ایمان رنجکش: گیلان در گازانبر مهاجران!
به گزارش تدبیرشرق: چندی پیش گزارشی با عنوان «فرارمغزهای متفاوت» در رسانه ها منتشر شد که دارای نکات جالبی بود. حکایت خانواده ۸ نفره آقای اسماعیل زاده ۴۰ساله تهرانی که برای تجربه یک شب استراحت در روستایی آرام در ارتفاعات ماسال به گیلان سفر کرده بودند اما به حدی مجذوب جاذبه های این منطقه شدند که در یک چشم بر هم زدن ترجیح دادند خانه و کاشانه خود در پایتخت را رها کرده و با سکونت دائم در همان روستا، تصمیمی قطعی برای سالهای آینده زندگی خود بگیرند.
خانواده آقای اسماعیلزاده یک قطره از میان سیل عظیم مهاجرانی هستند که از تهران دفن شده زیر دود، آلودگی، شلوغی و ده ها معضل حل نشده دیگر فرار کرده تا قدری با روان آرام در کیلومترها دورتر از هیاهوی پایتخت روزگار بگذرانند.
بحث مهاجرت از تهران اکنون وارد فاز جدیدی شده است و بنابر گزارش مرکز آمار ایران در بازه سال های ۹۰ تا ۹۵ چیزی بالغ بر ۳۵۰هزار نفر از تهران به مقصد سایر استان ها مهاجرت کرده اند که پس از استان همسایه خود یعنی البرز، گیلان با ۲۹ هزارنفر مهاجر در صدر مقاصد مهاجران تهرانی قرار داشته است. که ادامه این روند خبر از تهدیدی جدید در ساختار جمعیت استان گیلان می دهد که در دراز مدت این منطقه را با چالش های مختلفی مواجه می کند. گیلان ۲٫۵ میلیون نفری با رقم ۱۷۷ نفر در هر کیلومتر آن همواره با تراکم جمعیتی بالاتر از سطح کشور مواجه بوده است و اگر از مقوله جمعیت خارج شویم بحث پیرسالی گیلان و عنوان پیرترین استان کشور از یک سو و سرازیر شدن سیل عظیم مهاجران از سوی دیگر، شاکله جمعیتی و قومیتی این منطقه را در ادامه دستخوش تغییرات اساسی خواهد کرد.
پیشتر مطرح شدن بحث مهاجرت معکوس تهرانی ها بعنوان یکی از آرزوهای مدیران شهری محسوب میشد اما اکنون کارشناسان به آن به شکل یک تهدید اساسی می نگرند و اهالی آن همه جوره از زندگی در پایتخت به تنگ آمده اند. عوامل اصلی همچون گرانی مسکن، آلودگی های کشنده، عدم وجود آرامش روانی و زلزله که اکنون از آن بعنوان مهم ترین تهدید پایتخت نشینان یاد می شود. موضوعی که با کوچکترین بدشانسی ممکن است سرنوشت میلیون ها نفر به ورطه نابودی کشانده شود و مسئولین هم در حال حاضر علنا از عدم آمادگی در برابر چنین فاجعه ای سخن می گویند که در جریان زلزله های اخیر صراحتا اعلام کردند که مردم باید شهر را خالی کنند.
چندی قبل تر ما با تهرانی طرف بودیم که فقط از جمعیت لبریز شده بود اما اکنون فوبیای زندگی در پایتخت ایجاد شده و شهروندان شب را با هراس اینکه ممکن است آوارها بر رویشان خراب شود سر بر بالین می گذارند و این ترویج هراس میل به مهاجرت را تا چندین برابر افزایش می دهد. همه این ها مواردی است که باعث می شود یک تهرانی، پایتخت را با آن همه سطح دسترسی و امکانات پر زرق و برق رها کرده و رویای بیدار شدن با صدای خروس آن هم در جایی با محدودترین امکانات را طلب کند.
نکته دیگر اینکه مقاصد مهاجران ما نیز به هیچ وجه در برابر این سیل عظیم آمادگی ندارند. اکنون که راه های دسترسی به گیلان با توسعه زیرساخت های جاده ای همچون آزادراه و راه آهن آسان تر از جابجایی از یک نقطه شهر به نقطه دیگر شهری در تهران شده و ساکنان پایتخت می توانند در کمتر از سه ساعت خود را به جلوه های زیبای طبیعت این استان برسانند، با گازانبر مهاجران مواجه خواهد شد چراکه سرازیر شدن جمعیتی که نه می تواند کمکی به اقتصاد منطقه کند بلکه بدلیل رویکرد کاملا مصرفی این مهاجران و همچنین ایجاد شدن تضاد و ناهنجاری های فرهنگی و از همه مهم تر رو به اضمحلال رفتن محیط زیست و منابع طبیعی آن و تبدیل شدن نقاط بکر به تهران های کوچک، حتی گیلانیان را نیز وادار به مهاجرت به منطقه ای دیگر خواهد کرد! امید است اکنون که نسبت به بحران پیش رو اگاهی رسانی لازم انجام شده لااقل مسئولان نسبت به کنترل و هدایت جمعیت تدابیر لازم را بیندیشند چرا که ممکن است در یک چشم بر هم زدن همه چیز از کنترل خارج شود و آن موقع تازه به فکر می افتیم که چقدر زود دیر شد!