آخرین خبرهافرهنگی و هنرییادداشت

باز هم با حاتمی‌کیا؛ فضیلت گوش‌سپاری

حاتمی‌کیا

نه دوست دارم و نه این کار را کرده ام و نه حالا دارم این کار را می کنم: نمک پاشیدن بر زخم تازه، کار بیرحمانه و بیماری است. همان قدر که جراحی برای جلوگیری از خونریزی کار نجات بخشی ست.

اکنون ودر این فضای عصبی، نقد «خروج»، به صلاح نیست؛ اما سخنی‌ست که می تواند آدم را آرام کند. حرفی که یک توفان تهاجم را به آگاهی بدل می سازد چنین است. حقیقت آن است که حمله به حاتمی کیا یک ریشه ندارد. پاره ای با ذات راه و باورهایش دشمن اند. از ترامپ واذنابش که توقع انصاف نمی توان داشت! اما عده‌ای از روی حسد شخصی چشم به راه بهانه اند. دسته ای به سبب دفاع او از جمهوری اسلامی خشمگین اند، پاره ای با اخلاق او مسئله دارند. او را آدمی مغرور و متکبر و متفرعن می‌دانند، کسانی او را هنرمند رانتخوار می‌پندارند و… البته میان این همه انگیزه سیاسی، عقیدتی، اخلاقی و سلیقه ای کسانی هم کاملا با دلایل سینمایی از مسیر سوبژکتیو و خطاهای بارز و سرهم‌بندی خروج ناخشنودند و خرج غیر مسئولانه سرمایه با نیات عجولانه سفارشی را غلط می‌دانند و با سوخت شدن سرمایه آماده و ویرانی منطق ساختاری و تماتیک خروج، کاملا حرفه ای ومدلل بر خورد می‌کنند و با خروج مسئله دارند. آدم عاقل نه از بی حیایی و لیچار بیماردلان خشمگین می‌شود و نه از نقد تند کسانی که گفتگوی زیبایی شناسانه و برحق با فیلم دارند و من اشاره ای به این نوع عصبانیت مخاطبان آگاه و بی غرض و مرض خواهم کرد.
پس برای آرامش حاتمی کیا می‌نویسم. تماشاگران خروج و کسانی که آن را نقد کرده اند با آن مخالف اند و دشنامش گفته اند و کارگردانش را هم، همه بی حیا نیستند و همه یکی نیستند و نباید خشم از سب، مانع شنیدن نظراتی شود که تحسین نیست. منفی‌ست و براهینی دارد، نباید لج کرد، نباید گفت من کار خود را می‌کنم، نباید گفت نوشتن در سایت ساده است بیا خودت فیلم بساز، کل این نوع برخورد تویه ای متکبر، عصبانی و خودخواهانه و ناشکیبا دارد و حاتمی‌کیا خوب می‌داند به یقین این عجب شیطانی است و از جنس همان تفرعن صاحبان قدرت و مکنت و توهم نام و جاه به شمار می آید و امری حقیر و دوزخی ست و درخور رئیس رؤسای رانت خوار و بی‌شخصیت و تازه به دوران رسیده هاست، نه شایسته او، یک سرباز، سرباز مدعی انقلاب اسلامی، یعنی سرباز امام (ره)، اسلام ، امام زمان (عج) او دست کم فضیلت سکوت را برابر یاوه گویان، خوب است از امام عزیز، از حاج قاسم، از شهید بهشتی یا حتی از آدم بامنشی مثل مرحوم کیارستمی و نه ازغریبه، بلکه دوست مؤمن اش ده نمکی، نه، دست کم از رحمت فیلم خودش یاد بگیرد.

حاتمی کیای رزمنده!
شما که ازجنس آن مشاور نقابدار دوروی فیلم از جنس بختک های نو لیبرال بی باور به روز حساب بی اعتقاد به هدایت الهی و الگوی متقی پیشوایان معصوم نیستید که صد بار بدتر از مدیران لائیک زمان شاه شده اند و عملا اعتقادی به فرامین الهی ندارند و اهل صبر در ناملایمات نیستند. این که نمی شود آدم یک جور فیلم بسازد، یک جور ادعا کند، جور دیگر زندگی و با مردم معاشرت کند. خشمگین و پر از منم و خود را بی خطا پنداشتن. این مال نحوه برخورد به دشنام ها، اما نقد که قلبا تشکر دارد به قول دوست سفری آدم از نقد منفی باید خیلی ممنون باشد، برای این که خیلی از آن یاد می‌گیرد، گوش سپردن یک برتری حکیمانه است. خشم بی اختیار ارادی نیست به نفس ما ربط دارد ولی خویشتن داری ارادی است و فضیلت ونشان تهذیب، این ها را که هزار برابر بهتر می‌دانی. پس عمل کن. وعبرت بگیر!کیمیایی و صد بار بدتر از او کسی چون منی تهی جان، هر چه از کف داد محصول همین نا گوش‌سپاری بود و خود را در حلقه «عالین» دانستن. تفرعن آدم را بیچاره می کند. ادای فروتنی آسان است. عملا خاشع بودن برابر حق ومردم کار امامانه است. پس ریشه پسرفت ها را باید خشکاند در خود.

حاتمی‌کیای عزیز
راستش این سخنان را کسی نمی گوید که از تو بهتر است. خوبی هات، برابر بدی هام بی شمار است. نه آن چه را در دنیای پست وانموده ها و انتقام و تخریب می سازند، حقیقت نابندگی ام را می‌گویم. خشم برای امر ناحق رها از من، خشم به خاطر بی سروپایی کسانی که صلاحیت کاری را ندارند وحق مردم را بر باد می دهند، خشم از بازی کثیف قدرتمداران مضحک و بی تقوی خشم برای بلبشوی مسئولیت نشناسی و بی احترامی به ولی نعمت خود خشم از دست مدیران خائن که به اسم نوکری مردم قدرت گرفته اند و حالا به آنها فخر می فروشند، خشم از دست آن رئیس جمهور و آن مشاور شکم گنده دون مایه قاب باز فیلمت مشروع است؛ اما عصبانیت از کسانی که به فیلمت بد ورد گفته اند؟ دور باد! مگر شاه شده ای؟ از شهید بهشتی یاد می گرفتی لااقل، تازه اینجا که همه اش فحش نیست. نقد درست هم در مخالفت با فیلمت کم نیست. اگر این طور نگاه کنی از خشمت کاسته می شود. بگذار به تو اعتراف کنم. بعد از تماشای فیلمت به من کارد می‌زدی خون نمی آمد. بدون هیچ کینه به شخص خودت! دلایل مفصل را شاید بعد بنویسم. می‌دانی از گزارش یک جشن هم به خاطر همین سوبژکتیویسم و گسست از زندگی شکوه داشتم و نوشتم. اجمالا می‌گویم:
واقعا کاری عجولانه و سرهم بندی شده و بی دقتی‌هایی که از تو پذیرفتنی نیست که ندانی، قابل قبول نیست؟ تو آی انمی دانی در فیلمی که سبکی ساده مثل سینمای کیارستمی یا بیلگه جیلان که پیرو سبک کیارستمی است دارد و دیگر آثار تحت تأثیر سبکش مثل داستان استریت لینچ که روایتی سر راست است، اشتباه است در فیلمبرداری، از شکوه وجلال تصاویر هالیوودی و وسترن اسپاگتی و زوایای نمایشی و جای پر تکلف و خودنمای دوربین و تصاویر کارت پستالی استفاده کن؟ یعنی تو نمی‌دانی این رویکردگرایی فیلم با روایت رها از قواعد سیدفیلدی و کشمکش و تعلیق نفس‌بر، باید زیر پوستی تماشاگر را نگه دارد و خوراک ضمنی قابل تعمقی عرضه کند و از شعار های تن آسان و بی‌حس بپرهیزد؟ یعنی تو نمی‌دانی از یکسو تلاش برای استفاده دراماتیک از حرم بانوی بزرگوار و از سوی دیگر عملا حال و هوای بیمار و بدون توجه، به بازنمایی فاجعه سوءاستفاده ابزاری از دین و خاندان عصمت و سرسر برگزار کردن سکانس حرم و نداشتن هیچ ایده خلاق، خطای بزرگی ست؟ یعنی تو نمی دانی دیالوگهای تا این حد پیش پا افتاده که روزی صدبار از تلویزیون شنیده می‌شود، برای فیلمسازی چون تو بخشودنی نیست. نمی‌دانی حق نداری سرمایه اوج و ملت را برای مقاصد انتخاباتی، هدر بدهی و باید فیلم نقادانه سیاسی، جذاب، دقیق و پر از ظرائف باشد؟ و… .
حاتمی کیای عزیز اعتراف به اشتباه فضیلت بزرگی است، این تجربه تلخ، مثل فیلم بسیار ذهنی و سرهم شده دیگرت گزارش یک جشن، هیچ نباشد این درس را دارد که اولا کنار نهادن قواعد دراماتیک نیازمند توانایی و خلاقیت روایی بالاتری است و به سبک رویکرد گرای کیارستمی از زندگی روایت کردن بسیار مشکل است و فیلم سیاسی ساختن و تماشاگر عام را جذب کردن و آن تأثیر عجیب زندانی ها را گرفتن هم نیازمند باور و کاردانی ست و نباید با تحقیر به این وجوه متمایز، از هم نگاه کرد!
خواهش می کنم دست بردار از این قواعد بد فهم شده درام پردازی که حاصل نقد نفهم تلویزیونی است که متأسفانه ذهن شهید آوینی را هم آلوده جزم اندیشی روایت و ساختار دگم هالیوودی کرده بود. از این درک ذهنی، جدا از زندگی و سرچشمه عظیم طبیعی گون و باورپذیر ساختن، از این فهم آمریکایی نمایش، که تازه در اجرای ایرانی وآثار نوشته شده در گسست از حس زنده زندگی زمین تا آسمان با مدل تقلیدی فرق دارد، تو را خدا فیلم حاج قاسم را با عشق، طبیعی، سرشار از جزئیات بر گرفته از زندگی و رفتارهای روزمره و رها از ذهنی گرایی پیش پا افتاده نمایشی، بساز.
توان وخلاقیت هنرمند جدا از روح او از روزی که می‌گذراند، از حال وهوای درونی اش، از باور و دغدغه درونی و از عشق پنهان و از میزان در هم آمیختگی روزمره با سوژه و ماجرا و شخصیت های فیلم او… نیست. تغییر حال وهوای ما علت دارد و متکبرانه گوشت را نبند، اندکی بیاندیش و ریشه مشکل را بخشکان. خاج قاسم هم با حبس شدن در روزمرگی و برج عاج منیت فرمانده، حاج قاسم نمی شد. ایمان با عمل صالح جدا نشدنی است. عمل صالح فیلمساز عدم گسست از زندگی این سرچشمه عظیم حکمت، خلاقیت، معنا، فرم، زبان، دیالوگ، کنش، حرکات و نحوه روایت حتی روایات فانتزیک و سوررئال است. کمی به دور وبرت نگاه کن ببین چه سوژه های تکان دهنده ای تو را فرا می خواند. همین سوژه فیلم، همین مسیر و ماجرای سفر جاده ای ویژه و اجرای خلاقش از این فیلم شاهکار اجتماعی می‌ساخت. از عجله وسرهم بندی بپرهیز. والسلام.

احمدمیراحسان

/سینماسینما

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا