جنایتی به وسعت فروپاشی یک باور! / یونس رنجکش
تدبیرشرق/خبر بود و تعجب برانگیز و متاسف کننده از وقوع یک جنایت و قتل یک انسان اما وقتی نام عامل آن برایت نام آشنا باشد ،شوک آور میشود و غیر قابل باور، بویژه وقتی نام او گره خورده با تمام دوران تعلیم و تربیتت باشد.
در طول سالهایی که خود را به سیستمی میسپاری که عالی ترین مقامش روزی جانی میشود و این یعنی فروریختن خیلی چیزها و سخت تر از آن، نماد بودن او و دیگرانی که یک پیوستگی ذهنی برای جریانی به تو می دهند که سالهاست امیدواریهایی به آن بسته شده است برای فردایی بهتر که این روزها سخت در این روزگاران تحریم و تهدید و فشارهای بیگانه آرزومندش هستیم.
مرگ استاد به دست استاد!، تراژدی تلخی است در این روزگاران و خدا میداند چه سوژهها و تفسیرها و برداشتهایی که نخواهد شد مثل همین چند روز که داستان روز شده است و سریالی پیگیری و کارگردانیها با ظرافت پرداخته میشود، هر چند که فروپاشی یک باور، سختترین اتفاقهای پس از آن است.
نمیدانیم علت حادثه چه بود اما هرچه باشد تاوان خطایی است در زیادهطلبی و نادیده گرفتن خیلی از مرامها در زندگی، هرچند که در این میانه نباید احتمالهای دیگری را هم در مسیر زندگی اینچنین شخصیتهایی نادیده گرفت.
فروپاشی اخلاق و افتادن در دام طمع برای انسانی که جایزالخطا میشناسیمش شاید امر چندان دور از ذهنی نباشد و برای همگان قابل پیش بینی است اما استواری مردانه در برابر کرشمهها کوه می خواهد و ایستادگی، بویژه برای آنانکه پیشتاز میشوند در سیالی رویدادهایی که از هر پستویی بهانهای برای سد شدنش جاری است.
حادثه سعادت آباد و مرگ استاد مثل همه حوادث ناگوار اینچنینی از یادهای جامعه خواهد رفت اما آنچه در خاطرهها همیشه زنده میماند، تاثیر روانی عاملانی است که از نخبهگرایی به اینجا رسیدهاند و این آغاز فروپاشی باورهایی است برای فردای بهتر این روزگاران و آنجاست که هزینههای سرمایه اجتماعی بیش از آن چیزی خواهد بود که با یک اشتباه فروریخته شود، پس در این مسوولیت و دوام آن دقت کنیم.