یادداشت

واکاوی یک تجمع اعتراضی در رشت ؛ حیف شد نگذاشتند اجرمان را کامل ببریم

تجمع اعتراضی

ژیلا طبسی:

“این یادداشت را بدون هیچ گونه جهت گیری خاصی ، فقط از روی دیده ها و شنیده ها و دغدغه هایم نوشته ام.”

آن روز رشت بودم و چون از قبل برای حضور در آن نشست دعوت شده بودم حدود ساعت هفت رسیدم خیابان ملت و از آن جایی که از قبل حدس زده بودم که ممکن است اتفاقی بیافتد برای دیدن آن صحنه از دور آمادگی داشتم. درست رو به روی منزل جناب استاندار و در محل برگزاری سخنرانی آذرمنصوری ، عده ای جلوی در ورودی تجمع کرده و شعار می دادند . ماشین پلیس هم بود . نیروهای پلیس هم بودند . معترضین هم پشت در تجمع و اجازه رفت و آمد به کسی را نمی دادند وهمین فرصتی شد تا بین معترضین قرار بگیرم ؛ حرف های شان را بشنوم و برخوردهایشان را ببینم. 

دراولین برخورد یک مرد خیلی مسن وقتی مرا کنارشان دید با حالت غضب کرده و با بداخلاقی خاصی گفت : این جا نمان برو زنانه طرف !!

زنانه طرف شان جایی چند مترآن طرف تر بود که حدود هفت یا هشت نفر زن با چادر مشکی و پلاکاردهایی در دست که شعارهای مردها را با آن ها تکرار می کردند ؛ ایستاده بودند

کسی جرات بیرون آوردن گوشی اش را نداشت تا حتی جواب تلفن خانواده اش را بدهد اما از سمت آن ها مدام با گوشی هایشان فیلمبرداری می شدیم و تا می توانستند عکس می گرفتند . شعارها ، گاهی وقتی کسی می خواست از در بیرون بیاید و حتی اگر ربطی به آن نشست نداشت بلندتر می شد.  برگزارکنندگان را به فتنه ، فتنه را به آمریکا ، آمریکا را به گرانی ، خلاصه همه را به هم ربط می دادند و شعار می ساختند و بد و بیراه می گفتند

عده ای هم که عصبانی تر از سایرین بودند وسط خیابان به ماشین های گذری لگد می زدند . پلیس هم سعی می کرد فقط مدارا کند

لحظه ای بعد موقع بیرون آمدن افرادی که ربطی به نشست نداشتند و در که باز شد معترضین به داخل هجوم برده و شروع به کتک زدن دو نفر از بچه های جوان کردند

صحنه ی بدی بود.  خودم را به داخل حیاط رساندم .همه ی اتفاقات بد اینچنینی سال های گذشته از جلوی چشم هایم رژه می رفتند. چند نفر از ریش سفیدهایشان حمله کردند به من که حق نداری این جا بمانی و باید بروی بیرون در حالی که زن های همراه خود را به داخل حیاط آورده بودند .پلیس هم به من گیر داده بود.  حراست هم به من معترض شد که چه کاره ای و اگر خبرنگاری کارت نشان بده . بعضی از دوستان ما هم به من می گفتند اینجا نمان و برو بیرون …

دلم می خواست با آن ها دوست باشم . پای صحبت هایشان بنشینم و حرف هایم را به آن ها بزنم اما نمی شد خیلی عصبانی بودند و همه ی آن هایی که خیلی عصبانی بودند و با خشم غیرقابل توصیفی به من نگاه می کردند و دستور به بیرون کردنم از حیاط می دادند ، سن شان حتی از سن پدرم نیز بیشتر بود. مگر ما همشهری و هم وطن و هم زبان و ایرانی نبودیم !؟

تصور آن همه هجمه و فشار برای همه ی کسانی که این یاد داشت را می خوانند نباید کار سختی باشد

به پیاده روی رو به رو رفتم و روی لبه ی دیوار نشستم. افراد معترض مدام با موتور و پیاده در حال تردد بودند. از  جوان های زیر بیست سال شان شنیدم که : همین بود !!!/ یعنی ما رو به خاطر همین آورده بودند اینجا !!؟

مسن تر ها که رد می شدند یکی شان به گیلکی گفت حیف نگذاشتند اجرمان را کامل ببریم !!

و این همان چیزی ست که مرا خیلی می ترساند !

یعنی آن ها را با وعده ی چه چیز به آن خیابان آورده بودند !؟

یعنی آن ها آمادگی چه نوع برخورد و رفتاری را با هم نوعان خود دارند !؟

می توانم قاطعانه بگویم که اکثریت بالای آن جمعیت معترض حتی اسم آذرمنصوری را نشنیده و او را نمی شناختند با این حال شعار مرگ بر فتنه گر سر می دادند و او را فتنه گر می خواندند

به جرات می توانم بگویم بعد از گذشت ۱۱ روز از آن اتفاق ، هنوز چهره های توام با خشم و نفرت شان جلوی چشمان من است 

هنوز تهدیدها و توهین هاشان مثل باد در گوشم می پیچد 

هنوز شعارهایی که می دادند را به خاطر می آورم

آن روز چند بار با صدای بلند گفتم کاش یک نفر از آن اختلاس گران را به این مردم عصبانی بسپرند تا ببینم چه برخوردی با وی می کنند و آیا از این به بعد کسی به سرش هوای اختلاس می زند 

راستی مردم ما را چه شده است !!؟

                                                  

چرا همه این قدر عصبانی و کلافه اند و افتاده اند به جان هم !؟ ما که این جور ملتی نبودیم !! هر کسی که صبح از خواب بیدار می شود تا شب فقط سفت چسبیده است به کلاه خودش تا آن را کسی بر ندارد خیلی ها هم نقش باد را بازی می کنند و سعی در برداشتن کلاه از سر دیگران دارند

در همه ی حوادث چه طبیعی و چه غیر طبیعی و حتا در دعواهای خونین و منجر به قتل به جای جلوگیری از خشونت موبایل به دست در حال رد و بدل فیلم ها و عکس های آن اتفاقات بد هستیم . ما حتی برای سقوط هواپیماها و خارج شدن قطارهامان از ریل جوک می سازیم 

وقتی در سرزمینی منابع ثروت و خیرات اجتماعی مثل برخورداری ازشغل ، آموزش و پرورش و بهداشت و رفاه ، شهرت  و امکانات  … به عدالت تقسیم نشود و فاصله ی بین مردم و مسئولین و فرزندان شان این قدر زیاد و چشمگیر باشد و هر روز اخبار جدیدی از هدررفتن سرمایه ملی و بیت المال توسط عده ای خاص به گوش می رسد بدون این که برای صاحبان آن ها اتفاقات خاصی بیافتد و تازه بعد از لو رفتن همه چیز و به کشیده شدن به جاهایی که باید جوابگو باشند طلبکارانه هم برخورد می کنند باید دیر یا زود منتظر چنین اتفاقاتی می بودیم

وقتی اکثریت افراد جامعه از مشکلات اقتصادی کلافه شده اند و خیلی ها هم از حداقل های حقوق شهروندی برخوردار نبوده در حالی که بعضی ها چند شغله و از حقوق های نجومی برخوردارند و جوان ها به یاس و ناامیدی کشیده شده وتقریبا درهر خانه ای فرزندان تحصیلکرده ی بیکار و بی آینده ای روشن وتبعیض در همه جا دیده می شود و عدالت اجتماعی محقق نمی شود و شعار های مرگ براین کشور و آن کشور را برای توده ی مردم می سازند و فرزندان اکثر مسئولین ساکن آن کشورها و خود مسئولین هم دو تابیتی هستند. وقتی فقر و بیچارگی گریبان مردم را گرفته و کسی جوابگو نیست البته که ملت عصبانی می شوند و سعی می کنند بیافتند به جان هم و به بهانه ی حضور یک سخنران در رشت با مجوز قانونی سعی در اخلال نظم عمومی و بر هم زدن آن نشست می کنند  چون زخم های بازی دارند که با هیچ مرهمی التیام نمی یابد و این گونه بخشی از عصبانیت خودر ا روی هم خالی و تخلیه می شوند

ما روز به روز از هم دورتر می شویم و به جای عشق ورزیدن به هم نفرت پراکنی می کنیم . ما ملتی شده ایم که فقط دود های ناشی از اتفاقات بد می رود توی چشم ما و مجبوریم که به تنهایی و بدون مسئولین مان نداری ها گرانی ها بدبختی ها را تحمل کنیم و کسی هم دلش برای ما نمی سوزد . دشمن اصلی این روزهای ما ترامپ و آمریکا نیست چرا که کسی این حق را ندارد که گوشه چشمی به سرزمین مان داشته باشد . دشمن اصلی سرزمین ما همین اختلاس ها ،  دزدی ها و رانت خواری ها وعدم برخورد جدی با مسببین این اتفاقات است.

 

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا