
به گزارش تدبیرشرق، عبدالرحمن فتح الهی:استعفای فیاض زاهد از شورای اطلاعرسانی دولت، در ظاهر یک کنارهگیری شخصی است، اما در ساختار سیاسی دولت چهاردهم معنایی بسیار مهمتر دارد؛ به تعبیر برخی، این جدایی نخستین ترک آشکار در تصویری که دولت مسعود پزشکیان با عنوان «وفاق» از خود ساخته بود. ماجرا زمانی آغاز شد که انتصاب اسماعیل سقاب اصفهانی، یکی از مدیران نزدیک به دولت ابراهیم رئیسی و چهره قدیمی آستان قدس، موجی از اعتراض را در میان حامیان دولت بهویژه بدنه اصلاحطلب ایجاد کرد؛ انتصابی که بسیاری آن را نه نشانهای از مشارکت سیاسی یا فراگیر بودن دولت، بلکه نشانهای از گسست درونی، سردرگمی مدیریتی و نبود نقشه راه در انتصابات دانستند.
استعفای زاهد تنها یک اقدام فردی نبود؛ آغاز جدالی علنی در تیم اطلاعرسانی دولت را رقم زد. علیاصغر شفیعیان، مشاور معاونت اطلاعرسانی دفتر رئیسجمهور، بلافاصله در واکنش او را به «عدم همراهی با تصمیمات دولت» متهم کرد و نوشت که «شورا باید همدل و هماهنگ با دولت باشد، نه در مقام منتقد انتصابات رئیسجمهور.» این برخورد میان دو عضو اصلی حلقه اطلاعرسانی دولت نشان داد که آنچه دولت «وفاق» مینامد، در عمل چیزی جز شکافهای پنهان و اختلافهای هویتی نیست.
استعفای زاهد تنها یک اقدام فردی نبود؛ آغاز جدالی علنی در تیم اطلاعرسانی دولت را رقم زد. علیاصغر شفیعیان، مشاور معاونت اطلاعرسانی دفتر رئیسجمهور، بلافاصله در واکنش او را به «عدم همراهی با تصمیمات دولت» متهم کرد و نوشت که «شورا باید همدل و هماهنگ با دولت باشد، نه در مقام منتقد انتصابات رئیسجمهور.» این برخورد میان دو عضو اصلی حلقه اطلاعرسانی دولت نشان داد که آنچه دولت «وفاق» مینامد، در عمل چیزی جز شکافهای پنهان و اختلافهای هویتی نیست.
بیستم دیماه ۱۴۰۳ نیز نتوانست برای دولت نقشی فراتر از تکرار شعار وفاق رقم بزند. در آن روز که محمدجواد ظریف بهعنوان معاون راهبردی و برخی از چهرهها ازجمله محمدرضا جلایی پور کوشیدند با طراحی پنلها، همایشها و نشستهای نمادین، برای این شعار پوششی از نظم مفهومی و ظاهری از گفتمانپردازی فراهم کنند؛ گویی میخواستند بر دکمهای که هرگز کار نمیکرد، کتوشلواری رسمی و آراسته بدوزند. اما همان تلاشها نیز نشان داد که وفاق همچنان در همان سطح ابتدایی باقی مانده و نتوانسته است از مرز یک ایده تبلیغاتی عبور کند.
وفاق اگرچه هنوز در سخنان مسئولان شنیده میشود، اما در عمل نه تنها کمیاب، بلکه عملاً ناموجود است. امروز سؤال اصلی این نیست که چرا زاهد استعفا داد؛ سؤال این است که چرا ساختاری که شعارش وفاق بود، نخستین شکاف را در خانه خود تجربه کرد. این پاسخ روشن است؛ وفاق هرگز یک گفتمان نبود، یک شعار بود. و شعارها اگر تبدیل به ساختار، نقشه راه و زبان سیاست نشوند، دیر یا زود فرو میریزند. استعفای زاهد نام این فرو ریختن است؛ نشانهای که میگوید عصر «وفاق» پیش از آنکه آغاز شود، به پایان رسیده است.
محمد مهاجری: «وقتی مخالفان یا منتقدان پرسشی درباره انتخاب ها و انتصاب ها مطرح میکنند، دولت موظف است پاسخ روشن بدهد؛ چه پرسش از سوی یک عضو سابق شورا مانند فیاض زاهد باشد، چه از سوی یک استاد دانشگاه یا یک شهروند عادی؛ اینکه اگر این فرد در دولت سیزدهم موفق بوده، کارنامه او کجاست؟»




