توقف فعالیت همشهری گیلان به دلیل بحران کاغذ!
تدبیرشرق/فرشته رضایی دبیر تحریریه همشهری گیلان با انتشار پستی اینستاگرامی از پایان کار روزنامه همشهری گیلان و ادغام آن با دو استان مازندران و گلستان با عنوان همشهری شمال خبر داد.
در این پست آمده است:
ای هفت سالگی/ ای لحظهی شگفت عزیمت/ بعد از تو هر چه رفت، در انبوهی از جنون و جهالت رفت… ناگزیر شدم از شعر “فروغ” کمک بگیرم، ۷ سال گذشت از روزی که به #همشهری آمدم، ۷ سالی که با روزهای تلخ و شیرین گذشت، روزهایی که اینقدر سایتهای مختلف خبری نبود و ما از همان ابتدا تاکنون نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم… ما کپی نکردیم، سرمان را انداختیم پایین و به عشق نوشتیم، شاید برای آن دیگران مشق شب بود اما برای ما همهی زندگی. از دردهای توسعهی #گیلان نوشتیم، از اشکها و لبخندها، از مردم گیلان، از گزارشهای محله، معرفی کتابهای چهارشنبه، صفحه ورزش سهشنبه، ستون گیلکی آفتو دیمه، گزارشهای محله و گپ و گفت با مردم محلات#رشت، سلسله گزارشهای بررسی تاریخ مطبوعات گیلان، از یادنامه زلزله، سیل#اشکور، برف و باران و گرما و قطع برق، حال ناخوش بیمارستانها، روزگار تئاتر و#سینماهای خسته#رشت، از شهر شبهای روشن، کاکاییهای تالاب#انزلی، بوی خوش کلوچه#فومن، روزگار سیاه چای#لاهیجان، مصیبتهای تیم#ملوان و#سپیدرود، از پل خشتی#لنگرود، زیباییهای قلعه رودخان، رونق و رکود#گمرکات، تجارت دریامحور، رودخانههای آلوده، رنج صیادان، روزگار رنج و برنج…. و از اکبر جوانمرد که با قامت کوتاه و خمیده و قلب بزرگ و دوچرخه قدیمی اش لابد سر صبح توی برف و باران و گرما روزنامه را میفروخت. یک نفر از ان هزاران که در کار توزیع و فروش هستند.
نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم اما بحران کاغذ دامان ما را هم گرفت. مطبوعات را یکی یکی میبلعد. دیگر نیاز به حکم قاضی#مرتضوی برای توقیف روزنامهها نیست! بحران کاغذ خانمان مطبوعات را ویران ساخته، تحریم هم زندگی همه ما را شاید، ما کاغذ نداریم، بیمار دارو، و بابا غم نان ! نمی شود یقهی تحریم را گرفت، حتی نمیشود گفت بحران کاغذ، من اسمش را بحران مدیر میگذارم. بله مدیرانی که نمیدانند این سو چه دلهایی ازنتوانستنهای آنان خون شده…
باید بگویم، از شنبهای که خواهد آمد دیگر یک روزنامهی مستقل گیلان نیستیم، سه روزنامه در یک روزنامهایم. «همشهری شمال». از وجود دو استان شمالی دیگر در یک روزنامه ناراحت نیستم اما کاش چارهای پیدا شود، برای نسلی که نمیداند بگوید#به_عقب_باز_نمیگردیم یا بگوید به #آینده نمیرویم. چرا که با این پیش بینیها آینده خطرناک است و ناامید… مجبوریم همین وسط بمانیم، آویزان کلمهای به اسم «نگرانی« از آیندهای که دوست نداریم بیاید !