آخرین خبرهااسلایدرسیاسیملی

مخالف نفت دولتی و خصوصی هستم

تدبیرشرق/امین قلعه ای :نفت را چگونه مدیریت کنیم؟ چه رابطه‌ای میان جامعه و نفت باید ایجاد می‌شد تا دولت، خود را نهادی غیرپاسخگو فرض نکند؟ این‌ها دغدغه‌هایی است که ابراهیم اصغرزاده در گفت و گویی به آنها پرداخت. در این گفت و گو علاوه بر موضوعات نفتی، نظیر قراردادهای IPC، به مباحث سیاسی همچون ضرورت اصلاح روند سیاست خارجی، مذاکره با آمریکا و برجام نیز پرداخته شد. شما را به مطالعه این گفت‌وگو دعوت می‌کنیم. نزدیک به هفتاد سال از ملی شدن صنعت نفت می‌گذرد، در آن مقطع جامعه ما از طریق تحریم نفتی تحت فشار قرار گرفت و امروز هم همان سناریو البته برای بار سوم در حال تکرار است. به نظر شما چرا ما از یک سوراخ سه بار گزیده شدیم؟ درست است.این حکایت نقطه ضعف ماست. علت این نقطه ضعف نوع رابطه‌ای است که جامعه با نفت به‌عنوان فراورده سوختی دارد. چاه نفت همواره برای مردم ما به مثابه یک گاو شیردهی بوده که باید استخراج و با ولع بینهایت به مصرف می‌رسیده است. دولت‌های ملی نیز در نهایت با استحصال و فروش آن میخواسته اند با تزریق درآمد ناشی از آن رای و رضایت مردم را بخرند. ولی پمپاژ یک‌باره درآمد بادآورده نفت به پیکره اقتصاد ایران موجب هنگ آسا و بزرگ شدن دولت دیوانی و به‌دنبال آن حاکمیت نهادهای امنیتی و نظامی بر زندگی مردم و سیطره رویکرد امنیتی در اقتصاد کشور شده است. از این رو در صد سال گذشته هر روز فاصله میان دولت به‌عنوان مالک منابع نفت و گاز و مردمی که چشمانشان به دست ارباب دولت است بیشتر شد و موجب بی‌اعتمادی و سوء ظن تاریخی آنان به نهاد دولت شد. با اینکه ما در چهل سال پس از انقلاب می‌دانستیم که پترودلارهای بادآورده می‌تواند مسیر توسعه پایدار و متوازن کشور را دستخوش انحراف نماید و زیست بوم ما را تهدید و تخریب کند در خام فروشی نفت و گاز گوی سبقت از دیگران می‌ربودیم. قبل از انقلاب میگفتیم که همین ثروت حاصل از فروش نفت و گاز باعث دیکتاتوری و استبداد شاه و انحراف از مشروطیت شده است. علاقه ما این بود که نفت موتور محرکه توسعه اقتصادی کشور شود و جامعه پساانقلابی در حوزه سیاسی و اجتماعی و حتی فرهنگی سویه‌های دموکراتیک تر پیدا کند. اما حیف همیشه یک بهانه‌ای برای خام فروشی و مصرف دلارهای بادآورده پیدا میشد. عملا آن اتفاق آرمانی در هیچ دولتی نیافتاد و نفت همچنان همان طلسم نفرین شده مشگل گشا باقی ماند. بعد از انقلاب مهمترین دغدغه انقلابیون تسریع پروسه دولت سازی بود. در حقیقت نفت به ابزاری برای ساخت دولت انقلابی تبدیل شد بله. در نتیجه فرایند دولت سازی و استقرار نهادهای قانونی و حقوقی و تدوین برنامه‌های پنج ساله که بیشتر رویاپردازی بود کشور بیش از هر زمانی وابسته به صادرات نفت و گاز گردید.در قانون اساسی مبتنی بر فقه ما، معادن نفت جزو انفال شمرده شده و در اختیار مطلق حاکمیت است. به همین علت بیشترین اهتمام مسئولین بر تعیین ابعاد شرعی مالکیت و مصرف آن شد که در نهایت یک نوع مالکیت دولتی نظارت ناپذیر را در این بخش بهمراه آورد. کسی سوال نکرد که منظوراز نفت در فقه ما آیا یک ماده شیمایی سیاه بدبو و یک کالای قابل فروش به دنیاست که آنها دائما صنعتی تر شوند و ما حسرت آنرا بخوریم یا خودش یک صنعت پیچیده ملی و جهانی، اجتماعی و اقتصادی است که نهادهای متعددی از حوزه حفاری، اکتشاف، پالایش، بازاریابی و دیپلماسی تا ائتلافهای منطقه‌ای و جبهه بندی‌های سیاسی را بحرکت در می‌آورد؟ همه به‌دنبال پول نفت بودند در حالی که نفت بخودی خود نیروی کار عظیمی‌ که تولید کننده این ماده است را در کشور سامان می‌بخشید و بر خلقیات و فرهنگ عامه مردم اثر میگذاشت. پس از انقلاب به دلیل وجود تحریم‌ها و نیاز کشور به ارز نفتتی مناسبات مافیایی تولید و فروش آن در داخل و خارج رشد کرد و رفتار اقتصادی طبقات حاکم و مناسبات میان قوای دولتی و مردم را تحت الشعاع قرار داد. انرژی هسته‌ای حق مسلم ما شد ولی نفت در پستوی دولت تولید ودر پستوهای بازار سیاه فروخته شد. نفت مانند اسلحه ابزار دست قدرت شد تا بتوانیم با آن بر سر ایدئولوژی و امنیت چانه زنی کنند. مگر همین اقتدار نفتی باعث نشد چرخه نظارت استصواب، گزینش، طرد و مال خودسازی دامن کشور را بگیرد و غیرخودی‌ها و نیروهای باصلاحیت را از دائره مدیریت حذف کند؟ من باور دارم که نفت به تنهایی خود نه استبداد می‌سازد و نه دموکراسی. اما حاکمیت را فابریک پدرسالاری، نهاد آقابالاسر و بشدت غیرپاسخگو می‌سازد یا لااقل زمینه‌ای اجتماعی آنرا بازتولید می‌کند. آقای اصغرزاده گفته شده که ترامپ اعلام خروج آمریکا از برجام را دو روز جلو انداخت تا آغاز تحریم‌های نفتی آمریکا با روز سیزدهم آبان ماه هم زمان بشود. شما از شنیدن این خبر چه احساسی دارید؟ شاید فرضیه شما درست باشد ترامپ میخواهد بین دو پدیده رابطه برقرار کند. در مورد قضیه ۱۳ آبان هیچ موضوع پنهانی وجود ندارد، و حتی همه افرادشرکت کننده در آن شناخته شده هستند زیرا دلیلی بر پنهانکاری خود نمی دیدند چون نمی خواستند عمل غیر قابل فهمی انجام دهند سیزدهم آبان ماه در زمان خود یک ابتکار بازدارنده مرسوم دانشجویی بود. و هم فرصتی را در اختیار سیاستمداران قرار داد که با آمریکایی‌ها از موضع برابر مذاکره کنند. حالا اینکه از آن استفاده نکردند، و یا موضوع به درازا کشید و خسارت زا شد یک بحث دیگر است. شما از لزوم اصلاح رابطه نفت و جامعه سخن گفتید. باید️ چه نوع رابطه‌ای باید با نفت برقرار می‌کردیم؟ به نظر من، برای تبدیل موضوع نفت به یک امرملی، باید رابطه مالکیت و نوع نگاه دولت به آنرا تغییر بدهیم و آن را خدمت جامعه در آوریم. نفت یک پدیده چند بعدی سیاسی اجتماعی و اقتصادی است. ولی در دستگاه‌هاضمه اصلاح طلبان و اصولگرایان نفت کالایی است که قدرت پوپولیستی و جلب وفاداری مردمی میدهد. جامعه ما با نفت آشنا نیست و آن را نمی شناسد، احزاب هم به آن توجه نمی کنند، حکومت هم آن را صرفاً به مثابه ابزاری برای تحکیم قدرت خویش و افزایش پایگاه نیروهای وفادار خود میخواهد. تاکنون مسئله ما این بوده که چگونه می‌شود نفت را فروخت و مشروعیت برای بقا را خرید؟ این ویژگی همه سیاستمداران ما از مصدق تا حالای ماست. البته من بهیچ وجه تهاجمات عده‌ای برج عاج نشین نئولیبرال علیه دکتر مصدق را قبول ندارم. ایشان خدمات بی بدیلی به جامعه ایرانی و منافع کشور کرده است. الان مصدق سمبل حق حاکمیت ملی است نه سمبلی از یک گذشته باشکوه بلکه سمبل چیزی است که ایرانی‌ها در آینده می‌خواهند. او روی‌هم‌رفته فقط دو سال و سه ماه نخست‌وزیر ایران بود اما تلاش‌هایش در همین مدت کوتاه برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با گفتمان سنتی استعمارگران وهمین‌طور محدود کردن و پاسخگو کردن قدرت شاه بسیار مهم بوده است. به نظر من.جامعه باید با نفت آشتی کند. اگر ما با نفت آشتی کنیم، نفت هم با دموکراسی آشتی می‌کند و موتور محرک توسعه خواهد شد. اصلاح رابطه نفت با جامعه بدون تغییر مدل مالکیت دشوار است. چه مدل مالکیتی بر نفت مورد نظر شما است؟ مالکیت عمومی. مالکیت اجتماعی. ببینید کشورهایی که نفت نداشتند یا اگر داشتند اما منطق منافع ملی و خرد اجتماعی را بر آن حاکم کردند و به آن از زاویه فرایند توسعه، نقش بازار و اقتصاد نگریستند، امروز در مقایسه و رقابت با ممالک نفتی از وضعیت بسیار بهتری برخوردارند بهای نفت با میزان آزادی در دولت‌ها و حکومت‌هایی که دارای منابع غنی نفتی هستند، نسبتی کاملا عکس دارد. بر اساس این قانون هر‌چه بهای نفت افزایش پیدا کند، آزادی مطبوعات، آزادی بیان، انتخابات آزاد و استقلال دستگاه قضایی و احزاب سیاسی در این کشور‌ها بیشتر تحت‌الشعاع قرار گرفته و محدود‌تر خواهد شد. اما چنین روندی نتیجه دیگری را نیز با خود به همراه دارد و آن این است که هر اندازه بهای نفت در بازارهای جهانی افزایش می‌یابد، شمار کمتری از رهبران کشورهای نفت‌خیز به آنچه دنیا در مورد آن‌ها می‌اندیشد و یا قضاوت می‌کند، توجه می‌کنند. و بالعکس بر اساس همین قانون هر چه بهای نفت در بازارهای جهانی سیر نزولی داشته باشد، کشورهای نفت‌خیز بیشتری مجبور به حرکت در مسیر یک نظام سیاسی و اجتماعی شفاف می‌شوند، نظامی‌ که بیشتر به صدای مخالفان توجه کرده، هدفش ارتقای ساختارهای آموزشی جامعه برای افزایش توانایی مردم بوده، برابری زن و مرد در آن یک اصل مسلم است و همه چیز در چارچوب قانونی صورت می‌گیرد. صد البته که چنین جوامعی موفقیت بیشتری نیز در جذب سرمایه‌گذاری‌های خارجی کسب خواهند کرد. زمانی که کشورهای نفت‌خیز با کاهش بهای نفت در مسیر چنین جامعه سیاسی قرار می‌گیرند، مطمئنا این موضوع که دیگران و یا به عبارتی دنیا در مورد آن‌ها چگونه اندیشیده و قضاوت خواهد کرد نیز برایشان بسیار مهم‌‌تر خواهد بود. مثل نهادهای عمومی از جنس بنیاد مستضعفان یا ستاد اجرایی که امروز داریم؟! نخیر بهیچ وجه اینها خودشان باعث تضعیف اقتصاد ملی میشوند. منظورم این است که ملت مالک نفت باشد و نفت به گونه‌ای در اختیار جامعه باشد. تا حدودی مثل سنت وقف. نه نگاه بخش خصوصی که تنها به‌دنبال سودآوری غیرصیانتی است ونه نگاه دولت محور که در آخرین نمونه اش در دولت احمدی نژاد دیدیم موجب چه سوء استفاده‌هایی شد و به سونامی فساد و اختلاس انجامید. فکر می‌کنم شما به مدلی مثل نروژ معتقد هستید. مشخصا در مورد اداره صنعت نفت در نروژ یا هر کشور دیگری نمیخواهم نظر بدهم. اما میدانم نروژیها ثروت نفتی خود را به صورت عادلانه و یکپارچه میان مردم توزیع میکنند بگونه‌ای که این ثروت برای نسل‌های بعدی هم باقی بماند. بیشتر درآمدهای نفتی در صندوق بازنشستگی دولت پس انداز میشود. نروژیها به تعلق منابع به مردم و لزوم انتفاع تمام جامعه که شامل نسل‌های آتی نیز می‌شود از آن معتقدند. کل درآمد ناشی از فروش نفت به عنوان منبع طبیعی خدا دادی که متعلق به همه نسل‌های مردم نروژ است باید برای مردم همه نسل‌ها باقی بماند و همه از مزایای آن بهره‌مند شوند. این امر موجب می‌شود که کلیه فعالیت‌های دولت اعم از عمرانی و جاری عمدتاً از محل درآمدهای مالیاتی تامین شود و منابع حاصل از فروش ثروت کشور در دست دولت قرار نمی گیرد از همین رو به دلیل نیاز دولت به مردم جهت تامین هزینه‌ها دولت در مقابل اعمال خود باید پاسخگو باشد. پس مخالف بخش خصوصی در نفت هستید. مخالف تقویت حضور بخش خصوصی در صنعت استراتژیک نفت و شکل گیری کسب و کارهای نفتی حتی در صنایع بالادستی آن نیستم. ولی باید توجه کنید که قاعده مالکیت خصوصی، سودآوری هرچه بیشتراست. خب اگر این را بپذیرید پس بیایید پارک شهر تهران را به برج سازها واگذار کنید تا با تغییر کاربری آن بتوانند ارزش افزوده بیشتری نسبت به فضای سبز در آنجا ایجاد کنند. در صورتی که در مالکیت عمومی، برابری، استفاده عادلانه مشترک از منافع عمومی و پایداری منابع که نسل‌های بعدی هم بتوانند‌‌ همان استفاده برابر را ببرند متر و معیار است. باید به منابع نفتی به‌عنوان پدیده‌ همه جانبه یعنی یک صنعت، نیروی کار و نیروی متخصص، مجموعه نهاد‌‌ها، منبع درآمد مالی و یک منبع استراتژیک بین‌المللی نگاه کرد. آقای مهندس! با ملی شدن صنعت نفت دو رویکرد در ایران بوجود آمد.اول تشدید خارجی ستیزی در نفت و دوم مخالفت با نقش آفرینی بخش خصوصی در نفت بود. نظر شما در این مورد چیست؟ تا حدودی درست میفرمایید. ببینید وجود جنبه خارجی ستیزی در نفت ناشی از خصلت اقتصاد نفت است. روند پر شتاب صنعتی شدن دنیا متکی به نفت بود.زمانی انگلیسی‌ها سوخت کل ناوگان خود را از ذغال سنگ به نفت تغییر دادند. بدین ترتیب مباحث انرژی در جهان و بین کشورهای صنعتی اهمیت یافت.حالا این را بگذارید کنار توهم توطئه شدید در جامعه ایران نسبت به خارجی‌ها. این مسئله با یک حس تحقیرشدگی تاریخی همراه بود. این موضوع از عصر مشروطه وجود داشت. مجموعه تحولات تاریخی از به توپ بستن مجلس، تا کودتای سیدضیاء، بردن رضا شاه، اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم ، اشغال بخش مهمی از خاک ایران توسط ارتش سرخ، کودتای بیست و هشت مرداد و مسائلی از این دست ذهنیت توهم توطئه را در نزد ایرانیان تقویت میکرد.آنچنان که گویی کار دست ما نیست و همه تحولات به اراده خارجی‌ها اتفاق می‌افتد. نفرت از بیگانه بیشتر ناشی از مداخلات آمریکا و بریتانیا بود که حتی برای توجیه کودتای بیشرمانه علیه دولت مصدق به خطر کمونیستها استناد میکردند. درحالیکه نگرانی عمده آنان تهدید کمونیسم نبود، بلکه در عصر ناسیونالیسم ضد استعماری پسا جنگ جهانی آنها از پیامدهای ملی شدن نفت در سراسر جهان نگران بودند. در داخل نیز طبقه متوسط و بخش خصوصی وامدار دربار که در پی اصلاحات ارضی نضج گرفته بود با سیاست مصدق برای کاستن از قدرت شاه مخالف بود. مصدق در هنگامه ملی شدن صنعت نفت، اتفاقا سعی کرد نقش بخش خصوصی و مردم را در امور عمومی با اصلاح نظام انتخاباتی افزایش دهد. با اینحال قبول دارم که ملی شدن نفت در آنزمان به دولتی شدن نفت انجامید نه به عمومی شدن آن. در دوران پساانقلابی نیز دیدید چگونه پدیده خصوصی سازی و ک.چک سازی دولت برعکس به بزرگ شدن دولت و رشد پدیده نوکیسگی و خصولتی سازی انجامیده است. اما وجود این وجه خارجی ستیزی امروز به منافع ملی ما ضربه شده است. همه می‌دانیم که نفت به عنوان موتور محرک اقتصاد ایران به شدت نیازمند جذب سرمایه گذاری است. با این حال اما هنوز بر سر این موضوع هیچ وفاقی میان نیروهای سیاسی کشور وجود ندارد. من معتقد نیستم که تنها خارجی ستیزی مانع جذب سرمایه گذاری خارجی شده است. قوانین دست وپا گیر و غیرشفاف و وجود انحصارات و شیوع فساد سیستماتیک خود بیشترین مانع بر سر راه سرمایه گذاری خارجی است. زمانی نسل من با ادبیات جنگ سرد، سرمایه داری و جذب سرمایه‌های خارجی را مظهر امپریالیسم و غربگرایی می‌دانست. اما پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی اردوگاه شرق فضا به مرور زمان تغییر کرد. جلوی چشم ما ابرقدرت شوروی با آن زرادخانه عظیم و هزاران کلاهک هسته‌ای بدون شلیک حتی یک گلوله فروپاشید و مثل برف آب شد. چرا؟ چون ظرفیت اقتصادش تحمل سیاست‌های ضد امریکایی اش را نداشت. مرحوم‌هاشمی رفسنجانی در آن مقطع کار شجاعانه‌ای کرد. او پرونده اقتصاد را روی میز گذاشت و گفت در کشور بدون تولید ثروت از توسعه خبری نیست. او گفت اقتصاد مهم است، سرمایه گذاری و سرمایه داری مهم است. البته توسعه اقتصادی ایشان فاقد پیوست سیاسی و اجتماعی بود و بهمین دلیل دچار کجروی و انحراف شد. جالب است که امروز اصولگرا و اصلاح طلب در جذب سرمایه گذاری خارجی ولع و رقابت دارند و کسی مخالف اصل سرمایه گذاری خارجی نیست بلکه در نحوه حضور خارجی‌ها اختلاف نظر وجود دارد. اما در جریان IPC شاهد مخالفت‌های شدید بودیم. در مورد IPC مخالفتی با اصل جذب سرمایه و دانش فنی و حتی حضور خارجی‌ها وجود نداشت. منتقدان می‌گفتند چرا باید زمان حضور درازمدت باشد و اینکه تضمین انتقال دانش فنی چیست؟ ایراد دیگر اصولگراها به قراردادهای جدید نفتی بر سر شرکای ایرانی شرکتهای نفتی خارجی و نحوه انتخاب آنها بود. آنها می‌گفتند، ممکن است وزارت نفت در تایید صلاحیت این شرکت‌ها دقت نکند و گروه‌هایی خصوصی در نفت قدرت بگیرند که از چارچوب عقیدتی اصولگراها خارج باشند یا با نظام زاویه داشته باشند. در حقیقت ایراد آنها به IPC مربوط به اصل ورود تکنولوژی غربی نبود چرا که خودشان در کسب دانشهای دیگر و کپی برداری ولع داشتند. آنها می‌گفتند که تکنولوژی باید در خدمت مرام اصولگرایی و اهداف ایدئولوژیک باشد. خوب به نظر شما این خود یک ایستگاه در مسیر سرمایه گذاری خارجی و انتقال فناوری به داخل کشور نیست؟ امروز اقای زنگنه می‌گویند اگر در برابر IPC‌ها مقاومت نمی شد، تحریم نفت ایران به این سادگی‌ها نبود. آقای‌هاشمی نیز معتقد بود که میزان بدهی ارزی کشور هرچه بیشتر باشد امنیت آن محتمل تر است چون غربی‌ها نخواهند گذاشت حکومت مقروض سقوط کند اما این استدلال را ما قبول نداشتیم. منطق آقای زنگنه از بابت حفظ بازار نفت ایران البته درست است. بیایید از بحث ipc ارتفاع بگیریم و به این موضوع از زاویه‌ای کلان تر نگاه کنیم. مذاکرات منتهی به توافقنامه برجام مکانیزمی برای خروج پرونده ایران از ذیل فصل هفتم شورای امنیت بود. اقدامی که تا پیش از آن هرگز بدون حمله خارجی و یا تغییر رژیم در کشور متهم، تحقق نیافته بود. حالا که سیاستمداران ما از راست و چپ همه اعتقاد دارند که ما به سرمایه گذاری خارجی، تکنولوژی برای افزایش بازدهی چاههای نفتی بخصوص در حوزه‌های مشترک با همسایگان و از همه مهم تر بازیگری و بازی سازی نفتی بویژه دیپلماسی نفتی در دنیا نیاز داریم. چرا باید بگونه‌ای سخن گفت و رفتار کرد که تحریمها نزد افکار عمومی جهان توجیه پذیر گردد؟ برغم برجام نفرت پراکنی و دشمن هراسی استراتژی تهاجمی کابینه ترامپ است ولی پس از خروج ترامپ از برجام ما بلحاظ اخلاقی در موقعیت برتر از امریکا قرار داریم. بطرز چشمگیری سیاست خارجی آمریکا رویکرد متکبرانه و یکجانبه گرایانه تری را در پیش گرفته است. تردید نکنید امروز آرزوی رقبای منطقه‌ای ایران مانند اسراییل و عربستان و شاید حتی روسیه کشاندن پای امریکا به درگیری نظامی مستقیم با ایران و افزایش تنش مستقیم بین ایران و ایالات متحده به‌عنوان بزرگترین قدرت نظامی دنیاست. یادمان نرود تحت هیچ عنوانی و با هیچ بهانه‌ای نباید ایران در این تله گرفتار شود. ایران میتواند حساب خود با صهیونیست‌ها در زمانی مناسب و جداگانه و در میادین دیگری هم تسویه و دنبال کند. منافع ملی ایران حکم میکند که از در معرض حمله قرار گرفتن پرهیز کرد و اجماع جهانی در دفاع از برجام را همچنان حفظ کند. بهتر این بود که ایران در بحران سوریه خودش طرف مذاکره مستقیم با امریکا قرار گیرد تا اینکه با واسطه روسها با دیگران گفتگو کند. همانقدر که گفتگو و تعامل منفعلانه و با کاتالیزور روس با امریکا از موضع ضعف بوده و باعث حقارت و شکست ملی میشود گفتگو در موضع برابر و مستقیم و در معامله دو جانبه بخصوص بر سر مسایل منطقه‌ای با امریکا برای ایران پیروزی محسوب شده و باعث ارتقاء منزلت ما در سطح منطقه و جهان میشود. ما نباید به خطرات هر نوع برخورد نظامی که زیرساخت‌های کشور را در معرض آسیب و خسارت قرار میدهد بی توجه بمانیم. واقعیت این است که با بحرانی شدن و تداوم تنش در رابطه میان ایران و غرب روند انباشت سرمایه در کشور بشدت مختل شده است. کشور ما با توجه به ابرچالشهای زیست محیطی بشدت نیازمند سرمایه گذاری و توسعه در منابع است. جدا افتادن از کاروان دانش و تکنولوژی روز دنیا لااقل به صنعت نفت و گاز که تکیه گاه اصلی اقتصاد کشور است و درآمد ارزی حاصل از صادرات آن و مناسبات بانکی و مالی با دنیا آسیب جدی وارد کرده است. تنش زدایی با دنیا و سیاست اعتماد سازی و تعامل با سایر کشورها بی تردید یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای تامین امنیت ملی کشور است. هیچ توان نظامی به اندازه همبستگی ملی و تقویت بستر وحدت ملی و ارتقای سطح رواداری ملی و مردم سالاری درمقابل رقبا و دشمنان خارجی بازدارنده نیست. شما معتقدید که وضعیت امروز رابطه با آمریکا اجتناب پذیر بود؟ برای اجتناب هز این وضعیت باید چه اتفاقاتی می‌افتاد؟ تا حدودی بله. چیزهایی که در برجام از دست داده ایم نسبت به فرصت‌هایی که در گذشته از دست داده بمراتب کمتر بوده است.در گذشته چیزهای زیادی را در از دست داده ایم. ارجاع پرونده هسته‌ای ایران از آژانس بین المللی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل و مشمول فصل هفت منشور شدن بزرگترین تراژدی دیپلماتیک در تاریخ معاصر را برای ایران رقم زد. بیایید بگردیم ببینیم مقصرش کیست؟ این که کشور ایران خطری برای صلح جهانی قلمداد شد اینکه علیه اش اجماع جهانی شکل گرفت اینکه با چند قطعنامه او را به تحریم و انزوا کشاندند چیزی که حتی در زمان سقوط شاه، پیروزی انقلاب و اشغال سفارت امریکا موفق به مشابه آن نشده بودند حاصل بی خردی کیست؟ همه این مسائل به دلیل اشتباهات فاحش دیپلماسی دولت گذشته ایران صورت پذیرفته است. آقای احمدی نژاد با شعارهایی عوام گرایانه و افراطی کشور را در معرض بزرگترین تحریم‌های بین المللی قرار داد. علاوه بر همه این گرفتاری‌ها جامعه مدنی زیر پای دولت له شد و عنوان شد کسی حق ندارد سیاست هسته‌ای ایران را نقد کند. در این دوران جریان اصلاح طلبی را به کلی از مدیریت کشور حذف کردند و پاکسازی اصلاح طلبان به عمق مراکز آموزشی و خدماتی هم رسید. میشود این سیاهه را همچنان ادامه داد تا متوجه بشوید وضعیت فعلی اجتناب پذیر بوده یا نه؟ اگر کسی عنوان می‌کرد در کنار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست بسیاری حقوق دیگر هم وجود دارد که حق مسلم ملت ایران است به او به چشم خائن نگریسته میشد. در این دوره عملکرد سیاست خارجی ایران آنقدر بد، پر خطا و ماجراجویانه بود که به این هشدارها اصلا توجهی نشد و عملا به دلیل عملکرد غلط ایران، این پرونده در یک اجماع جهانی به رهبری آمریکا علیه ایران، به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شد. برای من قابل پیش بینی بود که ترامپ بعد از بدست گرفتن قدرت به سمت عملی کردن خیلی برنامه‌هایی که وعده داده بود، حرکت کند. طبیعتاً خیلی عاقلانه است که ما در سیاست خارجی کشورمان شاهد تغییر پارادایم باشیم و تهدیدات پیش رو را تبدیل به فرصت کنیم و هزینه سیاسی و اخلاقی اقدامات ماجراجویانه ترامپ را افزایش بدهیم. اما درست مثل امور دیگر ما این تهدید را تشدید کردیم. متاسفانه امروز شاهد هستیم که عده‌ای به دنبال یک کاسه کردن تمام اروپا و حتی مخالفان ترامپ در داخل آمریکا با خود او هستند. عده‌ای معتقد به مذاکره با آمریکا در شرایط امروز هستید و برخی مخالف مذاکره در این وضعیت هستند. نظر شما در این باره چیست؟ بیاد دارید که در قطعنامه ۵۹۸ برغم خواست ایران نه تنها آغاز کننده جنگ یعنی متجاوز بودن عراق را معرفی نکرد که حتی راجع به پرداخت خسارت و دیگر مطالبات ایران اشاره‌ای نداشت حتی ایران بمدت یکسال از پذیرش آن امتناع میکرد ولی وقتی امام خمینی آنرا پذیرفت و از آن بمثابه جام زهر یاد کرد، وجدان جمعی ملت یکسره آنرا توافق خوب و ضروری شناخت آنرا برگ زرینی بر کتاب صلح طلبی ایرانیان دانست و دستاوردهای آنرا پاس داشت. چه بسا اگر حضرت امام شخصا در زمان حیاتش قطعنامه را نمی پذیرفت تندروها با تمسک به جمله “جنگ تا رفع فتنه در جهان” یا راه قدس از کربلا سالیان متمادی آن جنگ خانمان برانداز را کش میدادند و تمامی زیرساخت‌های اقتصادی و عمرانی کشور را به باد فنا میدادند. قطعا با گفتگو و مذاکره از موضع برابر بخصوص اگر به تقویت موقعیت ترامپ مقابل منتقدان داخلی اش نیانجامد موافق هستم. آیا امروز در موضع برابر با آمریکا قرار داریم؟ ببینید با توجه به استقبال عمومی از شعار تنش زدایی آقای روحانی در انتخابات ۹۶ حالا دیگر سیاست اعتماد سازی و تعامل با سایر کشورها یک ضرورت اجتناب ناپذیر برای تامین امنیت ملی کشور است. البته اعتماد سازی با اروپا و دیگر کشورها نمیتواند خلاء ناشی از تعامل اصولی با امریکا را پر کند. حتی کشورهای دوست و نزدیک به ایران هم برای حمایت از ما نیازمند تعامل ما با امریکا بزرگترین اقتصاد روی کره زمین هستند. صلح دوستی، مخالفت با جنگ و نفی خشونت به هر شکل و توسط هر کس، گفتگو و تعامل برای حل مشکلات و بحرانهایی که نه تنها ما بلکه دیگران را هم تهدید میکند از تروریسم کور گرفته تا تهدیدات زیست محیطی جملگی مفاهیم مهمی هستند که میتواند محور مذاکرات و همکاریهای گسترده بین المللی میان ایران و غرب باشد و نقش ما را در عرصه جهانی ارتقاء بخشیده و ایران را به بازیگر اول منطقه تبدیل کند. ما نیازمند به یک تغییر پارادایم در سیاست خارجی هستیم.

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا