به بهانه تجلیل مدیر روابط عمومی و امور بین الملل شورای اسلامی شهر از “شریف اهل قلم”
تدبیرشرق/نگاهی پر از مفهوم داشت وقتی در بین جملات خود ناخودآگاه به نقطه ای نامعلوم خیره میشد.
گویی این سکوتِ لحظه ای نهیبی قرا از همه نبودها و عدم های سه دهه تلاش و فعالیت بود.
آن گاه که از دردانه خود “هاتف” جمله ای بر زبان می آورد معجونی از تعصب، عشق، رنج، حسرت و کورسویی از امید تبلور می کرد که هنوز امدادی از غیب را می طلبید.
و افسوس و صد افسوس از گوشهایی که توان سمع و چشمهایی که میل دیدن ندارند…
استاد ضیابری مدیرمسئول هفته نامه “هاتف” را دیر بازیست میشناسم.او ژورنالیستی اخلاقمدار و انسانی خودساخته است و بسیاری وی را “شریف اهل قلم” رشت می نامند.
هیچ گاه نان را مقدم بر نام نیک ندانست و برای کسب خلعتی آراسته جامه دری نکرد.
دست وی به سوی هیچ طیفی دراز نشد و برای رسیدن به هیچ مرادی مریدی نکرد.
امروز این تاریخ سی ساله نیازمند احقاق حق خود است.او تاریخ زنده معاصر مطبوعات مکتوب این شهر است که باید حفظ گردد و پاس داشته شود…
متن زیر دلنوشته ای از استاد ضیابری است که به امید توجه اذهان مسئولین محترم و تلنگری به وجدان های خفته نشر داده شده است.
درخت سن و سالدار «هاتف»:
نگاه عاشقانه میخواهم
درخت کهنسالی هستم که حدود سیسال پیش جوانترین جنگلبانی که میشناختم با نام «هاتف» مرا غرس کرد. بالیدم… و بالیدم تا به این نقطه رسیدم. این را مهم میدانم که دستکم برای یکبار هم که شده پای درد دل این پیرکهنسال بنشینید؛ شاید در روزگاری که به عصر دیجیتال، ماهواره، اینترنت، فضای مجازی و… شناخته میشود این پیر مقاومت کردهی سیساله را نیز همراهی کنید.
این روزگار طولانی با هر سختی، مرارت و گرفتاری که بود سپری شد و «هاتف» که روزی نهال یک روزهیی بیش نبود حالا به درختی تنومند تبدیل شده که در گذار از بادها و بورانها و تلاطمهای کوچک و بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و… با همهی گرانجانیها ماندگار است اما حالا کم کم دارد قافیه را به مشابههای «آنلاین» خود میبازد.
نمیدانم چرا اما احساس وظیفه میکنم برای جنگلبانم نیز که این سالها از خشک شدنم در خشکسالیهای گذشته و پیش رو مرا رهانیده و محافظت میکند و همچون درختان هیرکانی که هنوز در انتظار ثبت جهانی هستند، مرا با همهی تنگناهای کار، با اندیشهیی نیکو پیش میبرد، کاری انجام دهم و از کسانی که در سایهسار این درخت میآسایند در نهایت فروتنی بخواهم که نگذارند تا صاحب این سایه در آماج حملات تبرهای مدرن آنلاین محو شود. امروز من محتاج نگاههای عاشقانهیی هستم که به جای شکستن شاخه و بالم، تبرهای بنیانکن را بکشنند.
نگاههای انسانهایی که درد دل این درخت کهنسال رنجور را درک میکنند و میخواهند همچنان به هر طریق ممکن از به زمین افتادن آن نیز پیشگیری کنند.
درخت امروزی «هاتف» هرچند تنومند است و سن و سالی از آن گذشته اما در فراز و فرودهای روزگار تنش رنجور شده و از خشکسالی نگاههای کمفروغ و بیتوجهیها رنج میبرد.
نگذارید این درخت در بحران اقتصادی موجود بشکند یا به زمین زده شود. تنها نگاههای عاشقانه هستند که میتوانند کمک کنند.
«هاتف» نیازمند این نگاه است.
محمد رسول محمدپور