آخرین خبرهااسلایدریادداشت

نقش اصلاح‌طلبان در بحران‌ امروز/محمدشمس

تدبیرشرق/نقش اصلاح‌طلبان در بحران‌های امروز ایران چقدر است؟ آیا به‌واقع اصلاح‌طلبان در طول حیات بیش از دو دهه‌ای خویش، مطالبات مردم را معطل گذاشته و از ملت برای بالا رفتن از نردبان قدرت استفاده کرده‌اند؟ به نظر می‌رسد امروزه و پس از نارضایتی‌ گسترده مردم از مدیریت کلانِ اداره کشور، این نگاه که تنها تندرو‌ها عامل وضعیت کنونی هستند تا حدودی تغییر کرده و جامعه، دیگر مرزی میان سیاستمداران در جمهوری اسلامی قائل نیست.کمرنگ شدن مرز میان سیاستمداران و بحرانی شدن وضعیت معیشتی مردم تا حدی است که انتقادها دامن همه گروه‌های فعال در سیستم اداره مملکت را گرفته و کمتر کسی را می‌توان یافت که نابسامانی‌های کنونی را به یک گروه خاص تقلیل دهد. با این همه اما، نقش و سهم گروهی که زمانی مدیران چپ و روشنفکران منتقد نامیده می‌شدند و از دهه ۷۰ به بعد، به اصلاح‌طلبان معروف شدند در وضعیت کنونی کشور چه اندازه است؟ آیا آن‌هادر طول حیات خویش (به‌خصوص زمانی‌که در قدرت بوده‌اند)از نیروی انباشته شده در جامعه به‌منظور امتیاز‌گیری از قدرت مرکزی برای نیل به منافع خویش بهره برده و به گفته بسیاری، بر سر مطالبات و خواسته‌های مردم معامله کرده‌اند؟ و چرا در جامعه امروز این نوع نگاه به اصلاح‌طلبان، طرفداران زیادی پیدا کرده است؟

شکل‌گیری اصلاح‌طلبی با انگیزه سهم‌خواهی

بگذارید کمی به عقب برگردیم و نگاهی به دوران قبل از به قدرت رسیدن اصلاح‌طلبان بیندازیم. پروسه کنار گذاشته شدن مدیران چپ با پایان جنگ، رحلت آیت ا… خمینی، روی کار آمدن سیستم مدیریتی جدید در سطح کلان و روی کار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی کلید خورد. بنابراین،مدیران چپ به نرمی از قدرت اخراج یا به طرز مسالمت‌آمیزی کنار گذاشته شدند تا سیستم مدیریتی جدیدنشان دهد چندان اعتقادی به استفاده از آن‌هاندارد. همین موضوع نخستین جرقه و شاید مهم‌ترین انگیزه و زمینه را برای بازگشت مدیران چپ به قدرت از مجرای صندوق رای و نه از مجرای قدرت مرکزی، فراهم کرد تا به نوعی از مدیریت جدید سهم‌خواهی کرده و وزن سیاسی خود را مشخص کنند.این موضوع به برداشته شدن محذوراتی که مردم راازطرح مطالبات،ابراز نارضایتی و بیان اعتراضات علیه سیاست‌های موجود پس از رحلت بنیانگذار انقلاب ایران بازمی‌داشت، گره خورد. بر این اساس،مدیران رانده شده از قدرت و روشنفکران منتقد با انگیزه پس گرفتن قدرتِ از دست رفته و سوار شدن بر موج بحران‌های اجتماعی،سیاسی وفرهنگی درداخل وفشارهای بین‌المللی ازخارج،نظر مردم را به‌سوی خود جلب کردند. بنابراین و با این توصیف، اینکه مردم جایی در صدر انگیزه ابتدایی اصلاح‌طلبان داشته باشند اندکی دور از ذهن است.

سراب اصلاحات

بی‌‌تردید اصلاح‌طلبی مفهومی جدید نیست که در دودهه اخیر به‌وجود آمده باشد. در ایران همیشه و در دوره‌های مختلفِ تاریخی گروه یا گروه‌هایی وجود داشته‌اند که شعار اصلاح‌طلبی سر داده‌اند اما در صورتی‌که نگاهی اجمالی به تاریخچه این دوران‌ها بیندازیم با وجود دستاوردهای غیرقابل انکار، به‌راحتی متوجه می‌شویم آن‌ها در نهایت در پوشاندن جامه عمل به وعده‌های خود شکست خورده‌اند. نگارنده از جمله مهم‌ترین دلایل شکست پروسه اصلاح‌طلبی در ایران و در دوره‌های مختلف تاریخی را دو موضوع کلی می‌داند: نخست اینکه، اصلاح‌طلبی در ایران همیشه در تقابل با قدرت مطلقه شکل گرفته و مردم جایگاهی در انگیزه و اهداف نخستین شکل‌گیری آن‌ها نداشته‌اند. دوم، اصلاح‌طلبان از مردم به‌عنوان وسیله و ابزاری برای سهم‌خواهی از قدرت استفاده کرده‌اند. یعنی، نقش مردم را در عمل، به سیاهی لشکری برای ارعاب و ترساندن قدرت مطلقه کاهش داده‌اند. بنابراین، این موضوعات اصلاح‌طلبی را برای عموم به سرابی سیاسی تبدیل کرده که هر وقت جامعه به آن امید بسته پس از مدتی ناامید شده‌ است. اما این دو موضوع مهم چه تاثیر و رابطه‌ای با پروسه دودهه اخیر اصلاح‌طلبی و بر کارنامه آن‌هادارد؟

چالشی مهم

وقتی اصلاح‌طلبان با انگیزه تقابل با قدرت و استفاده ابزاری از جامعه وارد عرصه عمل می‌شوند دست‌کم در دو جنبه برای آن‌ها گران تمام می‌شود. اول، از آن جهت که قدرت مطلقه و نهادهای وابسته یا اجازه ورود آن‌ها به قدرت را نمی‌دهند و در صورت صدور مجوز برای ورود آن‌ها به قدرت، از قبل پالایش می‌شوند. به همین افراد پالایش شده نیزهمیشه با دیده شک و تردید به براندازی و همکاری با بیگانه می‌نگرند و پست‌های کلیدی را در اختیار آن‌ها نمی‌گذارند. گرچه گاهی برای فرونشاندن نیروی انباشته شده در جامعه بخشی از قدرت را که اختیار چندانی ندارد با اما و اگر فراوان به آن‌ها می‌سپارند. مساله‌ای که شواهد بسیاری برای اثبات آن در دوره‌های مختلف وجود دارد. دوم، اینکه پس از مدتی، رفتار عملی آن‌ها بر خلاف وعده‌های‌شان تشخیص داده می‌شود و نیت اصلی آن‌ها برای مردم روشن شده و عموم ملت به این نتیجه می‌رسند که آن‌ها کارآمدی لازم را ندارند. پس، از آن‌ها قطع امید کرده، روی بر می‌گردانند و چه بسا برای همیشه اصلاح‌طلبان را طرد کنند. نمونه‌اش طرح سیاستی با عنوان «فشار از پایین چانه زنی در بالا» بود که مدت‌ها از سوی اصلاح‌طلبان سر داده شد، حال آنکه وقتی مردم از پایین فشار وارد می‌کردند برخی از اصلاح‌طلبان از موج به‌وجود آمده برای معامله و امتیازگیری از قدرت مطلقه به نفع خود استفاده می‌کردند.

سخن پایانی

در دوره حاضر نیز مانند گذشته، جامعه نزدیک به دو دهه پدیده اصلاح‌طلبی را تجربه کرد اما شاید به دلیل آنکه تاریخ و گذشته خود را به‌درستی نمی‌دانست دوباره تجربه ناخوشایند حاصل از آن‌را تکرار کرد.

تجربه‌ای که دو درس کلیدی آن از گذشته تاکنون هنوز هم پابرجاست. یعنی ، انگیزه ابتدایی پرچم‌داران اصلاح‌طلبی بازگشت به قدرت و تقابل با قدرت مطلقه بوده است. دست‌کم رفتار آن‌ها در عرصه عمل این را امروزه برای مردم به اثبات رسانده است.

دانستن این موضوع از آنجا ضرورت پیدا می‌کند که تجربه تاریخی اثبات کرده است ذات اصلاح‌طلبی با قدرت در تضاد کامل است و موضوع بعدی، وسیله قرار دادن مردم به‌منظور توجیه اهداف خویش است.

بنابراین، گروهی که امروزه اصلاح‌طلبان نامیده می‌شوند سهم و نقش انکارناپذیری در بحران‌های امروز دارند؛ سر دادن وعده‌ها و شعارهای پوچی که توانایی عمل کردن به آن‌ها را نداشته اند و معطل گذاشتن و منحرف کردن مطالبات جامعه از جمله اشتباهات این جناح سیاسی است.

 

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا