آخرین خبرهاخبر داغیادداشت

جونی جونم بیا دردت به جونم/ ژیلاطبسی

یاداشت طنز

ژیلا طبسی / روزنامه نویس

اون روزصبح بابا ، قبل ازاین که ازخونه بزنه بیرون ، به عادت همیشگی رفت جلوی آینه ، دستی به موهای پرپشتش کشید وگفت : آخه این زلف پلیشونوازکجا آولدی پسل!؟ دستمال گردنش که ست با رنگ کت و شلوارش بود روهم با دقت بست و از خونه زد بیرون. مثل همیشه از دکه ی روزنامه فروشی روزنامه شو خرید ورفت دم نونوایی و با تعجب دید که نونوایی تعطیله وروی یک کاغذ نوشتن به علت یک رویداد مهم نانوایی ، امروزنان پخت نمیکند . با تعجب راه افتاد سمت عطاریش . می رفت که ازجعفر سبزی فروش بپرسه چی شده که دید یه سری ازاهالی محل ازجلوی عطاری تا سبزی فروشی صف کشیدن و با صداهای نخراشیده درحال تمرین یه ترانه هستن و مدام تکرارمی کنن جونی جونم بیا دردت به جونم ، تعجبش بیشتر شد. رفت جلو گفت اینجا چه خبله !؟ کسی توجه نکرد. گفت : این الاجیف چیه که می خونید !؟ چلا لهجه تونوعوض کلدین !!؟  جعفرسبزی فروش که رهبری گروه رو به عهده داشت با دست به جمعیت اشاره کرد برین کنارتا بابا بتونه کرکره ی مغازه شو بده بالا. جعفر که از ناهمخونی صداها وغلط خونی شون به تنگ اومده بود فرمان ایست داد و رفت داخل عطاری. بابا گفت باز این مسخله بازیا چیه که اول صبحی لاه انداختی !؟ نونوایی چلا تعطیله !؟ مشتی لمضون نونوا اینجا چی کال می کنه !؟ جعفر که با زیرکی نمی خواست جواب بابا روبده گفت : هیچی بابا میخوایم بریم یه اردوی یه روزه بچه ها دارن ترانه تمرین میکنن. بابا چپ چپ بهش نگاه کرد و گفت: جعفل خالی نبند من تولو سی ساله که می شناسم ، بازچه فکلی تو سلته!؟ جعفرگفت جون بابا هیچی. بابا عصبانی شد گفت جون عمه ت . چلا جون منوالکی قسم می خولی!؟ گفت بابا اینا نمی تونن شعرو خوب حفظ کنن چی کار کنم. گفت اون شعر اجق وجقی که تو دالی یادشون می دی با سواداشم نمیتونن حفظ کنن چه بلسه به این مادل ملده های بیچاله. گفت حالا تا روز اردو چند روزی مونده میشه یه دارو برای تقویت حافظه درست کنی بدم بخورن تا بلکه توفیری بشه. گفت تا نگی کجا میلین دالویی دل کال نیست . گفت عجبا. بابا به خاطرفعالیتی که موقع انتخابات برای رئیس جمهورشدن حسن آقا کردیم ، حالا ازمن خواستن ، فعالین ستاداشودعوت کنم ، بریم به دیدن یکی ازمقامات عالیه برای تقدیر و تشکر بابا نگاه عاقل اندرسفیهی به جعفر کرد و گفت : حسن آقا !!؟ با همه چایی نخورده زود پسر خاله میشی ! اون وقت تو این وسط چی کاله حسنی !!؟ گفت من مشاورآقای مقامات . بابا گفت لو چه حسابی تو شدی آقای مشاول!!؟ گفت خوب داستانش مفصله. گفت نه بگو. جعفرمثل همیشه کف دستشو با آب دهنش خیس کرد و چند تارموی باقی مونده ازسمت راست سرشو قشنگ کشید و چسبوند به سمت چپش و گفت : خوب تو همه ی این سال ها تو فقط سبزی فروشی منو دیدی و ارتباطات پشت پرده مو که با مقامات ندیدی . شاید باورنکنی ولی یکم سبزی درجه یک دادن به مقامات اونم پاک شده و تمیز شده ، یهو ممکنه تو روازفرش به عرش برسونه. سابقه وتجربه و سن هم اصلا مهم نیست. وگرنه خودتو ببین با این سن و سال و تجربه و سواد با این که ازهمه ی اهالی محل ، باسوادتر بودی و یک عمر نامه های مردمو به دستشون می رسوندی یه بار نشد صدات کنن بگن خرت به چند !! اگه مثل من یه کیلو سبزی پاک می کردی و می فرستادی دم دراین مقامات حالا یه جایی هم تو مشاور بودی هر چند می دونم  تو زیر بار نمیری و اون زبون سرخ لعنتیت بالاخره یه روزی سرسبزتو به باد میده. تو هنوزم نمی دونی برای مقامات این همه سواد و نامه رسونی و خدمت صادقانه به اندازه ی یک کیلو سبزی پاک شده،  ارزش نداره !!؟

بابا که حالا دیگه لبخندی به لب زده وخیلی راضی و خوشحال به نظرمی رسید عینکش رو گذاشت روی چشمش وگفت : اسم هل گیاهی لو که گفتم بیال تا قاطی شون کنم دالوتو بسازم بلی پی کالت.

شنبلیله و نعنا و شیلین بیان ، بو مادلان و جعفلی ،خلمالو ، آلو و عصاره ی گزنه . همه شونو بیال ببینم جعفر با تعجب گفت اینا رو که همیشه برای یبوست تجویزمیکنی !! بابا گفت : وقتی مزاج آدما به هم خولده باشه ، لومغزشون هم تاثیر می زاله . هم توهم اون بقیه که بیلونن ، مزاج تون ایلاد داله که دالین میلین مقاماتو ببینین. آخه اگه ، لوحانی واون مقاماتش میخواستن و می تونستن کالی بکنن ؛ کال مملکت به اینجاها نمی کشید. فقل داله بیداد می کنه . ملدم دالن از گلسنگی میمیلن . طلف صبح بیدال میشد میلفت سروقت گوشیش یکم باهاش معطل میشد غم و غصه ی لوزگال یکم یادش می لفت . اونم نتونست مقاومت کنه ، نگه داله ، فیلتلش کردن ! می دونی چند نفل بیکال شدن !؟ حالا مثلا میخواین بلین به مقامات شون چی بگین !؟ بهشون بگین لااقل یه فکلی به حال این همه جوون بیکار بکنن . جعفردرحالی که موهاشوبا کف دستش دوباره می چسبوند به سرش گفت :این حرفا رومی زنی دیگه که چه پیرو دعوت کنن چه جوونو، چه پستچی ها رو دعوت کنن چه روزنومه چی ها رو، چه آبدار چی ها رو چه سپورهای محله رو ، هیچ وقت هیچ جا ، بهت نمیگن بیا !! فقط بلدن ازت کارمفته بکشن

بابا درحالی که عصاره ی گزنه رو می ریخت تومعجونش گفت: شما به کال من فضولی نکن جعفل خان .عیسی به دین خودش ، موسی هم به دین خودش . بلوسبزی هاتو پاک کن و تلانه ی جنوبیتو تملین کن تا بلکه مقامات بلند قد خوش تیپ شهل تون ، دوباله نظلی خلیدالانه بهت بندازه و یه پست به پستات اضافه کنه. دل ضمن این لوزا هلکی از خونه باباش قهل می کنه یه سایت می زنه !! بلو صحبت کن تا بلکه حمایتت کنن تو هم یکیشو بزنی . کالتم که بلدی فقط تعلیف کن . می دونم کالت دلسته . اگه مث اون بقیه انتقاد نکنی ازاین به بعد نونتم تو لوغنه . ما هم عطای لوحانی و بقیه ی مقاماتش لو به لقایش بخشیدیم.

دل ضمن به گلوه کل وموسیقیت بگو دالولو به اندازه ای که توکاغذ نوشتم بخولن وگلنه لوزدیدال ، ممکنه کال دست خودشون بدن ونتونن ازخونه بیان بیلونا، ازما گفتن…

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا