آموزش و پرورش مراقب باشد، روایت خوفناک بهسا از خانه میرزا
این کمتر از شکستن دست دانش اموز نیست !
بهسا مقصودی همان قهرمان شطرنجی است که وقتی فهمید حریفش تاب شکست ندارد و اشک می ریزد به وی پیشنهاد تساوی داد تا هم امتیازات را تقسیم کند و هم لبخند را.
◀️ او اکنون ده ساله هست و همزمان با روز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی، از طرف مدرسه به بازدید خانه این مبارز که اکنون به موزه تبدیل شده، رفته است، اما آن روح لطیف کودکانه تنها چیزی که از این بازدید ذهنش را مشغول کرده است، عکس سر بریده میرزا بود و هفته ها سئوالاتش حول همان محور می چرخید؛ چرا بریدند، چطوری بریدند، کجا بریدند و …
◀️ هرچند دانستن تاریخ سرزمین و زادگاه حق هر فردی است و دیر یا زود باید با آن اشنا شود، اما همانطور که نیاز نیست جبر و انتگرال را به دانش آموزان ابتدایی آموزش دهیم، به نظر رونمایی از سر بریده این مبارز ملی گرا هم چندان نیاز نبود و برپاکنندگان بازدید باید مدیریت می کردند.
◀️ ضربه ای که این روایت می تواند به روح و روان یک دانش آموز بزند شاید درد آن کمتر از دستی که توسط معلم تالشی شکسته شده است، نباشد، از همین رو آموزش و پرورش که اغلب آموزش را فدای پرورش می کند باید مراقبت کند تا بار دیگر با بی تدبیری دستی و قلبی و روانی را نشکند.
◀️ اما در کنار همه این گله ها، برداشت بهسا مقصودی از این بازدید بسیار زیبا و خواندنی بود، اینکه یک دانش آموز کلاس چهارم چگونه به خانه میرزا می نگرد یقینا برای شما نیز جذاب خواهد بود.
در ذیل، گزارش بازدید بهسا از خانه میرزا کوچک که برای مدرسه تنظیم کرده بود را از نظر می گذرانیم:
به نام خدا
🌑 گزارش بازدید از خانه میرزا کوچک خان جنگلی
🔴 مکان بازدید: خانه میرزا کوچک خان جنگلی
🔴 زمان بازدید: سه شنبه بیست و دوم آذر ماه
🔴 گزارشگر: بهسا مقصودی
ابتدا در حیاط بزرگ وارد شدیم، خانه با آجرهای قدیمی ساخته شده بود و مثل خانه هایی که تازه ساخته شده اند، نبود. وقتی وارد خانه او شدیم چند ظرف زیبا دیدیم که عکس او روی آنها چاپ شده بود.
گهواره او خیلی کوچک بود، یک وسیله خیلی کوچکی دیدیم که وقتی آن را از معلم پرسیدیم، گفت این یک اتوی زغالی است، یک چرخ نخ ریسی هم دیدم که خیلی شبیه آسیاب آبی کوچک بود.
دو جعبه خیلی بزرگ دیدم که بیشتر شبیه جعبه گنج بود ولی زیر آن نوشته شده بود جعبه مخصوص لباس.
در آنجا چند کتاب قرآن دیدم، مردی که در آنجا بود به ما گفت؛ این کتاب های قرآنی است که میرزا کوچک خان می خواند. تیر و تفنگ هایش خیلی بزرگ بود، او یک چاقوی خیلی بزرگ داشت، تفنگ معمولی و تفنگ شکاری هم داشت.
عکس هایی از نزدیکانش را دیدیم، لباس هایی که او می پوشید را دیدیم، زین اسبش را هم دیدیم که خیلی بزرگ بود. خط او خیلی درشت، زیبا و تحریری بود، کتابهای زیادی که درباره او نوشته شده بود هم انجا بود، عکس سر بریده را هم دیدیم، خیلی ترسناک بود !
وقتی دوباره وارد حیاط شدیم متوجه یک چاه خیلی بزرگ شدیم که احتمالا اب خوردنی را از انجا برمی داشتند. عکسی از او را دیدیم که با سنگهای کوچک ساخته شده بود، با ۱۳ هزار قطعه سنگ کوچک و بزرگ.
نقشه گیلان را دیدیم و در طرف دیگر مجسمه ای از یکی از یارانش وجود داشت. یک کوزه خیلی بزرگ در آنجا بود، بخاری آنها خیلی جالب بود و در هر اتاقی یک بخاری بود، چند فانوس دیدیم در همان اتاق عکسی از او را دیدیم که با نخ درست شده بود.
آنجا ۲۰۰ سال قدمت داشت، پدری میرزا کوچک رشتی نبود و قزوینی بود و مادرش هم فومنی بود و آنها ۵ بچه داشتند که میرزا یکی از آنها بود.
او جنگل را برای مقبره اش انتخاب کرد، میرزا کوچک خان جنگلی سال ۱۲۵۹ به دنیا آمد و سال ۱۳۰۰ از دنیا رفت او هفت سال با روسها مبارزه کرد و دو دوره حکومت گیلان را به دست گرفت در زمان احمد شاه قاجار بود و اولین نفری بود که انقلاب کرد.