وحید جلیلی: «قلاده های طلا» را به یک فیلمساز مشهور در شیلی نشان دادم، مبهوت شد و کلاه از سرش افتاد
وقتی امثال امیر داسارگر که در فیلم اول خود «منطقه پرواز ممنوع» بیش از هفت میلیارد میفروشد زیاد شوند، کمکم سینمای ما متوجه میشود که مضامین انقلابی در فیلم منجر به فرار مخاطب نمیشود، این یک دروغ است که به مردم القا کردند. در این فیلم از نشانهشناسی انقلاب اسلامی استفاده کردیم، از این نترسیدیم که بگویند حزباللهی هستیم. ما حزباللهی هستیم و فیلممان هم هفت میلیارد فروش میکند و از طیفهای مختلف هم فیلم ما را تماشا میکنند و بچهها هم سرودش را حفظ میکنند. زمانی که 10 فیلم اینگونه ساخته شود این فضای بسته شکسته میشود و شاهد رشد و شکوفایی سینمای ایران خواهیم بود.
وحید جلیلی اظهار داشت: با جریان وقیحی در سینما روبهرو هستیم که با ایجاد وحشت هرکسی را که بخواهد پایکار ایران و انقلاب باشد ترور میکنند.
* آقای جلیلی، درباره نمایش خانگی هم صحبت کنیم، در چند سال اخیر نمایش خانگی یکی از بخشهای سینمایی جدی و ثابت ما شده است. از طرفی نمیتوان گفت که سیاسی و متعلق به جناح خاصی است و در واقع یک نوع بنگاه فرهنگی ـ اقتصادی در بخش خصوصی است. ظرفیتی که نمایش خانگی برای تولید و ساخت فیلم و سریال دارد نیز قابل توجه است بهطوری که یکی از پلتفرمها در سال یکهزار و 500 میلیارد تومان گردش مالی دارد، بهنظر شما نمایش خانگی چه نسبتی با جریان رایج در سینمای کشور ما دارد؟ آیا آن هم غیرطبیعی است؟
اولاً لازم میدانم که نکتهای را که گفتید تصحیح کنم، نمایش خانگی هم چندان بیربط با ارگانهای انقلابی ما نیست. میتوان تحقیق کرد و از نهادهایی که آنها را حمایت میکنند نام برد، حتی برخی از چهرههای کلیدی انقلابی در همین پلتفرمها حضور دارند و نمایندگی میکنند…
* بهنظرم تعریف شما منجر به کیف و سرور اصلاحطلبان میشود (خنده). شما کمترین نقدی به جریان اصلاحطلبان و روشنفکران کردید.
اشکال ندارد اینهمه ما به اصلاحطلبان حمله کردیم و این طرفیها کیف کردند یکبار هم بهعکس، البته این را باید توضیح دهم که جنس نقدی که ما به خطاها و اشتباهات مدیریت فرهنگی و سیاسی جریان اصولگرا داریم هیچ وقت مورد استقبال اصلاحطلبان قرار نمیگیرد برای اینکه میدانند ما به چه مبنایی آنها را نقد میکنیم.
سریالهای مرحوم آقای سلحشور توانست در دهها کشور به نمایش درآید و دیده شود و خیابانهای آنجا را خلوت کرده است، چرا نباید ادامه پیدا کند؟
* یعنی آن مبنا شامل حال آنان هم میشود؟
بله، ما در واقع آنان را هم با همین مبنا نقد میکنیم. در مقالهای که همین اواخر نوشتم با عنوان “طراحی اصلاحطلبان و اصولگرایان برای سکولاریزاسیون جمهوری اسلامی” گفتم که به اصولگرایان میگوییم که “نعل وارونه نزنید، چون که شما همان نگاه اصلاحطلبان و غربگرایان را دارید.”، پس اینکه بگوییم نمایش خانگی خصوصی است و عناصر سیاسی در آن دخیل نیستند اشتباه است بلکه تحت حمایت برخی از آنان قرار دارند اما در هر حال اصل نمایش خانگی یک ظرفیت است و باید از آن بهخوبی استفاده شود، نهفقط این حوزه که بهطور کلی سینمای ما دارای ظرفیتهای بسیار عالی است که از آن استفاده کنیم.
ببینید ما اگر 40 سال است دربرابر آمریکا ایستادیم و سطح موشکی خود را به سطح جهان رساندیم و در عرصه نظامی تنه به تنه جهان میزنیم، در سینما هم باید همین اتفاق بیفتد، ما هم باید هالیوود خودمان را داشته باشیم، مگر از هند و کره و ترکیه کمتریم؟ امروز ترکیه در بازارهای جهانی قدرتمند عمل کرده است. ما هم کارهایی داشتیم که نشان دادیم میتوانیم در بازارهای جهانی ورود موفقی داشته باشیم.
سریالهای مرحوم آقای سلحشور که مورد طعن خیلی از آقایان هم قرار گرفت، توانست در دهها کشور به نمایش درآید و دیده شود و خیابانهای آنجا را خلوت کرده است، اینکه تحلیل نیست خبر است، چرا نباید ادامه پیدا کند؟
بنابراین باید سرمایه هنری سینمای ما را که محصول انقلاب است جدی بگیریم. بعد از انقلاب اسلامی ظرفیت هنری و سینمایی کشور ما از اروپا هم بیشتر شده است و بهنظرم جزو 15 کشور اول دنیا است و میتواند بیشتر از این هم بشود و باید هم بشود، البته مشروط به اینکه جهتگیری درستی پیدا کند. سینمای کشور ما میتواند بیش از 1میلیارد مخاطب در جهان داشته باشد اما وقتی برای سیاستگذار ما اینکه چند پیرزن در فلان سینماتک پاریس از فیلمهای ما خوششان بیاید، مهمتر از این است که یکمیلیارد مسلمانی که تشنه شنیدن از انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است فیلمهای ما را ببیند، معلوم است که سینمای شما هم هرز میرود.
ببینید ما در زمان حاضر در بخشهای مختلف سینمایی کشورمان پیشرفت بسیار زیادی داریم، بهعنوان مثال بازیگری سینمای کشور ما را با کشورهای منطقه و اروپا قیاس کنید میبینید که سطح بازیگری ما در حد عالی است، یا گریم، طراحی صحنه، فیلمبرداری، موسیقی، کارگردانی و… چند سروگردن از همه کشورهای اطراف بالاتریم و در برخی از این حوزهها در سطح جهانی هم موفقیت داشتهایم.
خب، اگر سینمای ما از این وضعیت غیرطبیعی که دارد بیرون آید و نسبت به انقلاب بیمهری خود را کنار بگذارد، اولین نفعش به خود سینما میرسد، در همین کتاب هم نوشتهام که انقلاب اسلامی دو کار برای سینمای ایران کرده است که بینظیر است؛ اول مخاطبی که آورده است، ایران 40 سال است که تیتر یک رسانههای دنیا است، جایی است که برای مردم دنیا جالب توجه است مانند همین چالشی که ما با آمریکا داریم. دنیا دوست دارد که بداند ما چهکسانی هستیم که با آمریکا طرف شده است، 18 هزار ترور در آن انجام شده است و در 8 سال با آن جنگیدند و 40 سال است که تحریم است اما هنوز در برابر آن ایستاده است.
نتیجه این شده است که برای سینمای ایران مخاطب میلیاردی میآورد. دوم اینکه جریان انقلاب اسلامی برای سینمای ایران مضامین دراماتیک فراوانی آورده است؛ اگر سینمای ما بخواهد رشد کند باید به مسیر مضامین دراماتیک برود و با شهدا و خانوادههای آنها و انقلاب آن مهربانتر باشد. هیچ کدام از ابعاد تاریخ ایران اینهمه قهرمان نداشته است که بازه زمانی تاریخ انقلاب و هشت سال دفاع مقدس داشته است؛ یعنی حتی اگر ابعاد اعتقادی آن را کنار بگذارید باز هم کلی قهرمان دارد که بهدرد سینمای ایران میخورد، قهرمان یعنی سینما و درام. صدها هزار شهید در جنگ داریم که هرکدام یک قهرماناند.
اما زمانی که فضای ادبیات سینمای شما طوری باشد که هرکس که بهفکر ساخت فیلم درباره انقلاب و شهدا باشد بیهنر خوانده شود و باید صرفاً برای جشنوارههای خارجی فیلم ساخت تا هنرمند تلقی شد، خود سینما ضرر میکند که کرده است.
* آقای جلیلی! شما از سویی میگویید که سینمای ما ظرفیت بسیار بالایی در تولید دارد و بازیگری و دیگر بخشهای آن را ستایش میکنید و از سوی دیگر فضای سینمای کشور را بهشدت نقد میکنید، آیا این نوعی تناقض نیست؟
نکته ظریفی وجود دارد، اکثر اهالی سینمای ایران سالم هستند و کشورشان را دوست دارند و به آن تعهد دارند و دوست دارند که برای مردمشان کار کنند، پس مشکل کجا است؟ مشکل آنجایی است که جریان مافیایی در اطراف بدنه سینمای ایران تلاش میکند تا آن را متهم کند.
بهعنوان مثال آقای علیرضا داوودنژاد فیلم نیاز را ساخت که شهید آوینی هم آن را تحسین کرد، داستان دو رقیب است که برای کار در چاپخانه با هم رقابت میکنند، در نهایت یکی از آن دو فداکاری میکند و کار را به دوست دیگرش که از او فقیرتر است واگذار میکند و بعد برای او کاری در مغازه آهنگری پیدا میشود، نشان میدهد که در آنجا در حال ساخت علم امام حسین(ع) هستند. پلان آخر فیلم این است که او در کارگاه آهنگری در حال تمیز کردن علم امام حسین(ع) است. بعد از این در یکی از مجلات روشنفکری سینمای ایران به آقای داوودنژاد برای همین یک پلان حمله کرده بودند و گفتند که “برای اینکه دل دولتیها را بهدست آوری این کار را کردهای.”، ببینید با چه وقاحتی این مطلب را گفتند، از عاشورا و فرهنگ عزاداری سیدالشهدا(ع) چه آئینی فراگیرتر در تاریخ ایران داریم؟
یا وقتی آقای حاتمیکیا فیلم آژانس شیشهای را ساخت پرتیراژترین روزنامه کشور یعنی همشهری با او مصاحبه کرد و گفت که “آقای حاتمیکیا منتقدین گفتهاند که شما از هنر دور شدهاید و از عدالت حرف میزنید.”، یعنی شما اگر فیلمی مانند آژانس شیشهای بسازی که در سینما طرازش مشخص است و روی دستش در سینمای ایران نیامده و جزو چند فیلم اول تاریخ سینمای کشور است، به شما میگویند «بیهنر»، یعنی جریان روشنفکری و غربزده آنقدر وقاحت دارد. بعد از این آقای جواد طوسی در مجله دنیای تصویر که مرحوم علی معلم منتشر کرد، نوشت که “نامردها، شما چقدر وقیح هستید که حاتمیکیا فیلم آژانس شیشهای را ساخته و چون اسم انقلاب و امام خمینی را آورده است، به او میگویید «بیهنر»!”
ما با چنین جریان وحشی وقیحی در سینمای ایران روبهرو هستیم؛ این جریان کارگردان و فیلمساز شما را منفعل میکند. یا بازیگر شما در فیلم قلادههای طلا بازی میکند، چه بلایی سرش میآورند؟ فحشش میدهند و کتکش میزنند. چقدر باید اعصابش قوی باشد که بتواند مقابل جریان مافیای روشنفکری دوام بیاورد؟ وقتی به هنرمند شما اینگونه هتک بشود دیگر از او چه انتظاری میتوان داشت؟
اینها سرمایه بزرگ و پرقدرت سینمای ایران را هرز میبرد. از آن سو هنرمند شما تناقضات مدیریتی کشور را در عرصه فرهنگی میبیند که مدیر ما کارگردانی را که چند فیلم توقیفی دارد که حتی در آنها به انقلاب اسلامی فحش رکیک میدهد میآورد و به او امکانات میدهد تا فیلم بسازد، میفهمد که “گویا هرچقدر فحش بیشتری به نظام بدهی در چشم مدیران فرهنگی و هنری کشور عزیزتر میشوی”، قدر میبیند و کارهای بیشتری به او میدهند.
از سوی دیگر در جشنوارههای خارجی هم که کافی است که یک فحش به جمهوری اسلامی بدهی تا یک تور اروپا را به تو بدهند. انجمن سینمای جوان بالاشهری دورافتاده نیز خط میگیرد و هزاران نفر برای اینکه کار ضعیف در کن و برلین و ونیز نمایش داده شده است، هزاران کارگردان راه میافتند تا مانند او فیلم بسازند چون خیلی لازم نیست که از نظر سینمایی کار قوی بسازی، صرفاً فحش بدهید به نظام کافی است.
مشکل این است که ظرفیت سینمای ایران را هرز میدهد. چرا بازیگران سینمای ایران نباید در جهان شناختهشده باشند؟ برای اینکه القا کردند که نباید برای مخاطب جهانی فیلم ساخت بلکه باید برای چندتا مخاطب خاص اروپایی فیلم ساخت که در جشنواره کن هم جایزه بگیرد و دو مجله سینمایی هم از شما تعریف کنند و تمام. اما اینکه از اندونزی تا هند و از آن سو از آمریکا تا اروپا مردم صف بکشند که فیلمهای تو را ببینند و تعریف کنند، اصلاً و ابداً چنین اجازهای ندارید!
دقیقاً همان حرفی است که شهید آوینی به آقای خاتمی زد. آقای خاتمی گفت که “ما سینمای ایران را جهانی کردهایم”. آقا مرتضی به او گفت که؛ کلاه سرت گذاشتهاند، سینمای ما جهانی نشده است جشنوارهای شده است در حالی که ما اتفاقاً باید برویم بهسمت سینمای جهانی. ظرفیت کارگردان ایرانی، بازیگر ما و طراح صحنه و لباس ما باید در سطح جهانی دیده شود؛ مانند هالیوود و بالیوود.
* شما در کتاب از این حاشیه زمخت حرف میزنید که الآن نیز به آن بهعنوان مافیایی که در بیرون از سینمای ایران تلاش دارد سینما را از مسیر خودش خارج کند، اشاره کردید، پس چرا حتی از برخی از کارگردانان نام میبرید که همین نگاه غلط و غیرطبیعی به سینمای ایران را دارند، اگر هم از درون سینما است پس چرا باز آن را به بیرون از جریان سینما پاس میدهید؟
حرف من این است که آنان یک اقلیت هستند نه اکثریت. در برابر این فیلمسازان که اشاره کردید دهها فیلمساز دیگر هست که باید پرسید؛ چرا آنان برجسته نمیشوند؟ چرا سیفالله داد برجسته نمیشود؟ واقعاً بازمانده فیلم ضعیفی است؟ این فیلم کاری در سطح جهانی است، چرا هیچ جای دنیا اسم ابراهیم حاتمیکیا را نشنیدند؟ از نظر سینمایی فیلمهای او کجاست و فیلمهای جعفر پناهی کجاست؟
من فیلمهای چ، یتیمخانه ایران و قلادههای طلا را برای فیلمسازان مشهور دنیا مانند «میگل لیتین» نشان دادم. او فیلمساز شیلیایی است که «گابریل گارسیا مارکز» در وصف او کتاب نوشته است. وقتی این فیلمها را دید مبهوت شد و کلاه از سرش افتاد و گفت “چرا از سینمای ایران فقط عباس کیارستمی را میشناسیم؟ چرا حاتمیکیا و ابوالقاسم طالبی را دنیا نمیشناسد؟”، او که نه انقلابی و نه حزباللهی است و دفعه اولش هم بود که ایران میآمد.
دقیقاً مشکل ما ماجرای “پادشاه لخته” است. بهنظرم فیلم فروشنده فرهادی از سطح متوسط سینمای ایران هم پایینتر است، فیلمنامه ضعیف که در اسکار به آن جایزه میدهند، واقعاً خود روشنفکران قضاوت کنند؛ فروشنده کجا، بازمانده یا آژانس شیشهای کجا؟
این اقلیت بهنظرم در سینمای ایران تجزیهطلبی میکند و با ایجاد وحشت در سینمای ایران هرکسی را که بخواهد پای کار ایران و انقلاب باشد ترور میکنند. شما نگاه بکنید به همین موضوع شهادت حاج قاسم سلیمانی، چند نفر جرئت میکنند درباره او فیلم بسازند؟ فکر میکنیم که اینهایی که درباره حاج قاسم حرف نمیزنند با او دشمنی دارند؟ نه جرئت نمیکنند درباره او حرف بزنند. اگر یک استوری از حاج قاسم بگذارند 10 نفر از همین مافیای روشنفکری به او حمله میکنند و تهدیدش میکنند و فحشش میدهند.
بهنظرم باید اولاً فکر مدیریتی فرهنگی کشور ما عوض شود تا اگر فردا مدیران جوان فرهنگی هم برای کشور آمدند همان مسیر اشتباه ادامه پیدا نکند زیرا نرمافزار ما مشکل دارد. دوم اینکه فیلمساز جوان انقلابی ما باید بهعنوان خطشکن بر اقلیت تجزیهطلب پیروز شود. چون که قدرت پروپاگاندای روشنفکرها و خارجنشینان زیاد است و از طرف سفارتخانههای خارجی حمایت میشوند، بر اکثریت میانی سینمای ما نیز تسلط دارند. اما اگر فیلمسازان و هنرمندان جدی کشور پایکار باشند و فیلم بسازند، آن اکثریتی که در این میان هستند نیز از جریان شبهروشنفکری آزاد میشوند.
وقتی امثال امیر داسارگر که در فیلم اول خود «منطقه پرواز ممنوع» بیش از هفت میلیارد میفروشد زیاد شوند، کمکم سینمای ما متوجه میشود که مضامین انقلابی در فیلم منجر به فرار مخاطب نمیشود، این یک دروغ است که به مردم القا کردند. در این فیلم از نشانهشناسی انقلاب اسلامی استفاده کردیم، از این نترسیدیم که بگویند حزباللهی هستیم. ما حزباللهی هستیم و فیلممان هم هفت میلیارد فروش میکند و از طیفهای مختلف هم فیلم ما را تماشا میکنند و بچهها هم سرودش را حفظ میکنند. زمانی که 10 فیلم اینگونه ساخته شود این فضای بسته شکسته میشود و شاهد رشد و شکوفایی سینمای ایران خواهیم بود.
/انتخاب