در حاشیه ساخت قطعه موسیقی برای جام جهانی فوتبال؛ آسان اما در حد فیل هوا کردن
در حاشیه ساخت قطعه موسیقی برای جام جهانی فوتبال؛ آسان اما در حد فیل هوا کردن
وقتی فدراسیون جهانی فوتبال قطعه ساختهشده آرش لباف و دی جی الیگیتور را بهعنوان آهنگ کشور ایران در جام جهانی فوتبال سال ۲۰۰۶ آلمان برگزید، تازه آن زمان بود که فدراسیون فوتبال ایران متوجه شد سهلانگاری و بیتوجهی به ساخت قطعه درخواستی فدراسیون با معیارهای یک موسیقی پر جنبوجوش چه شرایطی را میتواند رقم بزند. البته فدراسیون فوتبال ایران برای جام جهانی ۲۰۰۶ آلمان، قطعهای با صدای علیرضا عصار و با کلام شاهکار بینش پژوه را به میدان فرستاده بود اما ازآنجاییکه این آهنگ تحرک لازم برای ایجاد شورونشاط در میدان ورزش فوتبال را نداشت و سستی کلام آن موجب سردی فضا شده بود؛ خودبهخود مدیران فدراسیون جهانی فوتبال را وادار به تصمیمگیری برای سایر آثار ارسالی ایرانیها و البته جایگزینی آن کشاند. آنچنانکه فدراسیون ایران نیز نتوانست آنها را از این کار بر حذر کند. هرچند در سال ۲۰۰۶ میلادی سکانداران سیاست و اقتصاد و ورزش کشور کسانی بودند که در عرصههای بینالمللی روزبهروز ما را محجورتر کردند و در رایزنی سیاسی و فرهنگی نشان داده بودند مرد این میدان نیستند و کمکاری آنها در قبال آهنگ جام جهانی فوتبال نیز در همین راستا بود اما این انتخاب نیمه دیگری داشت که اگر قصورات فدراسیون را در عرصه بینالمللی نادیده بگیریم متوجه دلایل ایجابی آن خواهیم شد. و بررسی آن در شرایط امروز که دوباره بحث بر سر انتخاب خواننده قطعه جام جهانی با آوردن نامهایی چون علیرضا قربانی و سالار عقیلی بالاگرفته است کم ضروری نمینماید.
هنگامیکه برای اولین حضور در جام جهانی پس از انقلاب خوندلها خورده شد و سرانجام پس از التهابات فراوان، این امر بهصورت دعای اجابت شده ملی در ۸ آذر ۷۶ نمود پیدا کرد، تعدادی از خوانندگان و آهنگسازان قطعاتی ساختند تا برای روحیهبخشی و بالا بردن انگیزه فوتبالیستهای کشورمان به آنها تقدیم کنند. همانطور که صداوسیما نیز پیشنهاد ساخت کلیپی برای شبهای جام جهانی ۹۸ فرانسه به محمدعلی چاوشی داده بود که سرانجام به آهنگسازی اردشیر کامکار و به خوانندگی شهرام ناظری تنها یکی دو بار از تلویزیون پخش شد. قطعهای « سواران صبح امید» هرچند با خوانندهای دارای صدایی حماسی و البته پرآوازه ساختهشده بود که بر روی چهارگاه قوتی بیشازپیش مییافت اما برای شنونده فوتبالدوست فاقد جذابیتهای لازم بود. هرچند مدیران صداوسیما و تهیهکنندگان بر حماسی بودن شعر و موسیقی و حتی قوت صدای حماسی خواننده و پرآوازه بودن او تاکید داشتند اما این جنبهها در کنار هم نتوانسته بود در شناسایی خواست مخاطب و تحقق آن موفق عمل کند. چرا که اولین مسالهای که در تهیه این قطعه به آن توجه نشده بود شنوندگان قطعه بودند، جماعتی فوتبالی که ناگفته پیداست تا چه اندازه روحیات هیجانی دارند. آنهایی که حاضرند چندین ساعت قبل از شروع بازی پشت در استادیومها صف بکشند و برای تیمهایشان ساعتها شعار داده و پرچم تکان بدهند. چیزیکه اینگونه مخاطبان و حتی فوتبالیستها، پیش از بازی بدان نیاز دارند شور و هیجان به منظور تحرک بیشتر است تا با شوق بیشتری فوتبال را پی بگیرند؛ اما آنچه در نظر مدیران ورزشی و بعضا فرهنگی که دستی بر آتش دارند برای ساخت قطعه موسیقی مینمایاند چیزی جز حماسه و نبرد و روحیه پهلوانی نیست.
حماسه چیست؟ پهلوانی کجاست؟ اسطوره کدام است؟ فرق میدان رزم و نبرد با میدان فوتبال چیست؟ و براستی فوتبال چه ارتباطی با این مضامین تاریخی دارد؟ و یا بهتر بگوییم از چه روزگاری به این مفاهیم در ورزش و نبرد یکسان نگاه شده و یا یکسان پنداشته شدهاند؟ و چرا نگاه مدیران ورزشی به میدانهای ورزشی آمیخته با این مفاهیم است؟ سخنانی است که میبایست در روحیه توجیهگری در امور انرژیتیک دانست که مدیران را وادار به دست یازیدن به این مباحث مینماید. چراکه برای اقشاری هنوز ورزش و تحرک و نشاط پذیرفتنی نیست و اینگونه توجیهات بالادست پسند میخواهد.
اما از سوی دیگر امروزه در دهکده جهانی، با تمام یکسانسازیهای انجامشده، بازهم کسب احترام و بزرگ داشته شدن در نظر سایر ملتها براساس پیشینهای است که هر کشوری داشته و دارد. ضمن اینکه در این دهکده هر ملتی مایل است حق مالکیت فرهنگیاش به رسمیت شناخته شود تا مرجعیت و اتوریتهاش در حوزه فرهنگی محفوظ بماند. حفظ و پاسداشت فرهنگ و میراث گذشتگان آنقدر برای کشورها در این روزگار اهمیت دارد که علاوه بر ثبت مفاخر و آثار باستانیشان در یونسکو، در هر مناسبت بینالمللی حتی جایی همانند جام جهانی فوتبال، سعی بر جلوهگری آن دارند. چراکه هرچند در اینگونه مجامع، ورزش حرف اول را میزند اما هر تیمی بنا به مختصات جغرافیاییاش بهصورت مجزا دعوتشده که متمایز از دیگران است و این تمایز جغرافیایی در ورزش به واسطه فرهنگ و هنر نیز قابل بروز است.
از این رو مدیران دولتی سعی بر این دارند که به سراغ خوانندگان شناخته شده از ژانر موسیقی اصیل ایرانی بروند تا تمایز فرهنگی را بیشتر نشان دهند در حالیکه مدیران فدارسیون جهانی فوتبال از ساخت موسیقی برای چنین رویدادی، خواستهای برای ایجاد هیجان و شور و حال بیشتر و البته افزایش میزان استقبال هواداران از کشور برگزارکننده را در نظر دارند. در دیدگاه آنان این رویداد عرصه بروز هنر و زیباییشناسی نیست و بیشتر بر منافع اقتصادی میچرخد. از این رو خوانندگان و سلبریتیهایی نظیر شکیرا و جنیفر لوپز را به ترتیب برای افتتاحیه جام جهانی های ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ برگزیدند. مسالهای که به خوبی نشان میدهد عامهپسندی در درجه اول و سپس ریتم همراه با کلامهای انرژی بخش برای گرم کردن فضای مسابقات به همراه درآمدزایی مد نظر است. که با انتخاب موسیقی اصیل ایرانی برای ساخت قطعه موسیقی جام جهانی در جذب مخاطب عام به علت فقدان ریتم هیجانی وکلام عامیانه پیشاپش شکست خورده است و ناشی از دیدگاه متولیانی است که هنوز تناسب تکست با کانتکستی را درک نکردهاند. البته احتمال دارد روزگاری خلاقیت موزیسینها، موسیقی کلاسیک ایرانی را به این حد برساند که بتوانند تمام این ابعاد را بهم گره بزنند و تناسبها را شایسته از کار دربیاورند اما تاکنون آنچه ماحصل این تلاشها بوده نتیجهای ضعیف دربرداشته است.
از این روست که حتی سالار عقیلی که به تصنیفخوانی شهره است و بسیاری او را خواننده پاپ برخواسته از موسیقی دستگاهی میدانند نیز، نمیتواند گزینه خوبی برای خواندن قطعه جامجهانی باشد چرا که جنس موسیقیهایی که او در آنها میخواند و کلام و بیان او مانع از رسیدن به هدف ساخت اینگونه قطعات است. از همین روست که علیرضا قربانی خواننده موسیقی اصیل ایرانی که به مراتب در دسته موسیقی ردیف دستگاهی ایرانی از سالار عقیلی جدیتر محسوب میشود باز هم مناسب خواندن چنین قطعهای دانسته نمیشود. چرا که کلام و بیان و ریتم در قطعه موسیقی ساخته شده به منظور شورآفرینی در میدان ورزش پرهیجانی چون فوتبال بایستی تناسبی با ورزش و البته روحیه مخاطب عامه داشته باشد که با موسیقی ردیف دستگاهی ایرانی تاکنون قابل پیوند نبوده است.
حتما در خاطر دارید که در سال ۲۰۱۴ احسان خواجه امیری، بهروز صفاریان و روزبه بمانی مثلث قدر قدرت موسیقی پاپ قطعهای به نام «دروازههای دنیا» را ساختند که هر چند به مذاق مخاطب ایرانی خوش نیامد چرا که آثار پرقوتتری را از هر سه نفر در خاطر داشتند و این قطعه را ضعیف ارزیابی میکردند اما کسی بر آن خرده نمیگرفت که مناسب جام جهانی نیست. بله درست است قطعهای چون دروازههای دنیا در کارنامه پدیدآوردندگان آن ضعیف محسوب میشد اما در اشل یک موسیقی مناسب فوتبال و مخاطبانش بود.
از این روست که وقتی این روزها شایعاتی درباره انتخاب خواننده پاپ کشورمان، محسن چاوشی، از سوی فدراسیون فوتبال برای ساخت قطعه جام جهانی شنیده می شود اغلب بهتر از علیرضا قربانی و سالار عقیلی از او استقبال میکنند چرا که سوابق موسیقی او عامهپسندی و ریتم هیجانی را در خود دارد. هر چند اگر این خبر واقعیت بیابد برای محسن چاوشیای که تاکنون هیچ اجرای زنده ای نداشته بایست اولین کنسرت رسمی را رقم بزند. چرا که طبق رسم پیشین خواننده قطعه برگزیده جام جهانی به مسابقات اعزام میشود تا اجرای زنده موسیقی داشته باشد.
اخبار رسمی البته حکایت از آن دارد که ساخت قطعه موسیقی و اجرای آن در جام جهانی توسط ارکسترهای ملی و سمفونیک تهران صورت خواهد گرفت، که مساله ساخت قطعه با توجه به اینکه هم فریدون شهبازیان(رهبر ارکستر ملی) و هم شهرداد روحانی(رهبر ارکستر سمفونیک تهران) تخصص در موسیقی پاپ در بخش آهنگسازی و آرنجمان دارند بیتناسب نمینماید که بسیار در حیطه کار آنهاست. اما فرستادن ارکستر به روسیه تناسبی با فضای جام جهانی ندارد که اگر داشت کشورهای میزبان در افتتاحیهها، ارکسترهایشان را به میدان میآوردند. در نتیجه اینگونه برنامهچینیها تنها ناشی از عدم درک صحیح از فضای مسابقات است و مدیرانی که سفرهای خارجی را ترجیح میدهند و چنانچه اگر امروز به اشتباه بودن آن اذعان نکنیم حتما در زمان اجرا بهتر مضرات آن را درک خواهیم کرد.
۴۳ ۴۳