آخرین خبرهااسلایدرخبر داغفرهنگی و هنریملی

درباره پرستویی به مثابه گوگوش؛ ادغام نقش و بازیگر و جامعه / مغاک ادغام پرستویی و مطرب

اگر قصدم گفتگو از شکاف ها و شکافتن فیلم و ساختار زدایی و شل کردن پیچ و مهره های مطرب بود و اشاره به «ابتذال» عیان ، که شگرد فیلم است، فیلمی که به داستان کلاسیک اهمیتی نمی دهد و صرف قهرمان پردازی احساساتی، هدف آن است، مسیر دیگری را طی می کردم


احمد میر احسان : ظاهراً مطرب بنا به جریان دفاع از سینمای عامه پسند که زمانی موسوم به فیلم فارسی بود، ساخته شده است. این نگرش ، رویکرد عامه را به فیلم ، سند درستی آن وانمود می کند . از این منظر گنج قارون ، شاهکاری در سینمای ایران است .حتی از این زاویه دید هم مطرب فیلمی دچار سردرگمی است. زیرا این «مردم» آن «مردم» نیستند و ذائقه جامعه توده ای ایرانی که از آغاسی و سوسن لذت می برد با ذائقه طبقه متوسط متفاوت است. اما فیلم در پس داستان کهنه مطرب انواع نگرش ها غربگرا را گنجانده که باب طبع طبقه متوسط امروزی است. بهرحال قصدم واکاوی فیلم مطرب و مشکلات آن نیست می خواهم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی، نه فیلم کیایی بنویسم.
اگر قصدم گفتگو از شکاف ها و شکافتن فیلم و ساختار زدایی و شل کردن پیچ و مهره های مطرب بود و اشاره به «ابتذال» عیان ، که شگرد فیلم است، فیلمی که به داستان کلاسیک اهمیتی نمی دهد و صرف قهرمان پردازی احساساتی، هدف آن است، مسیر دیگری را طی می کردم. اگر نیت، بررسی ساختی و فکری این فیلم بود البته می نوشتم که چگونه «روشنفکران» غربگرای ما در سینما با تفسیر تازه از ارزش و روش فیلم عامیانه ساختن ، رویکرد به اصول تازه ای را طبق ذائقه فیلم های فارسی اسبق در ساخت و پاخت روایتی شلخته و بی اعتناء به قواعد هالیوودی داستانگویی و متکی به کولاژهای داستان قهرمان محور کار، بنا نهاده اند و ، همه شان مقلّد معکوس مسعود ده نمکی هستند !اما هر قدر او روان و سلیس است در نفی قواعد داستانگویی کلاسیک در سینمای عامه گرا، این حضرات دچار سر هم بندی هستند . در سینمای پس از انقلاب این مسعود ده نمکی بود که به سود محتوایی انقلابی و دینی عرفانی و اخلاق گرا و آرمان خواه ، دگم ساختار سیدفیلدی را شکست و همه به عنوان کاری مبتذل او را به صلّابه کشیدند ، زیرا در حقیقت خشمگین از موفقیت او در دفاع از آرمان انقلاب اسلامی بودند ، اما حالا خودشان آن تخطی های ساختاری را به سود ترویج نگرش نولیبرالی برای جذب عوام به کار می گیرند . با محتوای شدیداً ضد انقلاب اسلامی و عمیقاً غرب گرا .
اما حقیقت آن است که مباحث زیبا شناسی ستایش ابتذال یا معنای تازه ستایش از سینمای عامه پسند در این نوشته ، مورد نظرم نیست بلکه سقوط، در مغاک ادغام نقش بازیگر در نقش خارج از فیلم در این نوشته مهم ترین انگیزه برای نوشتن است . یعنی قصد دارم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی بنویسم ، بمثابه «ادغام پرستویی و مطرب »! یعنی فیلم مطرب در ارتباط با کیایی ، رابطه منطقی فیلم کارگردانی را دارد با استتیک مطرب !اما در ارتباط با پرستویی دارای وجهی نمادین است . مطرب فیلم پرستویی است ! از زوایای گوناگون ! اینکه چرا مطرب فیلم پر اشتباه و گرد آمده از بلبشویی است نولیبرالیسم که شبیه بلبشوی مدیریت سیاسی وا داده نولیبرالی درون حکومت است و همه چیز سر هم بندی شده است تا غیظ و نیش و نفرت ایجاد کند علیه مهمترین تحرک ملی در ایران برای رهایی از نولیبرالیسم و بردگی سلطه جهانی سرمایه داری بین المللی بس ارتجاعی شده از سوی انقلاب اسلامی و … اینها حرف دیگری است . در این نوشته من با پرستویی کار دارم. آن را پدیده ایده زیبایی شناسانه ی کارگردان درباره ارزش ساختن فیلم عامه پسند ایرانی موضوع دیگری است .!
***
در تمام بازیگران سینمای ایران ! دو بازیگر سرنمونِ زیستن در نقش شان و بازتاب فراز و نشیب های زندگی واقعی و روح رویدادهای جامعه خود و دست کم نماد قشر بزرگی از توده های مؤثر در دورانهای متفاوت بوده اند :
۱-خانم فائقه آتشن – گوگوش
۲-پرویز پرستوی
تأویل گوگوش در دهه سی ، چهل ، پنجاه ، شصت ، هفتاد ، هشتاد ، و حالا نود، تأویل دهه زندگی کودک / بازیگری است که ادغام شده با قشر میانی ی مدرن ایران بالاخره از چرخه ی زندگی بوی به فضای مستقیم تحت سلطه ی مداخلات «آجبنی » پرت شد.
تأویلی که از زوایای گوناگون ، به تدریج از درون فیلم هایش جریان پیدا می کند به بیرون فیلم ها ، به زندگی روزمره وسیع ترین اقشار جامعه و البته بخشی از اشراف (بمثابه ابزار سرگرمی شان ) توده ی وسیع طبقه متوسط و فرودست شهری (همچون ابژه همذات پنداری شده و در همان حال جلب کننده دلسوزی و حتی دارای قابلیت تبدیل شدن به عضو و دختر مظلوم وطن / خانواده ) و کم کم حتی رؤیا و جلوه دلفریب زندگی های مدرن برای بخشی از روستائیان مناطقی که با شهر مرتبط بودند یا بعدها تلویزیون با چشمک و سینمای روز جمعه شهر نزدیک آنان را معتاد به گوگوش کرد. و آن گاه او به ذات نقش اش بازی گردد: ذنب مدرنیته متأخر غرب و نظم گفتار سلطه جهانی فرهنگ سرمایه داری به غایت ارتجاعی شده !
گوگوش در دوران کودکی ، بر صحنه سینما و کاباره ، جدا از جذابیت های نمایشی اش ،همان افسانه دختر مظلوم تحت سیطره ی سرپرستی مستبد بود که به نظر می رسید از او سوء استفاده می کند ! مردم زندگی واقعی او را در و همان نقش دختر گمشده و نا مادری ظالم و پدری که پدری نمی کرد ، ادغام کردند و او را به قلمرو ذهن زندگی واقع و خارج از سینما و کاباره و محیط خانوادگی شان راه دادند و با حسی از ترحّم برابر یک کودک مظلوم او را محرم زندگی شان کردند وبرای او اشک ریختند . او وجهی نمادین پیدا کرد. قصد ندارم ماجراهای زندگی نمایشی و سینمایی و آوازخوانی گوگوش را در دوران های مختلف و بالاخره در فضای اخلاقی دهه چهل مرور کنم و سپس او را در متن تصویر مدرنیته ی غربگرای ضد اخلاق و دختر فریب خورده و مظلوم دهه پنجاه – بی تای هژیر داریوش – بازخوانی نمایم و بالاخره در تحولات راه در دوران گذار و در همان حال دوران سلطه «بدمن» صاحب کاباره و دیوی دیکتاتور که با سفته های «باکارا» و « میامی » او را اسیر و معتاد کرده بود ،گوگوش را به تماشا بگذارم. گوگوش هماهنگ با روحیه خرده بورژوازی مأیوس دهه پنجاه که به افیون پناهنده می شد و چهره ای معترض داشت، قهرمان زن آن مردمی بود که دچار رومانتیسیم شده بودند و غرق گوش دادن به ترانه های فرهاد و فریدون فروغی و داریوش بودند و خود را در مغاک نومیدی و ضجّه محاصره شده می دیدند ، و گوگوش با شهریار قنبری و آهنگسازان دهه پنجاه ، از خود استعداد یکّه ای در نمایش جذاب روحیه دوران این«مردم» ایران بروز داده بود . آن گاه ترک اعتیادش را و سفر خارج در دوران نقطه اوج غربزدگی طبقه متوسط و تقلیدش را از ترانه های خارجی باید یادآوری کرد که همچنان با اجرایی دراماتیک مردمی را که نماد آنان بود دیوانه خود می کرد ( نه مردم فقط ایران بلکه فارسی زبانان یک فیلم کالت بود . تاجیکستان و افغانستان و … را ) . او خود یک تنه یک فیلم کالت بود .انقلاب که شد او بازگشت ، و حالا یک خانم پشیمان از گذشته و بخشوده شده و «زن حاجی» بود و بعد همسر فیلمسازی که با انقلاب ،آن زمان همنوایی و نزدیکی داشت . فضا از جنگ به دوران سازندگی و آغاز توسعه لیبرالی تحول یافت و برگشت گوگوش تو به کار به غرب، همگن با این دوران بود.او مهاجرت کرد و با تغییر روحیه آن بخش از طبقه متوسط غربگرا اکنون دچار سبک زندگی ضد انقلاب اسلامی شد و …… و گوگوش هم باز تحول پذیرفت . حالا که رویکرد مجدد به غرب در طبقه متوسط رواج می یافت او به غرب مهاجرت کرد. و باز درخشان بود و نقش جدید را درخشان در زندگی واقعی اش اجرا می کرد ، رویدادهای دهه هشتاد ، شعرهای هماهنگ با تجربه زیسته شده ی ایرانی این دوران و و و ….
و بنک بنک و بعد دوباره …….
***
کمی با جزییات از گوگوش حرف زدم تا فضای گفتگو درباره ادغام نقش و بازیگری به نام پرویز پرستویی، در دسترس تر برای ذهن خواننده ای باشد که نمی داند پرویز پرستویی چه اش شده ! پاره ای او را بازگشته به واقعیت پنهان نگه داشته اش تفسیر می کنند ، پاره ای معتقدند او مبتذل شده ، پاره ای شجاعت او را در همرنگی با زمانه می ستانید ، پاره ای می گویند او آدم فرصت طلبی است هم از آخور خورده و هم از تو بره ،پاره ای او را خود بزرگ بین متوهم و حتی خائن به آرمان برادر شهیدش و انقلاب اسلامی و فریفته وسوسه شیطان بزرگ و زینا و قدرت و سیطره طاغوت عصر می داند که با نقاب اعتراض ، این گرایش همرنگی فاوست گونه با مفیتسوفلس را پوشانده است و به ارزشهای ژرف انسانی و ارمانی خیانت کرده و خود را به توسعه غربگرا و افکار مادی و ضد دینی آن فروخته تا در پیری هم ، همچنان شهره بماند . پاره ای اذیت های نهادهای رسمی حکومت توقعات آنان را عامل ابتذال او معرفی می کنند ، پاره ای اعتقاد دارند فساد قدرتمندان و خائنان به خون شهداء که حالا جیب خود را می انبارند و زیرو وکیل و رئیس خائن اند ، او را آزرده کرده و همه مفاهیم اخلاقی و مذهبی اثر را بیاد داده ، عده ای همه اینها را بهانه می دانند برای آن که قید بندگی و بردگی نفس و شیطان را که وسوسه درونی هر آدمی است تا گمراهش کند ، به گردن بگیرد و … بویژه آدم مشهور که از عبودیت خالص باز می ماند و غرق دنیا می شود و … و به جای توجه خالص به خدا ، بت های گوناگون و بهانه هیا رنگارنگ او را با خود می برد …
***
از تمام این تفسیر ها ، من درباره پرستویی ، همان تأویلی را می پسندم که زمانی درباره گوگوش نوشتم و هوشنگ اسدی و نوشابه امیری آن را به او دادند تا بخواند زیرا دوران گزارش فیلم بود و آنها احتیاط می کردند و احتیاط می کردند نوشته ام را منتشر کنند و البته خانم بازیگر تحمل تأویل خود را نداشت . و نمی دید که مفتخر شده به نقش یکّه بازیگری یا شاید دانش کافی در فهم این وجه نمایشی خودش را کم داشت ! پرستویی همان مدل ادغام نقش و بازیگر در جاری شدن از فضای فیلم به درون فضای زندگی و جامعه طی چهل ساله پس از انقلاب اسلامی است .
***
فعلاً و امروز او برآیند آن روحیه سرخورده کسانی از انقلاب اسلامی است ،که از آن می گسلند . او معترض خشمگین است . اما محتوای حقیقی این گسست چیست ؟ و این اعتراض و خشم رو به خدا دارد یا پشت به خدا ؟
در چند سال اخیر و بالاخره با مطرب ، ما شاهد بازگشت او به گذشته ایم که می خواهد نزد «همگان» آبرومند باشد . و در حیطه زیبایی شناسی تفسیر تازه ای ارائه دهد علیه آن ارزشهایی که انقلاب از آن دفاع می کرد و به سود آن چه که مردودش می داشت ، و حالا آن چیز حلال ، حرامی است به اسم مطربی !
ظاهراً پرستویی دارد با بازی عاطفی خود ، معادله ای را بر هم می زند ! او یک پدیده بومی ، توده ای و پوپولیستی را برگزیده که در ابتذال« اصالت » دارد ! و نیز هماهنگ با زیبایی شناسی رایجی است که می کوشد با ستایش از ابتذال و عامه پسندی ، اثبات کند که در این جلب توده های فرو دست ، هنری بزرگ و اصیل پنهان بوده ،هنری که « مردم » را شاد می کند و از افسردگی فرهنگ حکام رهایی می بخشد، و البته این تفسیر مغایر نگاه دینی است که شادی را در هر حال نمی ستاید و فساد و فحشاء و شهوات را مایه فروپاشی جامعه و عذاب اخروی می داند . حالا چه فیلم فارسی ، چه موسیقی کاباره ای سوسن و آغاسی و این ابراهیم آقا!
اما حقیقت آن است که این طرب حرام و لهو و لعب از منظر دین ، امروز حتی فاقد حقیقت طرب بومی است، بلکه وانموده ای است که این نقش را ایفا می کند و جزیی از سیطره نولیبرالیسمی است که هر عنصر بومی و غیر بومی را به جزیی از جریان فروپاشی ارزشهای سبک زندگی اسلامی و تعاریف سنتی و سنت های فرهنگ دینی بدل می سازد تا فراتر از بدل کردن ایران به گاو شیر ده سابق ، ریشه های احساس هویت و استقلال بر حسب نگاه دینی را به سود یک نیست انگاری وارداتی و به سود سیطره سرمایه بین المللی و تروج کفر، بخشکاند . دفاع از آن هنر مطربی امروز تهاته اش ختم می شود به نولیبرالیسم غربگرا و ستایش مفلوک نو لیبرالیسم ترکیه !!! برگردیم به پرستویی بمثابه گوگوش در دوران دفاع مقدس ، دوران سازندگی و دوران اصلاحات، دوران عصبانیت طبقه متوسط شهری از خودسری های آقای دکتر احمدی نژاد که حالا کاریکاتوری از شهید رجایی بود و تراژدی به کمدی تبدیل شده بود. آدم پاکدست ، در محاصره یارانی داد و قال می کرد که قرار بود جایی در فهرست مفسدانی که مدام وعده افشایشان را می داد نداشته باشند و جملگی فدایی ولی فقیه وانمود می شدند اما بدترین سرکشان پس از آقای بنی صدر از آب درآمدند ! و بالاخره دوران « با کدخدا بسازد و ده را بتاز» توهماتی نولیبرالی فرا رسید و « پرونده دار » از آب درآمدن بردران یوسف ها ، از مقام منیع ریاست جمهوری تا معاون اول و رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه سابقی و … یعنی وضعیت احساسی یک آدم پاکباخته که می کوشد دامنش را از آلودگی قشر ممتاز و نومانکلاقورای انقلاب اسلامی که خائن به خون شهیدان و آرمان امام خمینی (ره)و اذناب نولیبرالیسم و جهان سازی سرمایه داری بغایت ارتجاعی شده بین المللی و ملقب به نفوذی های همان دشمنان غدار در پیکره جمهوری اسلامی و بهره مندان از اقتصاد نفتی و ممانعت کنندگان درون حاکمیت از توسعه اقتصاد تولید گرا و مجاهدت تجّار تجارت های فاسد واردات و خام فروشی و قاچاق و خیانت به ایران اند که همه را به ستوه آورده اند . حالا آقای پرستویی ، برخلاف آقای بازیگر ، انتظامی ، که همواره متانت و استقلال و تعادل خود را حفظ کرد ، به بازیگری ادغام شده با نقش در متن زندگی واقعی و فردی دچار سرگیجه شده، بدل شد و فکر می کند با مطرب و سایت اش دارد مبارزه می کند علیه قدرت فاسد اما سوراخ دعا را گم کرده است! چرا که ظرفیت درک پیچیدگی های سیاست مدرنیته ی متأخره و سیطره نولیبرالیسم و فراپاشی های پست مدرنیستی و وضعیت هولناک آسیای غربی و بار سنگین مسائل خاورمیانه ای که کانون عمل ارتجاع جهانی سلطه خواهی شرق و غرب است و تجلی پیش افتادن مردم جهان برای نظمی رها از قدرت سلطه جو و کشتارگر و خونریز و وحشی شده مدرن و شیطان بزرگش که شاهزاده ادلسون « صهیونیست » می گرداندش ، همان ابر سرمایه داری یهود که می گوید خانم کلینتون نباشد، آقای ترامپ باشد، در یمن جنگ بپا شود ، در کردستان عراق،سرمایه اسرائیلی غوغا بپا کند و قس علیهذا … پرستویی توان فهم اینها را ندارد پس در زیر نقاب مخالفت با قدرت داخلی به خدمت سرمایه جهانی در آمده … و درون نظام داخلی هم نمی تواند حق و باطل را تفکیک کند و جایگاه هر یک را به درستی فهم نماید . پس مهارش به دست شطان می افتد .
این است که ذهن ساده نا آقای بازیگر به ابزار بازی جهانی بدل می شود . طبل از سمت چپ به صدا در می آید تا اعتراض و حمله از سمت راست نقش اش را در هماهنگی با ترویج منظر فرهنگی و اعتقادی آمریکا ایفا کند که کارش بر باد دادن ارزشهای بنا نهاده شده انقلاب اسلامی و روایت امام خمینی (ره) از زندگی در دنیا و سرنوشت اخروی است و توسعه ابتذالی حرام. ظاهراً مطرب مقوله ای «ملی» است !!! و ربطی به موسیقی غربگرا ندارد !!! یعنی به تنگ آمدن از فساد داخلی ، او را به تسلیم برابر فساد بزرگ تر ترویج آن کشانده و به جای مبارزه با واقعیت موجود فساد ،علیه ارزشهای ضد فساد آرمان دیروزش به پا خاسته و با این ابتذال به خودش ، به دیروز خودش دهن کجی می کند و البته مثل پناهی فرهادی و در فرمی دیگر به کاریکاتور « آزادی » خواهی خیمه شب بازی قدرت جهانی شیطان سرمایه ارتجاعی صهیونیستی بدل شده است که خصوصاً هنرمندان کم بنیه اما خود بزرگ بین به دام بازی و سناریو آنها می افتند. طرفه آن که در جهان او ، ترکیه نیروی پا دو و سرباز خانه ناتو، کعبه آمال می شود !
***
آیا مشکل است تناسبی و معادله ای را حل کنیم که بین روحیه بخشی از ملت و بویژه طبقه متوسط امروز گسسته از انقلاب اسلامی در دوران انقلابی شدنش، دوران رأی نود و هشت و اندی درصدی به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و « بازیگر » ما برقرار شد و سپس در دوران سازندگی و اصلاحات و بازخوانی انتقادی انقلاب و دوران جنگ و سپس وانهادگی آرمان انقلاب و کم کم تغییر ارزشها و تمایل به پیروی از نولیبرالیسم ادامه یافت که اتفاقاً نفوذ این نولیبرالیسم در ساختار حکومت علت اصلی ناکامی ها ، سستی ها و ممانعت ها از سر پای خود ایستادن و مبارزه با فساد و ارگانیک قشر ممتاز ، حکومتگر بود و زیر پانهادن حلال و حرام محمدی و جالب آن که در جهان روشنفکران و آقای بازیگر کنونی ، باز سیطره همان نولیبرالیسم بر ذهن شان و افق آنها است که اعتراض به فسادشان را به کمدی بدل می کند و به فیلم مطرب و توبه از دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامی و بازگشت به فرهنگ حرامکاری مبتذل پهلوی که با حرامخواری بطون انباشته از دلارهای نفتی هماهنگی دارد .این حرکت پس پسکی کمیک که به جای حس تراژیک به مضحکه ای بدل شده ، بدین سان محصول رابطه ای است بین سینما ، وانموده های سینما و نیز طاغوت عصر و تحولات درون ملت که یک سو پروژه براندازی طبق منافع سرمایه داری متأخر و جهان مدرن قرار دارد و سر دیگرش مقاومت نیروهای صالحی است که زمان حضرت لوط و حضرت ابراهیم هم در قومی یک سره به فساد کشیده تکرار شد و همچنان امروز پس از قرنها بر ارزشهای انقلاب دینی و استقلال، عدالت ، آزادی از قید بردگی فرعون عصر و تفرعن و طغیان طاغوت جهانی و مدرنیت فاسد شده اش و رشد مستقل خدا باروانه و ضد حرام ها پای می فشرند و ایستادگی می کنند و فساد دیگران را بهانه ای برای فساد خویش و گرویدن به شیطان ابتذال بدل نمی سازند بلکه با حاکمیت فساد در همه جلوه هایش مخالف اند و به طی طریق در سیر انتظار حقیقت موعود دل بسته اند و باور دارند !
حالا می شود هم معنای مطرب و هم معنای پرویز پرستویی و سایت و عمل اجتماعی خارج از فیلم هایش را که با هم تناسب دارد درست ادراک کرد.
و طنین من نه منم نه من منم «فؤاد» را در هستی ابراهیم و و معنای ابراهیم را در تحولات پرستویی ابراهیم حاتمی کیا تا امروز مطالعه کرد و دید در نیمه راه او از حاتمی کیا هم جدا می شود و من نه منم نه من منم را رمزگشایی نمود. میراث های معرفتی در فرهنگ های بشری وجود داردکه گردآمده در عباراتی است . آیات الهی و راه نمود های اهل عصمت و دانایان ژرفانگر نمونه های متقن اند.یعنی گزاره هایی است که حکم مفتاح را در شناخت آدمی از خود و از دیگران دارد و نیز علت ها و عوامل بیماری انگیزی که روح آدمی را رو به ظلمات و گرفتار سقوط در دوزخ درون می کند و یا مایه تغییر جان به سوی جهان های روشن می شو ، فاش می سازد : شهوات، قدرت ، شهرت ، ثروت ، از نیروهای قهار دنیا و مأوای شیطان است تا آدمی را سرکش ، گرفتار دارالغرور ، و برده ی عجب و خود رأیی و تفرعن و طغیان برابر حقیقت و مسیر رشد و در نتیجه گردن کش علیه کار، بر وفق طاعت و خشنودی الهی کند . از همین رو گفته اند :
*یا رب مباد که گدا معتبر شود ………………..
*در اینجا ، رهایی گدا از گدایی در نظر نیست و علیه آن دعا نشده ،شاعر گدایی را که اعتبارات دیگری و استغنا ، وحشی ، سرکش ، ظالم ، و خود رأی و نا منصف اش ساخته ، … پرده برداری کرده و از آن برائت جسته است !
ردّ این پدیدار می تواند در میان سیاستمداران یا هنرمندان و تازه به دوران رسیده ها و مردم عوام یا دانشمندان و فرودستان یا فرادستان بی ریشه دنبال شود . این جور آدم ها همه جا هستند و در میان روشنفکران و اهل سینما و پولدارهای بادآورده و صاحبان شهرت های اغوا کننده از همه جا بیشتر و در انقلاب اسلامی یک جریان اند که از خدا به شیطان رو کرده اند یا از اول از اذناب شیطان بوده اند با نقاب اغواگر در صف انقلاب ! با ماهیتی که ربطی به تقوای حقیقی یک مؤمن و گریز از شهوات دنیا نداشته بله سینما می تواند وانموده هایی را روایت کند که جانشین واقعیت اند . دروغ چیز دیگری است ! وانموده اما بس پیچیده تری در بازنمایی فیلمیک است و ولو یک فیلم مستند می تواند واقعیت تازه ای خلق کند ضد واقعیت ¬موجود در زمان و مکان .
***
گاه فیلم ، و خود کارگردان و خود هنر پیشه یک وانموده ی با هم اند. زمانی فیلم یک وانموده است اما نه بازیگرش در خارج از نقش. فرض کسی فیلمی بسازد که داستانگویی اش عواطف را به سود هیتلر یا عمر سعد تحریک شود ، بدون آن که بازی در نقش هیتلر یا عمر سعد، بازیگر را به تسلیم به فریب فیلم در و وانمایی از هیتلر یا عمر سعد ،کشانده باشد. و بیرون از این فیلم بازیگر، هیتلریا عمر سعد،همذات شود. یعنی بیرون از این فیلم، بازیگر ، همچنان هیتلر را یک خون ریز نژاد پرست و عمر سعد را یک عالم بی وجدان و دنیاگر بداند و تا سرحد کشتار و خشونت علیه معصومیت ، به دنبال زر و زور می رود و یزیدی می شود .
این مؤخره طولانی ، در پی گفتن یک جمله به آقای پرستویی است ، وضع خطرناکی دارد و دارد از خودش بی ظرفیتی نشان می دهد ، نه به سبب سیاست بازی یا اعتراض به فساد که اعتراض به فساد سیاستمداران، شرف است و آبرو نزد خدا و بندگان مظلوم خدا و مردم اسیر دست قدرت مداران فاسد می شوند و ایستادن در کنار نیروهای صالح که خواهان اداره امور مملکت با عقل و عدالت و تقوی هستند و پیشرفت را در رشد یک جامعه سالم و مدیریت معقول و پاکیزه می دانند . وضعیت خطرناک پرستویی آن است که به ابتذال، و نا حقیقت و بازی شیطان عصر در غلتد و وارونمایی کند و بیاندیشد با دفاع از امر مبتذل، فحشاء ، جهل عشرت و لشوراگی، و حرامکاری های گذشته دارد از ملت و حقیقت و انسانیت و مظلومیت دفاع می کند . آرایش چهره ی حرامکار، و تشویق حرامکاری ، چه فرق می کند یک قاتل ظالم یا دزد یا یک اهل لهو و لعب حرام، نزد خدا و قرآن و آل الله (علیهم السلام) به یک اندازه مذموم و دوزخی است . نولیبرالیسم و کفر جهانی با هزار نقاب روشنفکران و هنرمندان و سیاستمداران را برده خود می کند و حتی با پز انقلابیگری جعلی یا رفرمیسم مدرن گرا و صلح طلب ! زدن یک نقاب خشمگین از فساد قدرتمنداران، و در غلتیدن به فسادی دیگر و پشیمانی از روزگار دفاع از حقیقت یک انقلاب دینی و دهن کجی به خدا و اطاعت خداو انقلاب خدایی، فساد دورویان را بهانه دفاع از فساد بزرگ تر ، از سوی اهالی طاغوت جهانی و فرهنگ ضد خدایی جهان مدرن و لهو فحشا اش قرار دادن ، کار مضحکی است ، سر همه را آدم کلاه بگذارد، حتی سر خو را کلاه بگذارد، نمی تواند سر خدا را کلاه بگذارد که هدایت ها و راه نمودن هایش مشخص است و عصیان و طغیان و تفرعن و خود رأیی و خود خدا پنداری و مفاهیم دلبخواهانه و باورهای پوچ را جانشین اعتقادات روشن و مبین وانمود کردن تا همرنگ جماعت شوی ، هم نزد صاحبان خرد و مقدم بر آنان نزد رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع)و فرزندان معصوم و ذخایر حق واضح است .
حالا موقعیت در زمانی فیلم مطرب و وضعیت ویژه یک بازیگر در تناسب با تغییرات طبقه متوسط ایران که کم کم در دیگر اقشار شیوع می یابد قابل درک است . و اینکه چرا سریال فیلم های دوران توبه آقای پرستویی، از انقلابیگری سینمایی و آثار آرمان گرایانه ، حالا دارد ، دامنه دار می شود که آخرین اش فیلم مطرب است . من کاری به کیایی ندارم. برای او ترکیه و اسلام جعلی یک الگو توسعه است!!! من با پرستویی کار دارم .و نولیبرالیسم پان ترکیسم که به نحو مبتذلی کعبه آمال است در فیلم مطرب و بگویم مطرب را از زوایای گوناگون می توان چفت و بست اش را باز و ساخت و پاخت اش را تفسیر کرد.
۱-مطرب از نظر سازه ، فیلمی با ساخت عوام گرای سرگرم کننده ، از فیلم هایی است که می پندارد رگ خواب تماشاگر ایرانی و سلیقه اش را به دست آورده ، همان طور که مثلاً یک فیلمساز فیلم های عامه پسند هندی می داند . در آن جا منطق سید فیلدی و روایت داستان سر راست مهم نیست ، نقطه جوش جذابیت در جای دیگری است .
آیا از این منظر فیلم موفق است ؟ مثلاً شبیه گنج قارون ؟با همه تفکر جعلی، فضای بی ریشه، واقع گریزی مبتذل، رویا پردازی ارزان مایه و فریب دهنده و خرفت کردن آدم ها اما موفق در انگشت نهادن به گیجگاه تماشاگر عام ایرانی و او را با یک قهرمان شیرین و نماد روحیه عوام و توقعات و ارزش های آنان، که همه مشخصات و باورپذیری خودی بودن اش تام تمام است جلب می کند . (همان طور جذابیت های پاره ی مکمل وزن دلربای آن قهرمان ) واکاوی مطرب از این زاویه دید، کم و کاست های زیاد و سر هم بندی های کم هوشانه و فراوانی را فاش می کند. یعنی هر قدر کارگردان بگوید من تحت نفوذ تئوری رواج یافته . ذائقه «مردم» ایران ، آگاهانه از قصه پردازی، شخصیت پردازی، روایت سه پرده ای، شکل دادن کشمکش های جذاب دست شسته ام و یک راست به سراغ وجوه گیج کننده و جذاب سلیقه ایرانی رفته ام و داستان و لنگ و وازم را طبق این ذائقه بر اساس احساسات برانگیزی قهرمان مظلوم و سعادت پایانی اش شکل داده ام ، باز نمی تواند گریبان خود را از پرسش هایی درباره ضعف همین ساخت دهی رها کند .
۲- منظر دیگر بررسی مطرب در گروه فیلم هایی است که یک داستان عامه سپسندن و سطحی را پیش می کشند تا در پشتش مثلاً نقد منکوب کننده علیه انقلاب اسلامی را نهان سازند ، نقدی که ظاهراً در روایتی جدی امکان و مجوز نمایش نخواهد یافت .
۳- جدا از زوایای متعدد دیگر، یک نظرگاه هم دنبال کردن وانموده های فیلم و بازیگر ، نسبت به رخدادهای زندگی ایرانی است . این زاویه دید برایم انگیزه نوشتن این یادداشت بود .در ذهنم سرنوشت بازیگری عزت الله انتظامی و خسرو شکیبایی و حیات آبرومندشان می خواهد چیزی را به پرستویی یادآوری کند . در این نوشته مایل بودم همین تذکر را ثبت کنم. که کردم. شیطان جنی و انسی و جهان بی ترحم طغیان علیه خدا ، هزار راه برای تبدیل هنرمند و سیاستمداران و روشنفکر و سپس یک قوم به ذنب خود دارد . به قهرمان بدل کردن یک زندگی سرشار از لشوارگی و ابتذال رژیم سابق به صورت مبتذل و هندی وار ، جزیی از این ذنب لایغفر است .
بگذریم از همه عوامل ایجاد نفرت از انقلاب اسلامی ، و هر پدیده وابسته به آن ، تبدیل کردن ترکیه نولیبرال و همدست ناتو و جنایات خاورمیانه ای اش علیه سوریه و کردها به کعبه آمال و هنرمند شکوهمند و اخلاق گرایی ترک را برابر این زباله های پر از دروغ و تخطی ایرانی ، به قهرمان اصلی بدل کردن و کاپ اخلاق و خرد به او دادن ! و آن انبوه عیان ستایش خود باختگی یک ملت و وحدت همه عناصر ضد انقلاب در ضدیت با انقلاب . پله های سقوط آدمی از فیلمی افشاگر داعش و ترکیه داعش پرور بپرهیزد تا فیلمی که ترکیه نولیبرال «اسلامی»!!! را بستاند ، پله های عروج او نیست !
من کاری به سینما گران فاقد هر باور و ایمان و عروسک های خیمه بازی نولیبرالیسم و اربابان شیطانی و جهانی تمدن مدرن ندارم . دلم برای پرستویی می سوزد. همانقدر که برای گوگوش !

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا