سیم ِهَکش سیم ِهَکش ؛ سیم ِهَکش شعار، نیه
ژیلا طبسی / روزنامه نویس
تدبیرشرق/ژیلا طبسی: بچه که بودیم همان حوالی دهه پنجاه ، درست بعد از انقلاب ، گاه اتفاقات جالبی به وقوع می پیوست که نقل محافل ومجالس می شد . راست و دروغش زیاد مهم نیست مهم این است که آن اتفاق خیلی شبیه اتفاق های امروزشورای شهررشت است وشنیدنش خالی از لطف نیست
یادم است تعریف می کردند دریکی ازشهرهای شرق گیلان ، در یکی از روزهایی که به مناسبتی راهپیمایی برگزار شده بود ، کسی که جلو ایستاده بود و شعارمی داد ناگهان متوجه می شود سیم برق زیر پای راهپیمایی کنندگان گیرمی کند و مرد از پشت بلند گویش فریاد می زند : سیم ِهَکش ، سیم ِهَکش مردم هم به گمان این که این جمله ، شعاربعدی است ، می گویند سیم ِهَکش سیم ِهَکش ! دوباره فرد می گوید سیم ِهَکش شعار، نیه و مردم با اومی گویند سیم ِهَکش شعار، نیه . خلاصه تا به مردم حالی کند که پایشان را از روی سیم بردارند کلی سیم ِهَکش ، تکرارمی شود
این داستان را نگه دارید تا برسیم به این روزهای اتفاقات شورا و شهرداری خودمان . بهراد ذاکری عزیز با یک بلند گو، هی مرثیه ای می خواند وچیزی را تکرار می کند به مشابه همان سیم ِهَکش و جمعیتی که خبرازسیم زیر پا رفته ، ندارند پشت سرش ایستاده اند ؛ سینه می زنند وگفته هایش را نادانسته واگویه می کنند !
بهراد جدید را این روزها دیگرزیاد نمی شناسم ! پا پس کشیدن آشکارطبیب شهرخسته ، از جریان اصلاح طلبی که موقع انتخابات ، نامش در لیستش قرارگرفت وحمله هایش به احمد رمضانپوررا هم درک نمی کنم ! گرچه گله هایش همه آشناست . من هم دارم بیشترش را هم دارم اما بارها گفته ام چاقو که دسته اش را نمی برد ؛ اگر هم برید لااقل آشکارا و در جمع نبرد ؛ تا لااقل زمینه را برای سواستفاده ی دیگران فراهم نکند
کش نمی دهم ؛ حرف های دیگری هم دارم
اما امیر حسین علوی ، او را یک بار بیشتر ندیده ام آن هم در ازارسید اسماعیل خودمان که البته ایشان مدعی بود که آنجا کاملا شبیه بازارسید اسماعیل نیست فقط شباهت هایی دارد ! او که توانست دوباره به هر قیمتی ریاست این دوره از شورای رشت را هم برای سال دوم به عهده بگیرد و حالا یک پایش هم چنان داخل ریاست است و یک پایش هم می گویند بدش نمی آید به شهرداری برسد و هم چنان به سوی مجلس هم ، خیز برداشته و من مانده ام که جناب علوی ، این همه را کجای دلش می گذارد و چگونه کنارهم می نشاند درحالی که اولین دغدغه اش هم چنان رسیدگی به مشکلات مردم و آبادانی و توسعه ی شهرعزیزش ، رشت است !
رضا رسولی را اما دو سه باری با ژست های مختلف فرهنگی هنری درجاهای مختلف دیده ام ؛ حتی یک بارازاوخواستم به گروهی ازبچه های نمایش کمکی بکند و این کار را با میل وعلاقه انجام داد .این که علاقه ای به هنر دارد یا از آن برای برندینگ استفاده میکند فقط خودش می داند و البته یک بارهم اخیرا درباره ی تخلفات شهرداری دوره ی قبل چیزهایی گفته بود که گفته هایش شبیه “کی کی بود من نبودم ” ، بود !
حجت جذب را هم که خیلی نمی شناسم اما شنیده ام که این روزها به شدت درگیرجذب افراد مختلف در شهرستان هاست برای انتخابات مجلسی که پیش رو داریم
به جناب احمد رمضانپورهم که آن قدر دوست و دشمن عمدی و سهوی ، گیرداده اند و حمله کرده اند که ترجیح می دهم چیزی نگویم و ننویسم اما این را می دانم که احترام بزرگترها آن هم با سبقه های اجرایی طولانی مثل ایشان ، تحت هر شرایطی امری واجب و لازم است با باقی اش کاری ندارم
برای فرهام زاهد هم امروزچیزی برای نوشتن ندارم
و اما فاطمه شیرزاد را هم ترجیح می دادم درهمان لباس مجری مهربان برنامه کودک از تلویزیون ببینم تا عضوی ازشورای شهرو مخصوصا سخنگوی شورای شهر که نمی دانم چرا سخنگویی اش سال به سال هی تمدید می شود !
با دوستی چند وقت پیش تماس تلفنی داشتم ووقتی ازاو نام گزینه های شهرداری را پرسیدم گفت : شهردارانتخاب شد و پرونده اش بسته شد و او کسی نیست جز دوست تالاردارشما، حامد عبداللهی .گفتم به جان مادرم من و حامد عبداللهی حتی یک بار هم با هم رو به رو نشده ایم و سلام و علیک هم نداشته ایم ؛ فقط دوبار به دعوت دوستان اصلاح طلبم برای افطاری به تالارش رفته ام و خوشبختانه دوستی با هیچ شهردار تالاردار و غیرتالارداررا هم در کارنامه ام ندارم ، حتا ثابت قدم را که با عالم و آدم رسانه ای می نشست و رفاقت می کرد و هوایشان را هم داشت . او فقط یک بار قول داد که به اتفاق خانواده اش به رستورانم بیاید که نیامد
واما روی سخنم امروز با جناب حاجی پوراست که هم ، او مرا خوب می شناسد و هم ، من او را. هرچند که بعد از پیروزی دوره ی اولش تا به امروز به عادت دیرینه تا به حال حتا یک بار هم به او سرنزده ام .اوهم احوالی از من نپرسیده است ؛ اما چیزی که مهم است این ها نیست