اقتصاد بیمار است ، اما حرص کاملاً سالم و قبراق میتازد!/ حدیثه فلاح کریمی
یادداشت تدبیرشرق– حدیثه فلاح کریمی، فعال حوزه رسانه و اطلاعرسانی// ” طمعش از کرم مرتضی علی بیشتر است “
این ضرب المثل برای کسی به کار می رود که طمع بسیاری دارد و هیچ سقفی از سخاوت این طمع را جبران نمی کند.
شاید این مَثَل کمتر شنیده شده باشد اما با اندکی تامل ، می بینیم چه بسا مصداق عینی همین جمله کوتاه بسیار و پر تعداد در اطرافمان به چشم می خورد.
اگر تورم ، ناترازی و هزار برنامه کوچک و بزرگ اقتصادی را که در اجرا دست کم چند جایش می لغزد واکاوی کنیم ، تنها به تحریم های خارجی و کوتاهی همت برخی مسئولان داخلی خلاصه نمی شود ؛ بلکه در ابعادی بزرگتر از حد انتظار حرص و طمع افرادی که اتفاقا نیازمند و تنگ دست نیستند را به غایت می توان دید که جام آز را سرکشیدند و وجدان را قی کردند .
پیدا کردن مورد و سوژه هم چندان سخت نیست ، نه نیاز به تفکر اقتصادی دارد و نه دانش رسانه برای آگاهی از موضوعات روز ، زحمتش ساعتی قدم زدن در کوچه و خیابان های همین شهر است.
دیروز که برای خرید با پسرک به یکی از شعبه های فروشگاه زنجیره ای فلان رفته بودیم ، قبل از ورود در حال پیاده سازی “تکنیک های فرزندپروری و مقابله با زیاده خواهی کودک در هنگام خرید” آنهم حاصل دنبال کردن چند پیج اینستاگرامی با ژستی معلم گونه ؛ متوجه پچ پچ چندنفر شدم که کاملا معلوم بود اعضای یک خانواده اند. پدر خانواده با ظاهری اتوکشیده با چنان تمرکزی ، نفری یک عابربانک به دست دوکودک داد و تاکید بر حفظ کردن رمز کارت داشت که انگار تلاش برای آموزش رمز گاوصندوق بانک مرکزی دارد.
حواسم پرت صحبت های آقا شد که میگفت: با فاصله از هم برید انتهای فروشگاه سمت چپ و یه روغن بزرگ … (نام برند) که درش قرمز باشه بردارید و بدون اینکه به هم نگاه کنید یکی بره صندوق سمت راست و اون یکی صندوق بغلی !
حین توجه به آموزش های این بزرگوار نگاهم به خانمی افتاد که از فروشگاه ، روغن به دست بیرون آمد و با خنده ای رد و بدل شده به دوکودک مشخص بود مادرشان است.
برای چند لحظه پسرم را فراموش کردم و چشمم رفت به دنبال خانم داستان که با غروری وصف نشدنی پشت فرمان خودروی چندمیلیاردیش نشست و با صدایی آهسته به آقا و دو طفل معصوم گفت: جلوتر واستادم تا بیاین
ذهنم سریع درگیر محاسبه شد ، یعنی چهار روغن برای چهار نفر در یک خانه !
تصور این حجم از حرص و ولع عجیب اما واقعی بود ، به یقین هم پر تکرار …
با سوالات پشت سرهم و بدون وقفه فرزندم از جزییات مواردی که تا همان چند لحظه قبل درحال آموزشش بودم ، به خود آمدم اما ترجیح دادم بحث را ادامه ندهم چرا خود را در چالشی تربیتی یافتم که قبل از کودکان باید بزرگترها را از منجلاب حرص و هیجانات کاذب خرید نجات داد. امروز به وضوح دریافتم که اقتصاد بیمار است ، اما حرص کاملاً سالم و قبراق میتازد!
” افزایش آگاهی عمومی نسبت به مخاطرات اختلال افکنی در نظام توزیع کوچک مقیاس و تشویق به رفتارهای اقتصادی مسئولانه در بطن خانواده” ! این عنوان را برای یادداشت بعدی خود انتخاب کردم تا شاید با نوشتن آن ، اول در خود آتش طمع را قدری فرو نشانم و در نگاهی خوشبینانه شماری از دوستانم را با خواندنش به تعادل در خرید دعوت کنم.
باشد که رستگار شوم