آخرین خبرهایادداشت

سام سکوتی بداغ / کودکان داستان لباس جدید امپراطور کجا هستند؟

یادداشت – سام سکوتی : شاید اگر کریستین آندرسن شاگرد خیاط نبود، لباس جدید امپراطور، نام داستان کوتاه جهانی اش نمی شد و «سیگاری برای نکشیدن» و یا هر عنوان هنری دیگری می توانست نام اثری باشد که فولدا به نظم درآورد و «تالیسمانی» بسازد که بعدها شرکت رنو برای نامگذاری یکی از محصولاتش دست به دامن تاریخ ادبیات کشور شود.
داستان کلاه بردارانی که به شهرِ امپراطورِ عشقِ لباس، با برنامه ریزی بلند مدت ورود می کنند و پیش از ورود به شهر، شهرت ورود خیاطانی که قادرند لباسی بدوزند که اولا آنانی که برای مسئولیتی که به آنها واگذار شده است نالایق هستند و دوما آنان که درجه ی حماقتشان بالاست توان دیدن آن را ندارند، بر سر زبان ها افتاده بود و پادشاه هم که برای هر ساعت خود یک لباس تهیه می دید، شیفته ی این نوع از جامه شده بود و در انتظار ورود این سیاسان و خیاط.
امپراطور بیش از آنکه به کار کشورداری مشغول باشد، بیشترین جمله ای که در مورد ایشان شنیده می شد «حضرت اشرف در اتاق پرو تشریف دارند» بود و عادت خدمه ی کاخ سلطنتی ایشان بود که بیش از هر کاری از پوشیدن جامه های فاخر لذت ببرند و به به و چه چه کردن در وصف پوشش امپراطوربزنند تا فکر خدمت به خلق.
خیاطان آمدند و به اذن  پادشاه، دوختنِ چنین لباسی را آغاز کردند، بهترین پارچه های زربافت را سفارش دادند و به جای دوختن فقط ادای دوختن را در آوردند و پارچه های مرغوب در درون ساک مسافرتی آنها جا می گرفت. در زمان انجام کار پادشاه دو تن از وزرای مورد اعتماد خود را برای بررسی پیشرفت کار به اتاق خیاطان فرستاد و آنان که چیزی نمی دیدند از ترس نامناسب شمرده شدن برای پست و یا احمق فرض شدن در پازل طراحی شده کلاه برداران بازی کردند و تا روز نمایش عمومی که فقط کودکان نقاب بر چهره نداشتند، پرده از راز لاف زن ها برداشتند اما دیگر پادشاه، لخت وسط میدان بود و شیادان هم با طلا و دستمزد فراوان شهر را ترک کرده بودند!
حال و روز امروز جامعه ما در بسیاری از جهات همین داستان را تداعی می کند، متاسفانه یکی از بزرگترین مشکلات سیستم اداری ما عدم استقلال نیروهای متخصص در درون دستگاه هاست که یا مجبور به ندیدن ایرادات فنی-تخصصی دستگاه خود هستند و یا مجبور به ترک سازمان.

در موارد معدودی که متخصصین در حوزه ای قصد ندارند از ترس رسوا شدن همرنگ جماعت شوند،همانند یک سنگ به بیرون از سیستم پرتاب می شوند و در غیر تخصصی ترین قسمت ها به کار گمارده می گردند.
در داستان آقای آندرسن، باز کودکانی بودند که با صدای بلند لخت بودن امپراطور را فریاد کردند اما مدتی است خبری از این کودکان هم نیست؛ یا کودکان هم سیاست زده شده اند و یا کودک اولی که فریاد زده بود سرنوشت همان حسنی را پیدا کرده بود که در بار عام پادشاه به اوضاع اعتراض کرده بود.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا