خبر آمدن پرتغالی به هرمز از سوی منجم شاه اسماعیل صفوی
خبر آمدن پرتغالی به هرمز از سوی منجم شاه اسماعیل صفوی
فعالیت های نجومی برای شاه اسماعیل
همیشه تحول دولتها، همراه با تحریک ذهن جماعتی از پیشگویان است، و این امری است که ریشه در اعماق تاریخ دارد. دولتها، همیشه نگران سقوط خود بودند، و نجوم ابزاری برای فهم این معنا تلقی می شد. بنابرین مهم ترین کاری که یک منجم درباری می کرد، این بود که سلطان را نسبت به خطراتی که او را تهدید می کند، و از جمله، سقوط آگاه کند. در ضمن او می توانست، به عکس، نشان دهد که غلبه از آن سلطان خواهد بود و همه چیز مطابق میل او پیش خواهد رفت. در دورانی که ثباتی وجود داشت، کمتر این نیاز، احساس می شد، اما در وقت خطر، مانند شورش های منطقه ای و محلی، حمله دشمنان خارجی، و به ویژه زمانی که دولتی تازه تأسیس می شد و هر لحظه در خطر سقوط قرار داشت، منجمان موقعیت بهتری داشتند و از تمام ظرفیت خود برای پیشگویی استفاده می کردند.
روی کار آمدن شاه اسماعیل در سال ۹۰۷ یکی از این دوره هاست که آثار نجومی جدیدی را می طلبید. شاه اسماعیل، پیروزی های فراوانی داشت و توانست ایران حالی را متحد کند، گرچه با شکست سخت چالداران، پا از فعالیت های نظامی کنار کشید و به همین مقدار بسنده کرد. با این حال، اهمیت کار او در تأسیس سلسله ای که بیش از دویست سال دوام آورد، آشکار است.
مقدمه جامع القرانات اناری کرمانی
در این دوره است که یکی از منجمان کرمانی با نام محیی الدین بن بدر الدین اناری، به سال ۹۳۰ با اشاره بزرگان، کتابی در زمینه احکام نجومی، برای شاه اسماعیل تألیف می کند. اثری نه چندان مفصل، اما منظم و مرتب، بر محور «قرانات» که می کوشد، تحولات دوره های چند ده ساله را نشان دهد. از این رساله نسخه های فراوانی برجای مانده (۲۴ نسخه: دنا، ۳/۵۷۸ ـ ۵۷۹) و این نشان می دهد که کتاب، سخت مورد علاقه منجمان بعدی بوده است.
نویسنده آن در مقدمه با صراحت، هدف خود را از نگارش کتاب روشن کرده و می کوشد تا ضرورت وجود خود را در این دولت تازه تأسیس و تلاطمات سیاسی، نشان دهد. در مقدمه آن که باید به تفصیل آورد تا مقصود روشن شود، آمده است:
خوبترین کلامی که چون آفتاب جهان تاب و ماه تاب عالم تاب، از افق متکلمان ظهور کند، و عالم جان را به لمعات انوار معانی چون روز عالم افروز روشن گرداند، حمد خالقی است که ایوان بی ستون سقف آسمان افراشته حکمت اوست و تحت زمین در مرکز افلاک، داشته قدرت او. قادری که انواع دقایق حکمتش از هر ذره ای از ذرّات کاینات تابانست و آثار بدایع قدرتش در هر جزوی از اجزای موجودات درّافشان؛ حاکمی که چون هر صنعش به نظر لطف، قطره ای از امطار عنایت در اصداف گردون چکانیده، چندین هزار درّ و لآلی ثوابت و سیارات به بازار اظهار آورده، و مالکی که چندین اجرام منیر و اجسام مستدیر در گرداب تدویر انداخت، و گوی زرّین آفتاب در جم گون سیمین ماه نو در آورد، و از یک حرف حکمتش مستخران مرکز شمس رقم ایام بر صحایف نگارند، و محاسبان دیوان دهور، در نامچه ی شهور در ثبت ایام و اعوام آرند. یکی از انظار عنایت و لطف بی نهایت اوست. آفریدگاری که تحریک اجسام دوّار و اجرام کواکب ثوابت و سیار پیرامن این مرکز با سکون و فرش بوقلمون عنوان صحیفه قدرت اوست، و مخلوق ماه مهین و سلاله طین بر انوار دقایق افلاک و حقایق اجرام مرکز خاک اطلاع دادن و بر اسرار کیفیت و کمیت حرکات نیّرات و حالات ثوابت و سیارات از قرانات و مجاسدات و غیر آن واقف گردانیدن یکی از مقدمات برهان کمال حکمت اوست. پادشاهی که آفتاب جلال او زوال کسوف نپذیرد، و ماه کمالش محاق و خسوف نبیند، دانایی که به کمال حکمت و وفور قدرت روی زمین ها ملوّن به فرمان «کن فیکون» به انواع بدایع و اصناف صنایع محلّی و مزیّن گردانید، و از مواد عناصر و موالید وجود انسان را برگزیده ی رقم اختصاص « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم» بر صفحه حال او کشیده، بر درجه علیا « وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم»رسانید و بر موجب « تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض» ردای فضیلت بر دوش منقبت صاحب راستی که آستین بزرگیش به طراز «لولاک لما خلقتُ الافلاک» مطرّز است انداخته، و اولاد و احفاد و اصحاب و احباب او که نجوم سپهر امامت و شموس جهان کرامت اند، به حلیه امامت و اخلاقت مخصوص و ممتاز ساخته: « إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیما».
اما بعد: از ابتدای آفرینش افلاک و انجم که سیّاحان عالم بالا و ملاحان این نیکو دریا به سرعت قدم و عدم تأنی در گرد جهان سیران می نمایند، و روان از پی یکدیگر منازل و مراحل می پیمایند، خصوصا شیخ الاسلام ثوابت که به نزد مهندسان، اسمش به کیوان اشتهار یافته، و مشتری که قاضی القضات ولایت افلاک و انجم و معطی سعادات دنیوی مردم است، از روی اراده و عقیده پاک به عیادت او می شتابند، و نوعی از اتصالات که هر دو در برجی واحد جمع می آیند، می جوید، و از پی امر ملک دیّان صورت وجود نمی گیرد، و منجمان این وضع را قران علویین گویند و حوادث عالم سفلی از روی کلی مثل مُلک و دول و غیر آن از اقران این دو کوکب و اوضاع آن استدلال می جویند، و سبب تغیّرات و اوضاع آن استدلال می جویند، و سبب تغیّرات و حادثات می دانند، و رغبت جمله خلایق عموما و ارباب دولت و حکومت و اهل فضل، خصوصا، بدانستن امور عالم می باشد پیش از وقوع آن، بنابر آن بعضی از اکابر زمان و افاضل دوران نظر به جانب کمترین خلایق محیی الدین بن بدر الدین الاناری فرمودند که تو هم مدتی است که در این فن شریف سعی بسیار کرده، و فی الجمله ممارستی نموده، و نیز زمانه در غایت اضطراب افتاده، و دولت قدیمی به آخر کشیده، و نوبت ظهور وقت حضرت شاه ولایت، مظهر اسماء و صفات اله سلطان تاج بخش گیتی ستان، هادم بنیان جور و طغیان، بنّاء ممالک ایران و توران، ناصب لوای امن و امان، باسط بساط عدل و احسان، رافع دعایم ابهت و جهانداری عنوان صحیفه دادگستری فهرست جریده رعیت پروری، کهف الملوک و السلاطین، قهرمان الماء و الطین، ظلّ الله فی الارضین، آیت الله فی العالمین، قاتل الاعداء و المعاندین، وارث اولاد سید المرسلین ابی المظفر السلطان شاه اسماعیل الصفوی بهادرخان ـ خلّد الله تعالی ظلال سلطنته و سیادته و افاض علی العالمین عدله و احسانه الی یوم الدین المستبین ـ رسیده، به موجب که سابقا حکمای نامدار فضلای ذوی المقدار قرانات این دو کوکب استخراج کرده اند، و احکام بر آن نوشته و کتب و نسخ بسیار پرداخته قرانات … مثلثه مائیه و چند قران از مثلثه ناریه و قران نحسین در سرطان که در اثناء قرانات مذکوره واقع می شود، با استخراج طوالع سالها قران و آنچه بدان تعلق دارد از دلایل و احکام در سمت بیان درآورد. گفتم از شرایط ادب و عقل و قانون اهل فضل بدیع و بعید می نماید در خدمت سلیمان سخن از منطق الطیر گفتن، و در مجلس اکابر و افاضل شروع در مسائل حکمت کردن، اما به فرموده و اشاره عالیه آن حضرات شروع در امر مذکور، و از باری تعالی توفیق اتمام آن امید که مستحسن افتد و مقبول گردد و از خطا و زلل محفوظ و طالبان از آن محظوظ، بحرمه النبی و آله الطیبین و عترته الطاهرین. (فریم: ۸).
تعریف قران، قرانات الوفی و فصولی
نویسنده در آغاز به تعریف قرآن پرداخته که «عبارت از بودن دو کوکب یا بیشتر در تحت جرم یکدیگر در برج واحد» است. وی عبارتی از کتاب صد کلمه بطلمیوس آورده و شرح خواجه نصیر را بر آن ذکر می کند. این عبارت تأکید دارد که تمامی آنچه از کون و فساد در عالم رخ می دهد، مربوط به یک و بیست قرانی است که در عالم افلاک وجود دارد.
این قرانات و زمانی که هر کدام رخ می دهد، در مجموعه، ادوار کلی زمان را شکل می دهند، آن هم در دو قالب: یکی ادوار الوف، و دیگری ادوار فصول: «ادوار الوف، چهار است، اعظم و اکبر و اوسط و اصغر، و مبدأ آن از روی مکان اول حمل است، و از روی زمان اول ایام عالم، و مدت آن به نظر حکمای فرس و بعضی از حکمای هند ۳۶۰ هزار سال شمسی است به قدر درجات فلک، هر درجه هزار سال، یعنی از گردآمدن هفت ستاره در اول نقطه حمل تا گرد آمدن ایشان بار دیگر در همان. و از آن مبدأ تا اول سال طوفان نوح علیه السلام، ۱۸۰ سال شمسی تمام گذشته بود، به زعم جماعت مذکوره، و از آن مبدأ تا اول تاریخ ملکی ۱۸۴۱۸۰ سال شمسی تمام شده بود». (فریم: ۱۰).
«و اما ادوار فصول، عبارت از آن است که از وقت قران علویین که دلیل طوفان بوده است، و پیش از طوفان افتاده، به ۲۷۹ سال به قول هند و ۲۷۶ به قول حکمای فارس، و این قول معتبر است، و قران در اول حمل بوده که از همه قرانها عظیم تر است، و طالع سال قران و طالع وقت قران، سرطان بوده، و نیز در شکل طالع زحل، و از آنگاه ۳۶۰ درجه فلک البروج است، و آفتاب او را در یک سال یک دور کند، یک روز شمرند، و آن دورا چهار قسمت کرده اند، و آن قسمت ها را فصول خوانند». (فریم ۱۲).
در ادامه توضیحات بیشتری در باره قران همراه با اختلاف نظرهایی که میان متخصصان وجود دارد، آمده است. در این توضیحات نام «استاد ابوریحان» از کتاب «تفهیم» نیز از خواجه ابوالمحامد غزنوی دیده می شود (فریم ۱۴).
رابطه قران ها با تحولات سیاسی و اجتماعی جاری از نظر منجمان
مهم رابطه هر یک از این قرانها با تحولات جاری و خاصی است که در لایه های مختلف از تحولات در جامعه و زندگی مردم رخ می دهد. برخی به سیاست و قدرت مربوط است، برخی به تحولات طبیعی در حوزه کشاورزی و جز آن که باز به مردمان مربوط می شود.
در باره قران اعظم گفته می شود: «مدت قران اکبر ۲۹۸۰ سال باشد و آن را در گردش جهان از خرابی به معموری و عکس آن، و مدت قران اعظم ۹۶۰ سال و تأثیر این قران، ظهور پیغمبران، و تغییر خط و لغت، و چهل سال و تأثیر او خرابی بعضی مواضع و نقل دولت و خصومت به سبب دین و بدعت و مذهب، و مدت قِران اصغر بیست، و از اثرهای او حرکت لشکریان و بهم برآمدن ایشان و رنجوری سلاطین و تغییر رسوم و عادات» است (فریم ۱۵).
و در ادامه گوید: «اگر دلالت فساد و دولت مثل خسوف و کسوف کلی یا ظهور نیازک و ذوذؤابه یا بدل شدن دوری به دوری، یا فصلی به فصلی، یا قسمی به قسمی یا قران اصغر یار شود، غالب آن باشد که تغییر دولت به ظهور رسد، و اگر قران مذکور پی اوضاع مذکوره اتفاق اوفتد، غالب ظن آن باشد که دولت تغییر نیابد، بلکه قوت گیرد». (فریم ۱۵).
معمولا پس از خاتمه دوره یک قران است که اتفاقات شگفت و متحولانه می افتد: «در اواخر مدت قرانی که عالم رو به فساد آورد و ملوک و ارکان دولت و اکابر و اعیان مضطرب الاحوال شوند، و احوال بعضی رو در ترقی نهد و تراش مراتب عالیه نمایند، و به دفع اهل قران گذشته مشغول شوند. بدین واسطه زمانه مستعد فتنه و تفرقه شود، و چون دولت شخصی رو در ترقی داشته باشد هر حکم سعادت که بر وی کنی، درست آید و عکس به عکس، و چون به انحطاط نهد، هر حکم فساد که در باره او گویی تخلف نکند، و عکس به عکس، و اتفاق جمهور بر این مذهب است». (فریم، ۱۵).
در میان این تحولات، آنچه مربوط به «دولت» هاست، بسیار اساسی است و چنان که در آغاز اشاره کردیم، سخت مورد علاقه دولتمردان است.
وی در این مرحله از انواع قران ها سخن می گوید که «قران نحسین» یکی از آنهاست که «قریب به هر سی سال یک نوبت واقع شود» (فریم ۱۶). اوضاع این قران خیلی بد است و «به غایت وضعی ناپسندیده است» و معنایش تأثیر بد آن در احوال عمومی است.
جالب است که در این بخش، مفاهیم کلیدی بکار رفته، به اوضاع خراب همزمان دولت و مردم اشاره دارد. «خرابی ظلم و تعدی» «خلایق از عمر خویش به تنگ باشند»، «زندگانی پریشان دشوار»، «مردم شریر و بد نفس و قطاع الطریق زیادتی نمایند و خرابی کنند»، و عناوینی از این دست در عبارات دیده می شود (فریم، ۱۷).
معیار بکار گیری این عناوین بر محور قرانها، در مقایسه قرآن میان این سیارات از یک طرف و توهمات نجوم ـ فیزیک یونانی در باره طبیعت هر یک از این سیارات است که در ترکیب با هم، تولید مفهوم می کند. مثل این که «طبیعت زحل سرد و خشک است، سردی لازم اوست، به حسب مواضع کم و زیاد می شود، اما خشکی متبدّل می شود به تری، هرگاه که در برج و حد کوکب رطب باشد، و مشرقی و هابط در فلک اوج، بس زحل و مریخ مخالف اند در طبیعت، هرگاه مقترن شوند به دو کیفیت مختلف، یکی سرد و تر، و یکی گرم و خشک، به واسطه مصاحبت از خاصیت هر یک چیزی متکسر می شود، و افراد طبیعت نمی ماند آن زمان در منزلت سعود باشند و صلاح، اما صلاح بعد از فساد، چرا که فساد از دو حال بیرون نیست، یا سبب استیصال مطلق است و معدوم شدن، و این نحوست محض است یا سبب معموری بر وجه احسن و این کمال سعادت است» (فریم ۱۸).
در این موارد، دقیقا دو لایه وجود دارد. یکی نجوم ریاضی که مبتنی بر محاسبات نجومی است که متناسب با دانش آن روز دقیق است، و دیگری احکام نجومی که سوار بر آن محاسبات با پیش فرضهای فلسفی یونانی و وهمی است. این که اولی بوده، شکی نیست، اما این که دومی، ذهن همه و از جمله سلاطین را به خود مشغول کرده، در بیشتر آثار نجومی این دوره ها دیده می شود، مگر آن که کسی نابینا باشد که احیانا باید برای دیدن کمکش کرد. نمونه اش همین جامع القرانات به عنوان اثری مهم و پر استفاده در تمام این ادوار پس از صفوی است.
نویسنده در مرحله بعد از «قران سعدین در حوت» سخن به میان می آید که «اگر این قران نزدیک سال یا انتقال دور و فصل دور یا انتقالی دولتی یا آخر قرانی یا اول قرانی از قرانات علویین اتفاق افتاد» «دلیل راحت و آسایش خلایق باشد و عدل پادشاه و امن و فراخی». چنین اتفاقی سخت مورد علاقه منجمان است به خاطر «سعادت دولت ها و زیادت نعمت ها» (فریم: ۱۸).
وی از «رجعت مریخ در برج عقرب که طالع عربست» یاد کرده و گوید: «و به تجربه یافته اند که هر وقت که مریخ در برج عقرب راجع شده است اندک ذَللی به اسلام راه یافته است، و دانستن این از استخراج تقویم هر سال معلوم می شود، قاعده مضبوط ندارد، و این فقیر قلیل البضاعه اکثر دلایل مذکوره را ملاحظه کرده و استخراج نموده و احکام را بر آن مرتب ساخته، امید که به صدق و صواب مقرون باشد، و از سهو و خطا مأمون بحق النبی و آله الکرام و اولاده العظام». (فریم ۱۹).
او می گوید که در روزگار ما «تاریخ عرب» یعنی تاریخ نگاری هجری [سالشمار] «مشهورتر است» و بنابرین همه سالها به این تاریخ «حواله کرده می شود». البته به خاطر هلالی بودن، همیشه تأخیر یک روزه در کار است «به سبب رؤیت هلال که در بعضی بلاد بینند و در بعضی بلاد نبینند». علاوه بر آن از تاریخ جلالی و یزدجردی هم استفاده خواهد شد. به هر حال، اختلاف یک روزه میان اینها به همان دلیل وجود خواهد داشت. (فریم ۱۹).
منابع مولف
اناری در ادامه (فریم، ۱۹، ۲۰) با گفتن این که «این مختصر را جامع القرانات نام کردیم» از منابع خود یاد می کند:«جاماسب، و حراس، و خازنی، و محمد بن نجیب الطوسی و غیر ایشان». اینها البته در ارائه مطالب متفاوتند، چنان که «احکامی که جاماسب نوشته، در آنجا حساب و طوالع و تواریخ نیست، و دلایل نجومی به رمز بیان کرده، و اما حراس، قرانات مثلثه خارکی را احکام کرده، از ابتدای شهور سنه ۴۳۸ هلالیه قریب به دویست سال و آن ترتیبی دارد، و اما خازنی عهد سلجوقیان را احکام کرده، قریب به ۱۶۰ سال، و هر سال را طالع و ادلاّ استخراج نموده، و احکامی بدان نوشته، و محمد بن الطیب از ابتدای سنه ۶۹۸ تا سنه ۹۰۹ تتمه قرانات مثلثه هوایی و چهار قران از مثلثه مائیی را احکام نموده و انواع حادثات و تغییرات و خرابی و تلف خلایق به قران پنجم حواله نموده».
اینجا نقطه ای است که از نظر زمانی مولف ما در آنجا قرار دارد: «و آنچه او حواله به قران پنجم کرده بود، ما بدان رسیدیم، دیناری ده دینار از قوه به فعل آمد، چنان که در عراق و فارس و کرمان و خراسان و سمرقند و تبریز و مصر و شام و ارمینیه و زمین تغییرات کلی واقع شود». مقصود از این تغییرات، عمدتا در «سلطنت» است: «خاصه در امر سلطنت که تفصیل آن طولی دارد، و در اکثر اقالیم سالها از آن حکایت کنند، و مشهور و معروف خواهد بود و خلایق آن را تاریخ سازند و سرگذشت گویند».
زمانی که این رساله نوشته شده سال ۹۳۰ آخرین سال سلطنت شاه اسماعیل است و نویسنده در اینجا، به تحول مهمی اشاره کرده، و آن آمدن فرنگی ها در «زمین هند» است. این که او هجومی فرنگی به خلیج فارس و دریای هند را یک خطر دیده و تحولی مهم، جالب توجه است.
اشاره مولف به آمدن فرنگی ها به هرمز
وی پس از آن که می گوید سالهاست که از تحولی سخن به میان می آید، تحولی که «خلایق آن را تاریخ سازند» می افزاید: «و سرگذشت گویند و تنگی و گرانی و قحطی و موت و فوت و غارت و خرابی بلاد، و عمارات و باغات و قنوات و ظلم و ستم و قتل و کشش به ظهور رسید، و ملوک اطراف و جوانب، در مُلک یکدیگر طمع می کردند، و حربها و تخت و تالان از قوّه به فعل آمد».
نکته مهم این که «از جانب فرنگ، جمعی دخل در زمین هند و دریا بار نمودند، و هرموز و بعضی بلاد را در تحت تصرف درآوردند، و بعضی از اهل اسلام را به دین و مذهب خود ترغیب می کردند». سال ۹۰۹ مصادف با ۱۵۰۳ میلادی است. نخستین ورود پرتغالی ها به فرماندهی البوکرک به هرمز در سال ۱۵۰۷ / ۹۱۳ق است. تسلط آنها تا سال ۱۶۲۲ م ادامه داشت و در این سال بود که ایران با کمک بریتانیا، پرتغالی ها را از هرمز و خلیج فارس بیرون راند.
اناری نویسنده جامع القرانات از قول همان ابن الطیب از قرانی که در سال ۱۰۸۰ رخ می دهد یاد کرده که «دور به زحل می رسد» و «یمکن که عالم طراوتی دیگر گیرد و خلقی از نو پدید آید، و طبع و خوی و زندگانی و لباس و غذا و قوت و قامت و هیأت دیگرگون شود، و عمرها طولانی بود». (فریم ۲۰، ۲۱). این نسبت به روزگاران بعدی است.
وی از محاسبه خود از قرانهای مختلف یاد کرده و ارائه نموده «تا هر کس به قدر قابلیت و دانش از آن استنباط احکام نمایند و اگر بسهوی و غلطی [که] لازمه انسانست واقع شده باشد … برآن اطلاع یابند و قلم عفو بر آن کشند». (فریم، ۲۱).
چنان که اشاره شد، این کتاب، در سال ۹۳۰ برای شاه اسماعیل نوشته شده، و هدفش تبیین احکام نجومی در حوزه سیاست و سلطنت است. وی به همین مناسبت به تحول دولتها و جایگزینی آنها اشاره کرده و می گوید: «در امور سیاسی از اسباب ضروریست، چنانچه در کتب الهی مذکور شده و از نتایج طبیعی مذکور گشته، پس باری تعالی گروهی فراهم بیاورد، و اگرچه اندکی باشند، بی سری و سپهسالاری برای اقامت سیاست و ضبط عالم». این شاید، اشاره به همین دسته کوچک شاه اسماعیل باشد که دولتی تشکیل دادند و قدرت یافتند.
وی سپس می گوید: «و در اقامت سیاست، هر کس رئیس و پیشوای قومی باشند، او را صاحب دولت گویند، و هر شهری و ولایتی را میسر نباشد، چه گونه ناحیتی یا اقلیم را ممکن گردد بی صاحب دولت بود، یا بی نایب او، لکن چون این عالم کون و فساد است، یکی می آید و دیگری می رود، پس هیچ دولت قایم نشود بی زوال دیگر». (فریم ۲۳).
کار منجمان در این میان چیست؟ «منجمان ظهور دولت آتیه و فساد دولت گذشته، به قرانات مذکوره و امور مزبوره حواله نموده اند و سخنان گفته اند». اینها کسانی هستند که در میان منجمان، محور این دانش هستند. آنها اساس محاسبات و قرانات را معین کرده و دیگران بر اساس آنها، احکام نجومی صادر می کنند.
رد ادله مخالفان تنجیم
البته احکام نجومی، مخالفانی هم داشته است: «بعضی از افاضل نامدار و دانشمندان ذوی الاقتدار که هر یک در درزمانی بوده اند و هستند، نفی این علم شریف نموده اند و هر یک دلیلی و برهانی آورده اند». در اینجا به حکایت مربوط به انوری و شعر او می پردازد، و آن این که «در شهر رجب سنه ۵۸۲ هجریه، شش کوکب در برج میزان جمع آمده اند، و منجمان آن زمان که انوری شاعر یکی از ایشان است، به طوفان باد حکم کرده اند، و وقت قِران، بر مناره ها و مواضع مرتفعه چراغها افروخته اند، و چندان باد نیامد که یکی را منطفی سازد، و در بعضی ولایت که پیوسته باد می آمد، در آن زمان باد نوزیده»!
نمونه دیگر «آن که در قرانی که در سرطان واقع شده، در سنه ۹۰۹ هجریه، بعضی از منجمان، حکم به طوفان آب کرده بودند». به گفته وی، نظر این منجمان درست نبوده و «این بهتان صریح است، چون کسی این حکم کند که برج سرطان ضعیف ترین بروج بارانی است». (فریم ۲۴).
حمله هولاگو پیش گویی شده بود
در واقع، نظر او این است که این منجمان، بدون در نظر گرفتن مبانی این دانش، این احکام را صادر کرده اند، در حالی که مواردی وجود دارد که اتفاق افتاده چنانکه «در زمانی که هلاگو به جانب خراسان و عراق و تبریز آمده، بعد از اجتماع کواکب بوده، در برج میزان، و خرابی بسیار واقع شده، و در اکثر اقالیم خاصه بلاد مذکوره، و قتل و کوشش بسیار اتفاق افتاده از حد و اندازه بیرون، و خلق بسیار کشته شده، چنان چه از بسیاری از مواضع به واسطه عدم خلق خراب و ویران شده، و هنوز خراب و ویرانست و به عمارت در نیامده». (فریم ۲۵).
سلاطین، خراج چندین ساله خرج رصد بستن می کردند
نویسنده از احکام نجومی دفاع کرده می نویسد: «اگر علوم نجوم فروع و اصول او از احکام و ترتیب زیجات و علم هیأت باطل بودی و اعتبار نداشتی، از علمای متقدمین و متأخرین که در جمیع علوم متبحّر بودند، و یگانه دوران و وحید عصر و زمان و در جمیع علوم معقول و منقول نادره جهان در مدتی مدید و عهد بعید، اوقات خود را صرف علوم مذکوره ننموده بودندی، و خراج چندین ساله ممالک خرج رصد بستن نکردندی، بی جهتی و فایده.» به نظر می رسد، نویسنده توجه دارد که رصد بستن برای امر پیش گویی بود نه پیشبرد علم نجوم.
بسیاری از منجمان عامی هستند و غیر قابل اعتماد
به هر روی، از نظر مولف، این یک استدلال بر درستی احکام نجومی، و نکته دیگر این که «نیز به مجرد آن که منجمی عامی باشد، و سوای امر حسابی که بیرون آوردن تقویم از زیج، چیز دیگر بدست نیاورده باشد، و ندانند، و از روی نادانی احکام نویسد، و پردازد که همه یا اکثر موافق نیاید، نفی علمی چنین شریف کردن، از عقل عقلا دور باشد» (فریم ۲۵)،
و سه دیگر این که «علم احکام از علوم ظنی است، بعد از آن که به کنه آن رسیده باشند. و ظن احتمال صدق و کذب دارد، پس اگر علم نجوم بدین واسطه اعتبار نداشته باشد، پس هر علمی که از جمله ظنیات باشد، معتبر نباشد، مثل طب و غیر آن».
اشکال دیگر، این که انبیاء نجوم را قبول نداشتند. نویسنده می گوید اما این که «انبیاء علیهم السلام نفی علم [نجوم] فرموده اند، بدان واسطه بوده که در آن زمان [و] بعضی ازمنه دیگر، افلاک و انجم و اوضاع ایشان را علت غایی می داشته اند نه آلت و اسباب که فی الحقیقه اسبابند، و آنانی که ایشان را عالم اسباب شناسند [نباشد]، نفی آن مردم جهتی نداشته باشد؛ چه فرق است میان آن که جمیع خلایق عالم و جاهل می گویند که آش و نان پخته شد به واسطه آتش و هیمه و طباخ و خباز، و سایر اعمال و افعال که از جوارح صادر می شود و به همین دستور است، و آن که بعضی علما گویند که افلاک و انجم و اوضاع ایشان سبب ظهور و وجود اشیاء معینه است در عالم کون و فساد، بواسطه ای ممنوع است و غیر معتبر؛ و آن پسندیده و مستحسن غالبا که هر کس را که این عقیده مخالف شرع نخواهد». (فریم ۲۶). [عبارت البته قدری مشوش است، امیدوارم چیزی مفهوم باشد].
محاسبه قرانات نجومی توسط مولف از ۹۳۰ تا ۱۱۱۴ هجری
نویسنده از اینجا تا پایان کتاب، (فریم ۹۳) به فهرست کردن قران هایی مورد نظر خود که اغلب در فواصل بیست تا چهل ساله است از ۹۳۰ تا ۱۱۱۴ پرداخته، برای هر کدام جدولی از تقارن سیارات کشیده، و متناسب با دانش خود و آنچه در این باره فرا گرفته، از تحولات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، خوب یا بد، یاد کرده و در این میانه، انواع و اقسام گرفتاری های مذهبی و دینی، عدالت خواهی یا فراگیری ظلم و ستم، ویرانی و خرابی و به عکس آبادانی و عمران و جز اینها را توضیح می دهد.
در این عبارات، می توان یک حکومت ایده آل را در برابر یک حکومت با شرایط نامطلوب وصف کرد. بیشتر اینها حالت پیشگویانه دارد و اشاره خاصی به تحولات جاری این عصر ندارد، چون اساسا هنوز زمان آن نرسیده است. نخستین مورد آن مربوط به «قران مشتری و زحل» در تاریخ دوشنبه ۲۵ شهر بیع الاول سنه ۹۳۰ هجریه» است که پس از شرح فنی آن، گوید که این وضعیت «دلیل است ـ الله اعلم ـ بر آن که صاحب این قران، جاه و رفعت و منزلت و شوکتش بدرجه اعلا رسد، چنان که حکم و فرمان او در اکثر بلاد منتشر شود، به نیک و به عدالت و رعیت پروری و صفحه روزگار از ظلم و تعدی و بدعت و ناراستی پاک سازد، و به غایت عاقل و رحیم دل و صاحب تدبیر بود در جهانگیری و آبادانی و معموری آن، و به ساختن عمارت های عالی میل تمام داشته باشد و مملکت و دولت روز به روز در ترقی باشد». (فریم ۳۰)
این شرح، چندین صفحه دیگر هم ادامه دارد و این اشاره به شاه اسماعیل است، شاهی که در همین سال، با مرگش، سلطنتش به پایان رسید.
نویسنده در آخرین سطور کتاب هم پس از آن که از اوضاع قران سال ۱۱۱۴ به عنوان آخرین بخش کتاب، فارغ می شود، می گوید: «از اوضاع کواکب و قرانات چنان معلوم می شود که در زمان قران حوتی که در سنه ۹۳۰ هجریه واقع می شود، ظهور صاحب دولتی که او را امام زمان توان گفت، و دین و مذهب و شریعت غرّا ترویج دهد، و عالم را به داد و عدل و راستی و معموری و آبادانی منور سازد، و دین مصطفوی را و طریق مرتضوی، تقویت کند، و آوازه دولت و نیک نامی او به اکثر آفاق رسد، و اهل بدعت از صفحه ایام بر اندازد، و خلایق در ظل دولت او مرفه خاطر باشند، و از تفرق و دغدغه بیرون آیند و از حوادث زمانه محفوظ گردند و از فکر و تأمل بیرون آیند».
پس از شاه اسماعیل، فرزندش طهماسب به سلطنت رسید که تا سال ۹۸۴ برقرار بود و برخی از این تعابیر در باره وی صادق است!
اما چه می توان گفت، از این دانش شگفت، که قرنها، بر فکر و اندیشه مردمان این سرزمین حاکم بوده و هیچ گاه، کسی از آن نتیجه ای روشن ندیده و با این حال یکسره به آن وفادار مانده و به قول همین نویسنده، گاه در آمد چند ساله مملکت را هزینه آن کرده است.
اخیتارات شاهی کتابی دیگر برای شاه اسماعیل
کتاب «اختیارات شاهی فی معرفه الاوقات کما هی» اثر دیگری است که در سال ۹۱۷ توسط عبدالله بن محمد اوحدی دقاقی حسینی بلیانی برای شاه اسماعیل نوشته شده است. هدف این کتاب، تعیین ساعات مناسب برای اقدامات حکومتی، معماری بناها و قلعهها و مسائلی از این دست است. مقدمه کتاب از این جهت گویاست و عجالتا مروری بیش از این بر آن نخواهیم داشت:
اما بعد در سنه ۹۱۷ قهرمان فرمان واجب الاذعان نواب همایون اعلی حضرت کیوان رفعت پادشاه جهان، شاهنشاه زمین و زمان السلطان الاعظم و الخاقان الاعدل الاکرم الافخم، الذی بید ارادته ازمّه الفتح و الظفر، و بکف عنایته اعتب النصره بلا سعی و الضرر، دُرّه السلطنه القاهره، و غُرّه فلک الخلافه الباهره، مطلع رایات ریاسه العظمی، و مجمع آیات سیاسه الکبری، مطرح أنوار نجوم الدوله السرمدی، و مطمح اظهار المله و الشریعه الاحمدی، مظهر أسرار الالوهیه، و مخبر افکار الناسوتیه، خلاصه نوع البشر، نتیجه اثنا عشر، المؤید بتأییدات ربّ الجلیل، عضد السلطنه و الخلافه و الدین، ابوالمظفر سلطان شاه اسماعیل خلد الله [سلطنته فی] مشارق الارض و مغاربها، و ذلل کاهل الایام و غاربها، صادر شد به احداث شاه نشین ارم نشان «ارم ذات العماد» … به تعیین زمانی لایق و اختیاراتی موافق مأمور گشتم تا بعد از آن که تفکر بسیار و تدبّر بی شمار به دولت نواب کامیاب به وقتی که متضمن حالات و مستجمع کمالات مذکوره با زیادتی مستحسنات بود فایز شدم، و بعضی از جهّال از علم بغیر از علَم نداشتند، … و آیینه ضمیرشان از زنگ جهالت و سویدای قلب از ظلمت ضلالت به مصقل تعلیم و تعلم، تحلیه شافی و تجلیه کافی نداده بودند، بدستیاری جهل مرکب و پایمردی اکاذیب، مرتب به لباس تحریف و تزییف آن اختیار تلبیس شدند؛ پس به حکم «اعرِض عَن الجاهلین» از ایشان اعراض نمودم، واز جهت تبصره طالبان، و تذکره واصلان، رسالهای مشتمل بر دقایق حقایق، به معرفت اختیارات، مسمّی به «اختیارات شاهی فی معرفه الاوقات کما هی» تألیف نمودم. امید که به عین قبول در آن نظر فرمایند. اگر بر سهوی یا قصوری اطلاع یابند، قلم اصلاح از رقم آن دریغ ندارند. و بالله التوفیق. و این رساله مشتمل گردانیدم بر مقدمه و دو مقاله و خاتمه، و آن منقسم است بر چهار فصل: اوّل در حد اختیار و چگونگی حالات قمر، دوم در بیان حالات کواکب، سوم در بیان حالات کواکب دیگر بنفسها، چهارم در حوالی که عارض کوکب شود و در اختیار، احتیاج بدان افتد… . (پس از آن فهرست مفصلی از اختیارات و مسائل مربوطه به آن را آورده است) (دانشگاه، نسخه شماره۴۱۴۰)