یادداشتی از رادنی دیدار؛ تنها در خانه؛ در این روزهای سخت کنار سپیدرود بمانید
مگر میشود ویرانهای به جای ورزشگاه در قلب مرکز استان بر جای بماند و ۵ سال حق استفاده تیمهای رشتی از آن سلب شود و در این میان نه مسئولی از شرمندگی استعفا دهد و نه خاطی مورد بازخواست قرار گیرد و برکنار شود!؟
روزی که مرحوم غلامرضا صومی نام تیمش را از سلامت بخش به سپیدرود تغییر میداد شاید هرگز تصور نمیکرد که این دردانه گیلان زمین هرگز روی سپیدی و سپید بختی را در طول تاریخش به خود نخواهد دید.
سپیدرود در تمام این ۵۴ سال همیشه در تلاطم مشکلات و طوفانها بالا و پایین رفته و در جدالهایی نفسگیر با بحرانهایی بوده است که هرکدامشان میتوانستند یک تیم و یک هویت و یک تاریخ را نابود کنند و کما اینکه مشکلاتی به مراتب کوچکتر ابومسلم و برق و هما و شموشک و آرارات و شاهین را از جغرافیا فوتبال ایران پاک کردند.
اما سپیدرود ماند. نه اینکه آسیب ندید، دید اما پابرجا ماند. زخم خورده و رنجور از همهی ناملایمتی ها. درد کشیده از بد عهدیها و دلشکسته از تنهایی و بیکسی.
تنهایی شاید اسم رمز بزرگترین درد سپیدرود در تمام این سالها باشد. سپیدرود همیشه تنها بوده و اگر پول بخش خصوصی میآمد بلافاصله تیمی نوظهور تاسیس میشد و بودجه به آنجا میرفت و اگر بنا به کمکهای دولتی بود اولویت تیمی دیگر در استان بود و اگر قرار بود حمایتهای معنوی صورت گیرد بدون تردید هدف این تیم پرهوادار و مردمی نبود و به جز یکی دو سالی که به همت برخی از اعضای شورای شهر و شهردار وقت اندکی مورد محبت قرار گرفت، همیشه نوک تیز بیمهری را کنار خود لمس میکرد.
تیمی که در سایه سنگین این بیتوجهیها در دههی هفتاد از سطح نخست فوتبال ایران تا لیگ استانی پرتاب شد و در دههی هشتاد ده سال کامل را در فراموشخانه لیگ دو زندانی شد تا کودکان تازه بدنیا آمده با نام تیم محبوب پدرانشان بیگانه شوند اما سر آخر ققنوسوار از خاکستر خود برخاست و هم دست روی زانوی خود گذاشت و در دو فصل معجزه آسا از لیگ دو به لیگ برتر صعود کرد.
اما ناگهان همهی آنهایی که در تمام این سالها با بیتفاوتی و گاه تمسخر از کنارش عبور میکردند را در دور افتخار پیرامونش دید که این خود از هزار سال تنهایی و تنها ماندن سهمگینتر بود. و افتاد همانکه قابل تصور بود، حاضری خورها هر کدام یک تکه از موفقیت بدست آمده را به نام خود سند زدند و هر کس غنیمتی از خوان نعمتش کندند و رفتند تا خیلی زود سپیدرود دوباره به ناکجای لیگ دسته دوم تبعید شود.
اصلا از ابتدای حضور سپیدرود در لیگ برتر، با این حجم از تنهایی و بیتفاوتیها یک جای کارش میلنگید! مگر میشود به لیگ برتر بیایی و مالک نداشته باشی!؟ مگر میشود به لیگ برتر بیایی و حامی مالی حداقلی هم کنارت نباشد!؟ مگر میشود به لیگ برتر بیایی مسئولان شهر خبری ازت نگیرند و تنهاییهایت را درمان نکنند!؟ مگر میشود به لیگ برتر بیایی و درست فردای صعودت ورزشگاه خانگی و یکی از عوامل اصلی صعود را از تو بگیرند و خرابش کنند!؟
مگر میشود ویرانهای به جای ورزشگاه در قلب مرکز استان بر جای بماند و ۵ سال حق استفاده تیمهای رشتی از آن سلب شود و در این میان نه مسئولی از شرمندگی استعفا دهد و نه خاطی مورد بازخواست قرار گیرد و برکنار شود!؟
صحبت از ورزشگاه عضدی است که در ۵ سال یک ردیف سکو برایش درست کردند و تمام بخشهای دیگر این ورزشگاه فرسوده و متروکه رها شده و پس از آمدن مدیرکل جدید ورزش و جوانان که دستور اجرای چمن طبیعی در آن صادر شده تازه کور سوی امیدی در دل مردم رشت زنده شد اما اینکه با این کندی عملیات اجرایی بتوان دل خوش کرد که در آیندهای نزدیک دوباره سکوهای عضدی لبریز از هواداران شود به امری محال تبدیل شده است.
شاید نیاز به یادآوری مجدد باشد که بگوییم اهواز مرکز استان خوزستان غدیر را داشت و برایش فولادآره نا را ساختند، مشهد مرکز استان خراسان ثامن را داشت و امام رضا (ع) را هدیه گرفت، اصفهان مرکز استان اصفهان فولادشهر را داشت و نصف جهان را چشم روشنی گرفت، تبریز مرکز استان آذربایجان شرقی بنیان دیزل را داشت و یادگار امام را برایش ساختند و شیراز مرکز استان فارس حافظیه را داشت و پارس را مجهز شده تحویل گرفت و فقط رشت مرکز استان گیلان است که ورزشگاهی ندارد.
تمام این اتفاقات زمانی روی داد که مسئولان وقت خواب بودند و برایشان مهم نبود که چه بلایی قرار است بر سر فوتبال و علاقه مندی مردم بیاید و فقط آمدند با ویرانههای عضدی عکس گرفتند و وعده دادند و حرفهایی زدند که هرگز عملی نشد و در این بیخیالی و بیخبری سپیدرود قطره قطره آب شد و از عرش فوتبال ایران به فرش سقوط کرد.
در بخش کمکهای مادی و معنوی هم هرگز کمک شایانی از سوی مسئولین سیاسی و ورزشی به سپیدرود نشد و همان آب باریکه کمک شهرداری با افزایش تورم زیاد که نشد هیچ، این روزها آنقدر تقلیل یافته که پول یکی دو سفر برون شهری سپیدرود را هم به زور تامین میکند تا یادمان بماند سپیدرود همچنان تنهاست و قرار نیست کسی به دادش برسد.
امسال به محض اینکه سپیدرود پس از ۵ سال صاحب مالک شد و مهندس نوید را کنار خود دید تمام مسئولان کنار کشیدند تا علی بماند و حوضی که خالی است و پر از بدهیهای سالهای بیمالکیتی و گویی همه یادشان رفته که این حجم از بدهی دسته گل دوستانی است که امروز همه به کنج خانه هایشان خزیدهاند و قرار هم نیست کسی مسئولیتی برعهده بگیرد.
اما بد نیست تمام کسانی که از امروز منتظر الوقت نشستهاند تا در دور افتخار فردا روز در پیست تارتان جلوتر از همه گام بردارند در این روزها باری هر چند اندک از دوش سپیدرودیها بردارند. بد نیست مسئولین سیاسی و ورزشی و اجتماعی رشت در این روزهای سخت کنار مالک سپیدرود بمانند و قوت قلبی باشند برای کسی که دارد بدهیهای تلمبار شده پیشینیان را صاف میکند و صد البته این روزها را هرگز هواداران پرشمار و پرتعداد سپیدرود فراموش نخواهند کرد.
در واقع سپیدرودیها هرگز این سالهای تنهایی را از یاد نبرند و بعد از این هم از یاد نمیبرند که چه کسانی کنارشان ماندند و چه کسانی پشت پا برایشان گرفتند و حالا در آستانه آغاز فصل تازه و حضور تکراری در فراموشخانه فوتبال ایران تمام تجربیات تلخ این سالهای تنهایی را سر لوحه خود قرار دادهاند تا با همتی مضاعف از این تبیعدگاه رهایی یابند و باز گردند به جایی که از ابتدا به آن تعلق داشتند.
به همین دلیل سپیدرودیها کارشان را خیلی زود و در واقع زودتر از تمامی تیمهای فوتبال ایران خیلی جدی آغاز کردند و میخواهند بر روی یک پی محکم خشت به خشت و رج به رج از نو بسازند و بالا بروند و ارادهای که این روزها با رمز اتحاد در چهرهشان دیده میشود خبر از روزیهای خوب آینده دارد که فوتبال ایران و گیلان زمین چشم انتظار تماشای یک الگیلانوی واقعی در سطح نخست فوتبال ایران است و باور داریم این وعده خیلی زود از راه خواهد رسید.