56).
دیگر این که اگر چیزی بین نوم و یقظه یا همان خواب و بیداری دید، چیزی بر آن کم و زیاد نکند (ص 56). وی همچنین نگران اوهامی است که در این وقت بر شخص فرود آید، یا تأثیری که شیطان بر او بگذارد (ص 57 ـ 58). «بر کناری شو زهر نقش که آن آید پدید / تا ترا نقاش مطلق زان میان آید پدید». (ص 59). این بحث طولانی است و مطالبی هم ضمن آن از شبلی و نیز علاءالدوله سمنانی نقل کرده است (ص 65 ـ 66). نیز از منازل السائرین شیخ عبدالله انصاری (ص 68). در ادامه از این که «وقت کتابة هذه الوصایا فی القدس الشریف» بوده یاد کرده و این که «لکن اقتضی الوقت تغییر بعضها فی خراسان». و وعده کرده کتابی در باره مشابهت عالم کبیر و عالم صغیر بنگارد (ص 69).
بحث در باره آنچه که میان خواب و بیداری یا خواب دیده می شود، انواع و تفسیر آنها، ادامه می یابد. نوعی تجزیه و تحلیل روحی و روانی در دیدن اشیاء مختلف و این که هر کدام اینها چه تفسیری دارد: «یری العداوة فی صورة الحیة، و یری ایذاء الناس باللسان فی صورة العقرب»، دشمنی را در قیافه مار و آزار زبانی مردم را در عقرب می بیند (ص 72). اگر دید که به بیت المقدس سفر می کند، مقصود آن است که در حال اصلاح حال و تنزیه نفس است (ص 74). این قسمت مشابه مواردی ست که در تعبیر خواب گفته می شود، اما در اینجا با مسائل عرفانی و صوفیانه درآمیخته شده است: نفس دارم که هر نفس مه گردد / گویم ریاضت دَهَمش بِه گردد / چندان که به جهد لاغرش گردانم / از یک سخن فضول فربه گردد» (ص 77).
تصویر سازی و مشابه گرایی میان آنچه در «واقعات» یعنی خواب دیده می شود با آنچه تأویل آن به شمار می آید، ادامه دارد: «و تری الدنیا فی صورة النجاسة» و اگر سالک ببیند که لباسش آلوده شده، بداند که در زندگی، متمایل به دنیا شده است (ص 78).
چنان که اشاره شد این کتاب یعنی وصیة للتاتئبین در صفحه 79 پایان می یابد، و و رساله المهلمات که از آغاز ناقص است، آغاز شود، چون علاوه بر این که خط قسمت بعدی مشابه قبل از آن نیست، ارتباط هم قطع شده و محتوا نیز تغییر می کند. به نظر می رسد، کتاب یا رساله دیگری به این کتاب ضمیمه و صحافی شده و آن اثر همان است که انجامه خاص خود را دارد و مولف و کاتب آن دیگری و به احتمال از جایی جز خراسان و به احتمال زیاد از قدس یا مناطق نزدیک به آن است. این بخش تا صفحه 113 ادامه دارد و چنان که در انجامه آمده کتابی با نام ملهمات از شیخ المشایخ شیخ جمال الهانسیوی است که کاتب آن راشد بن سعد بن راشد بن ابی نفیس نجدی آن را در سال 984 نوشته است. این کاتب مالکی بوده و محتمل است که کتاب از شمال افریقا باشد. محتمل است که نسخه وصیة التائبین نسخه از زمان خود مولف بوده و در میان آثار خود او، و به احتمال کتاب ناقص دیگری هم بوده و اینها با هم صحافی شده است.
تایباد، خانقاه زین الدین خوافی